soghandi

تاریخ وتمدن ملل اسلامی مقالات، گفتارها

soghandi

تاریخ وتمدن ملل اسلامی مقالات، گفتارها

مجموعه مقالات وگفتارها وکنفرانس ها دراین وبلاگ آورده می شود

طبقه بندی موضوعی

 رطاهریان (207-250ق)، نخستین حکومت در ایرانِ دوره اسلامی هستند که توانستند اندیشه و هویت ایرانی را بر پایه تعالیم اسلامی دوباره احیا نمایند. اگرچه طاهریان وابسته به خلافت عباسیان بودند، اما در عهد فرمانروایی عبدالله‌بن‌طاهر (213-230ق)، به پایتختی نیشابور، توانستند استقلال نسبی خود را به دست آورند. این رویداد، مرهون عوامل متعددی از جمله: اصلاحات در شیوه حکومت‌داری و استیلا بر خوارج و به دنبال آن، رشد اقتصادی نیشابور بود. هدف اصلی این مقاله، بررسی عوامل مؤثر در چگونگی رونق اقتصادی نیشابور در عصر طاهریان، به‌ویژه دوران حکومت عبدالله‌بن‌طاهر است. این پژوهش، با روش وصفی ـ تحلیلی، در پی پاسخ به این پرسش است که طاهریان با چه روش‌هایی بر رونق اقتصادی نیشابور تأثیرگذار بوده‌اند. یافته‎های پژوهش، نشان می‌دهد توجه ویژه طاهریان به کشاورزی، شیوه آبیاری، خراج نظام‌مند و رشد دیگر صناعات، به گسترش بازرگانی انجامیده است.

 https://hiq.bou.ac.ir/article_75080.html

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۹:۲۰
محمدرضا سوقندی

-چکیده :ملامتیان فرقه ای مذهبی بودندکه براساس مکتب تصوف درنیشابور و درعصرحکومت سامانی، مقارن باقرن سوم هجری درسرزمین خراسان ظهورکردند. اساس تفکرآنان به واسطه ی پیوندی که با آیین فتوت داشتند براساس تشویق به کسب و کار حلال و تاکید بر رونق امور اقتصادی و بازار در مقابل عزلت گزینی و خرقه پوشی سایر صوفیان و فرقه های مذهبی زهاد هم عصر و پیش از خود بود.اگر جریان کلی تصوف را دنیاگریزی وبه نوعی کاهلی و دوری ازکسب وکار جدی ورونق اقتصادی بدانیم ، می توان گفت که با ظهور ملامتیه در نیشابور زمینه های مناسبی برای رشد اقتصاد و تجارت در سرزمین خراسان مهیا گردید، بر این اساس هدف اصلی این مقاله واکاوی در تاملات فتیان و متصوفه و آمیخته شدن این دو جریان در نحله ی صوفیانه ی ملامتیه و تاثیر مثبت آنان بر بازار و اقتصاد آن دوره می باشد، روش تحقیق به صورت کتابخانه ای است.

https://sanad.iau.ir/journal/history/Article/675605?jid=675605&lang=en

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۹:۱۵
محمدرضا سوقندی

https://www.aparat.com/v/IVxJ2

 

همزمان با نخستین سالگرد شهادت سردار بزرگ مبارزه با تروریسم، حاج قاسم سلیمانی و دیگر شهدای جبهه مقاومت، شنبه شب وبیناری با عنوان «سپهبد سلیمانی و دفاع از جمعیت اسلامی و مسیحی» با حضور جمعی از صاحب نظران و فرهیختگان ایرانی و ایتالیایی برگزار شد. در این وبینار محمدرضا سوقندی مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی ایران، دانیئله پرا روزنامه نگار و تحلیل گر مسائل جغرافیای سیاسی، پائولو بورگونیونه مورخ و نویسنده ایتالیایی و خانم هانیه ترکیان اسلام شناس شرکت داشتند. در آغاز این وبینار، سوقندی سخنان خودرا با عنوان «شهید قاسم سلیمانی الگوی معرفت ایرانی اسلامی» ارائه کرد و در خصوص ویژگی‌های شخصیت و مکتب سپهبد سلیمانی افزود: مکتب شهید سلیمانی یک مکتب جدید نیست. اما یک الگوی مکتبی جدید است. یک عینیت و ترجمه و بازتولید جدید از مکتب اسلام، آموزه‌ها و دکترین اسلامی است؛ و برای این عصر و نسل‌های عصر حاضر و معاصر قابل مشاهده، شناخت و پیروی است. ویژگی بارز شهید سلیمانی این بود؛ که مکتب امام خمینی (ره) را در مقام عمل پیاده سازی کرد. یک ژنرال آمریکایی پس از شهادت سردار دل‌ها نوشت: سلیمانی فرمانده‌ای بود، که مثل الماس می‌درخشید. در اجرای تاکتیک‌های جنگی، فوق‌العاده بود. در سازماندهی حشد الشعبی با توانمندی بسیار بالایی عمل کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۱۴
محمدرضا سوقندی

اقتصادمقاومتی اقدام وعمل بخش اول-اول فروردین ماه 1395

 فهرستی ازاولویت هاتوافق نامه  ایرانیان -محمدرضاسوقندی

بخش اول

درنظراست پیرامون نامگذاری سال وتبیین آن مطالبی را طرح نمایم .با توجه به مجاال اندک درچندبخش کلیات مطرح  می شود.دربخش های بعدی به تفصیل دربازه آن گفتگومی نماییم .لطفا با نقدونظرات خود یاریگرمایاشید:

-عنوان ونامگذاری بدانیم نه شعار

-همه خودرامخاطب بدانیم

- اقتصادراصرفاموضوع ندانیم مساله بدانیم

-اقتصادسوال ملی نیست مساله ملی است راه حل ووحل المسائل آن اقتصادمقاومتی است

-نقشه راه بدانیم وآن را پیاده کنیم

-اقدام وعمل اصل باشد

اما سوالات وپرسش های تبیینی:

1-چرااقتصادمقاومتی؟

2-تفاوت آن با مقاومت اقتصادی

3-اقتصاداصل یا اولویت

4-مقاومت خارج ازاقتصاد

هراقتصادی وهرفعالبتی ممکن است اقتصادی باشد اما مقاومتی نباشد هرفعالیت  اقتصادی ذیل اقتصادمقاومتی نمیگنجد

-دراینجا اقتصادبه عنوان یک اولویت وضرورت مطرح است وازاین منظر درسایر بخش های اجتماعی اخلاقی وفرهنگی  تاثیرگذاراست.

-مقاومت دربرابرناپایداری ،مصرف گرایی واردات کالای مصرفی و...است

-زیرساخت ها:

-سازه های فکری وذهنی

-سازه ای اجرایی وعملی

-تولیذمحوری

-مزیت های نسبی ورقابتی

-نمونه های عملی مقاومت ملی:

دفاع مقدس نمونه عملی مقاومت

سنگرهای اقتصادمقاومتی در آنجایی که مقاومت معناداردنمی تواند سنگرباشد.

-مقاومت با ناپایداری فکری وذهنی وعدم ثبات درمدیریت ها وتیم های اقتصادی وازهمه مهم ترسیاست های  اقتصادی تحقق نمی یابد.

اقتصادمقاومتی بدون تحمل سختی ونوعی ریاضت وترک عادت ها ممکن نیست ولیمه با عزیمه جمع نمی شود. «لا تجتمع العزیمه و الولیمه و لا تجتمع الفطنه و البطنه».

-مقاومت اقتصادی غیرازاقتصادمقاومتی است هرمقاومت اقتصادی به اقتصادمقاومتی منجرنمی شود اما هراقتصادمقاومتی مقاومت اقتصادی را هم در پی دارد.لازمه مقاومت اقتصادی در تندبادها داشتن اقتصادمقاومتی است.ا

-رونق اقتصادی .بازارکسب وکار واشتغال دررپرتواقتصادمقاومتی عملی می شود

-اقتصادمقاومتی را درسنگرهای اقتصادمحلی بجوییم

-اقتصادپیرامونی درمحورهای اقتصادی راجدی بگیریم

-الگوهای اقتصادمقاومتی رادر مدل های متناسب با بوم وفرهنگ بومی جستجوکنیم

-خاندان های اقتصادی ایرانی رابرای اقتصادمقاومتی بازتولبدکنیم.

ادامه دارد

باسمه تعالی

اقتصادمقاومتی اقدام وعمل ادامه فهرستی ازاولویت ها,توافق نامه  ایرانیان -محمدرضاسوقندی

بخش دوم

درنظراست پیرامون نامگذاری سال وتبیین آن مطالبی را طرح نمایم .با توجه به مجال اندک درچندبخش کلیات مطرح  می شود.دربخش های بعدی به تفصیل درباره هر بخش گفتگو می نماییم.در این بخش به تقسیمات اقتصاد با رویکرد ضرورت مهندسی اقتصادی می پردازیم .منتظر نقدو نظر شما هستیم.

اقسام اقتصاد.  :

اقتصاد  بر اساس مبادی ومبانی مختلف تقسیم بندی شده است .در مراکز علمی اقتصاد خرد وکلان نمونه بارز این تقسیم است.

همچنین تقسیم اقتصاد بر اساس نقش آفرینی ها ی آن در بخش های مختلف مثل اقتصاد فرهنگ ،جغرافیا،هنر،گردشگری و.... وبراساس تاثیرات همه جانبه آن اقتصاد پایدار وناپایدار ویا در شرایط حالت رکود یا رونق...

اما اقتصاد مقاومتی کدام  نوع اقتصاداست؟اقتصاد غیر مقاومتی کدام است؟ایران با تحقق اقتصادمقاومتی دارای چه مشخصه هایی خواهدبود؟

درقانون اساسی اصل ۴۴ اقتصاد ایران به سه نوع دولتی ،تعاونی وخصوصی تقسیم شده است.مبنای عمل واقدام در اقتصاد مقاومتی شامل کدام بخش ها می شود.بار اصلی مقاومت بر دوش کدام قسم است وبه عبارت  دیگر کدام بخش ظرفیت تحقق آن را داردوسایر بخش ها چه مناسبتی با اقتصاد مقاومتی دارند؟.پاسخ به این سوالات مستلزم مهندسی اقتصادی است. که مناسبت اقتصاد مقاومتی را با سایر بخش هاتعریف کتد.اقتصاد مقاومتی که پایدار بوده،نتیجه آن پیشرفت همراه با عدالت است.اقتصادمقاومتی که در کلان تمدن ساز است ودر بخش نرم افزاری سبک ساز.تعالی بخش وتکاملی.در مقیاس جهانی برون گرا وبه دنبال بازاریابی منطقه ای وجهانی.در مقیاس داخلی درون زا مبتنی بر تولیدباتکیه بر منابع داخلی.استقلال اقتصادی با تحقق اقتصاد مقاومتی حاصل می شود.در داخل کشور نیازمند سیاست اقتصادی ودر خارج کشور نیازمنداقتصاد سیاسی هستیم.اولی توافق نامه ایرانیان دومی بازاریابی اقتصادی.

ادامه دارد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۶ ، ۰۱:۲۳
محمدرضا سوقندی



آیین نکوداشت دکتر مهدی جلیلی، استاد پیشکسوت گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی به پاس سال ها خدمت به جامعه علمی و دانشگاهی کشور به ویژه دانشگاه فردوسی مشهد، 27 اردیبهشت  1395 در دانشکده الهیات و معارف اسلامی به همت دانشجویان و اعضای هیأت علمی گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی و کارکنان این دانشکده برگزار شد.


در این مراسم دکتر کافی، رئیس دانشگاه فردوسی مشهد، دکتر هاشمی معاون آموزشی و تحصیلات تکمیلی دانشگاه،  دکتر رئیسیان، رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی،  دکتر معتمدی، معاون دانشکده الهیات و معارف اسلامی، خانواده دکتر جلیلی، جمعی از استادان و دانشجویان دانشکده الهیات به ویژه اعضای هیأت علمی و دانشجویان گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی و استادان و دانشجویان گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد حضور داشتند.


 دکتر رئیسیان، رئیس دانشکده الهیات ضمن خوشامدگویی و تشکر از برگزارکنندگان مراسم، اظهار داشت : رسالت معلم رسالتی الهی است که علاوه بر انتقال دانش در حوزه های بشری، تربیت نیروی انسانی برای جامعه را به عهده دارد. دکتر جلیلی استادی نمونه در رفتار، گفتار و منش هستند.  دکتر رئیسیان افزود: از زمان آشنایی با آقای دکتر جلیلی ایشان را استادی سخت کوش، متواضع و با اخلاق یافتم. ایشان برای استاد آرزوی سلامتی، بهروزی و سعادتمندی کردند و از حضار که برای تکریم این استاد در این نشست حضور یافته بودند، قدردانی کردند.


در ادامه جلسه دکتر غفرانی عضو هیأت علمی گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی نیز ضمن خوش آمد گویی در مورد نحوه شکل گیری نکوداشت توضیحاتی ارائه دادو از دست اندرکاران برگزاری جشن نام برده و قدردانی کردند.


دکتر ساکت، رئیس مرکز آثار مفاخر و اسناد دانشگاه از حضور در جمع دانشکده الهیات به ویژه در آیین نکوداشت  دکتر جلیلی ابراز خوشحالی کرد. از مفاخر دانشکده الهیات همچون مرحوم دکتر مدیر شانه چی، مرحوم استاد جلال الدین آشتیانی، مرحوم دکتر محمود رامیار و  دکتر محمود مهدوی دامغانی یاد کردند. در روزگاری که دیدگاه های مبتنی بر رشته های فنی و علوم پایه حوزه های علوم انسانی را به سیطره خود درآورده و اموری چون فناوری به گفتمان غالب دانشگاه تبدیل و نقش آموزشی و پرورشی دانشگاه کمرنگ شده است؛ اعضای هیأت علمی در بهترین حالت به مقاله نویسانی زبردست تبدیل شدند اما حضور و وجود کسانی چون  دکتر جلیلی که همچنان بر نقش معلمی خود پای فشردند بسی دل انگیز و امیدوار کننده است.


جایگاه علمی دکتر جلیلی از همکاری ایشان با بنیاد دائره المعارف بزرگ اسلامی نمایان است؛ بی تردید ایشان  می توانست کارنامه خود را با مطالب تکراری بعضاً ناسودمند پر کند اما تا توانست عمر گران خود را به معلمی و تعلیم اختصاص داد. بدون شک اعضای هیأت علمی مسن و بازنشسته سرمایه های معنوی و اجتماعی دانشگاه هستند که حضور آن ها نه تنها از منظر تجربه مغتنم، بلکه راهنمایی و مشاوره ایشان در عرصه های پیش رو کارآمد خواهد بود.


 دکتر محمد باغستانی : ضمن بر شمردن برخی از ویژگی های برجسته دکتر جلیلی همچون نظم، دقت، رعایت حقوق دانشجویان هماهنگ با رعایت مبانی آموزشی و ارتباط دانش محور با دانشجویان؛ با اشاره به دوران شکوفایی تمدن اسلامی تا نیمه قرن پنجم هجری قمری و مقایسه آن با دوره بعد ـ که از آن به دوره انحطاط یاد می شودـ این دو دوره را از لحاظ دست آوردهای علمی مقایسه کردند و افزود جهان معرفت به هم پیوسته است، هر بخش از این جهان آسیب ببیند بخشهای دیگر آن آسیب می بینند ... امروزه برای برون رفت از فضایی که نازایی فکری در همه عرصه ها به وجود آورده نیاز بیشتر به مشاوره ها و تعامل فکری و از بین بردن این دیوارها و گسست هاست.


دکتر کافی رئیس دانشگاه فردوسی مشهد نیز ضمن خوشامدگویی به مهمانان و تبریک اعیاد شعبانیه، از این اقدام زیبا و خودجوش که برای یکی از بزرگان کویر و مفاخر دانشگاه برگزار شده است، ابراز خوشحالی کرد. وی اظهار داشت:  دکتر جلیلی 15 سال به عنوان رئیس کمیسیون تخصصی علوم انسانی که تخصصی ترین کمسیون علمی دانشگاه با وجود دشواری و حجم وسیع کار، به تنهایی این کار سخت را انجام دادند و جانب انصاف را رعایت کردند؛ بنابراین می توان دریافت که ایشان چگونه خالصانه و با پشتکار به علم خدمت کردند. رئیس دانشگاه فردوسی مشهد با آرزوی سلامتی و طول عمر برای  دکتر جلیلی و حضور ایشان در گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی در دانشکده الهیات سخن خود را به پایان رساند.


دکتر جلیلی نیز از مقامات دانشگاه و دانشکده الهیات، مرکز مفاخر و اسناد دانشگاه و بنیاد پژوهش های اسلامی و همه دانشجویانی که در برگزاری این مراسم نقش داشتند تشکر کرده و از خانواده به ویژه همسر گرامی خود قدردانی کردند. ایشان در سخنان خود به دانشجویان و همکاران جوان توصیه کرد: دوران تحصیل کوتاه است اما اثرات آن سالیان سال و حتی در نسل بعد باقی می ماند. توصیه می کنم که در این دوره محدود به تحصیل بپردازند و به درسشان ادامه دهند، انشاالله موفق خواهند بود. همکاران جوان ما با وجود مشکلات زندگی اگر اینک به مطالعه و تحقیق بپردازند تا آخر به کارشان می آید.


در پایان نکوداشت دکتر قنوات عضو هیأت علمی تاریخ و تمدن ملل اسلامی،  کازرانی مسئول آموزش دانشکده و امامی کارشناس آموزشی دانشکده مراتب قدردانی از استاد گرانقدر آقای دکتر جلیلی را به جای آوردند.


 دکتر مهدی مجتهدی نیز در مورد جشن نامه نکوداشت دکتر جلیلی با نام «ذکر جمیل» و مجله تاریخ و فرهنگ که به همت مسئول نشریه دانشکده ذکاوتی گردآوری شده است، توضیحاتی ارائه دادند.


در این نکوداشت رونمایی از جشن نامه «ذکر جمیل» و ویژه نامه تاریخ و فرهنگ با حضور دکتر جلیلی، ریاست و معاونت دانشگاه فردوسی مشهد، ریاست دانشکده الهیات، دکتر قنوات، دکتر مجتهدی صورت گرفت.


مراسم با اهدای هدایایی به رسم یادبود و قدردانی از طرف رئیس دانشگاه، رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی، جمعی از دانشجویان گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی و  دکتر احمد نمایی پایان یافت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۶ ، ۰۷:۲۶
محمدرضا سوقندی


باسمه تعالی درگذشت استادکامل  دکترمهدی جلیلی یی شک ضایعه ای برای جامعه علمی ودانشگاهی  است.نظم علمی وصراحت لهجه وشجاعت دربیان ورفتار علمی وروح علمی باوردرونی وسبک وشیوه علمی آن فقید سعیدبود.تسلط اوبرمباحث تاریخی ماراکه غرق درجزییات بودیم به جریانات تاریخی می کشاندوگاه مارا ازغرب به شرق می برد.روش ومتدعلمی استادبه گونه ای بود که درفرصت بیان مطالب وقبل وبعد کنفرانس ها نقشه راهی را برای تسلط بر موضوع فراروی دانشجویان قرار می داد بعد ازشنیدن خبر مروری به یاداشت های درس های استاد نمودم .نکات کلیدی که هرکدام هم سرفصل جدیدی بود وهم چکیده عمری استادی.امیدوارم سلوک علمی وروح تحقیق وجدیت مرحوم استاد فقید در عرصه 

علم ودانش الگوی طالبان طریق وجویندگان حقیقت باشد.روحش شادویادونامش  ماندگارباد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۶ ، ۰۷:۱۱
محمدرضا سوقندی

باسمه تعالی

 

مناسبات مذاهب حنفی و شافعی درآثاردوره ممالیک مصر

                                                                      محمدرضا سوقندی*

 

چکیده:

 آثار منتشر شده  ،خاصه کتاب  تحغه الملوک طرسوسی  نمونه ای از نقش مذهب در مشروعیت بخشی به دولت مملوکی  از یک سو و شیوه اداره امور از دیگر سو رانشان می دهد. با مقایسه بین  مذهب حنفی  وشافعی ،مبانی نظری شیوه حکومتی ممالیک تاحدودی روشن می گردد. این مناسبات در واقع بیانگرمبانی نظامات اقتصادی و مالی و نحوه ارتباط با سایر دولت ها می باشد.آنچه امروزه فقه سیاسی نامیده می شود.افزون بر متون فقهی،کلامی وسیاسی ، توجه مستشرقین و مطالعات غربی به دوره ممالیک اهمیت وجنبه کاربردی موضوع را بیشتر می نماید.

لذا این مقاله به روش اسنادی و با بهره‌گیری از منابع کتابخانه‌ای در پی آن است تا با صرف نظر از     

میزان تحقق مبانی نظری در عرصه عمل ،  چگونگی مناسبات مذاهب حنفی وشافعی در متون دوره

مملوکی وعلت گرایش به مذاهب  در مملوکان مصررا واکاوی نماید.

 

واژگان کلیدی: ابوحنیفه، مذهب حنفی، مصر، شافعی، ممالیک،طرسوسی

 

 

 

 

 


مقدمه  

 نخستین قاضى حنفى مصر اسماعیل بن یَسَع، از اهالى کوفه بود که در سال 164 به این سمت منصوب شد، اما چون آراى او که مطابق با آراى ابو حنیفه بود براى مردم مصر ناشناخته بود، آنان خواستار عزل وى شدند و او در 167 به فرمان مهدى عباسى برکنار شد .(1) در آن زمان، مصر به سبب حضور شاگردان مالک بن انس پایگاه مالکیان بود و بعدها به سبب حضور محمد بن ادریس شافعى (پیشواى شافعیان) در مصر، مذهب شافعى در آنجا گسترش یافت. با این همه، مذهب حنفى تا نیمه سده چهارم در کنار این دو مذهب، هرچند با پیروانى کمتر، یکى از مذاهب رایج در مصر بود.(2)

در زمان حکومت فاطمیان، مذهب حنفى در مصر تقریبآ رو به افول گذاشت(3)ایوبیان که پس از فاطمیان بر مصر حاکم شدند، شافعیان را گرامى تر مى داشتند و گرچه چند مدرسه حنفى در مصر تأسیس کردند اما شمار آنها به عدد مدارس شافعى نمى رسید. نخستین مدرسه حنفیان مصر، مدرسه سیوفیه بود که صلاح الدین ایوبى در 572 آن را وقف حنفیان کرد. در این دوره، عده حنفیان در مصر افزایش یافته بود. گروهى از آنها از شام آمده بودند و برخى دیگر علماى حنفىِ مشرق بودند که در قاهره سکونت گزیده بودند.

در دوره ایوبیان، ساخت مدارس مشترک براى حنفیان و شافعیان نیز رواج یافت. در دوران ممالیک (حک : 648ـ922)، در قاهره و حلب که به قلمرو آنان پیوسته بود، چهار قاضى از هر چهار مذهب اهل سنّت منصوب شدند و مدارس متعددى در قاهره تأسیس شد که تمام مذاهب چهارگانه در آن تدریس مى گردید.(4)

در این مقاله به مناسبات بین مذاهب حنفی وشافعی در متون  دوره مملوکی خاصه تحفه الترک طرسوسی می پردازیم .

 

ممالیک مصر

 

   لغت "مملوک" از نظر لغوی به سربازی گفته می‌شود که بواسطه خریداری شدن به خدمت در می‌آمد، گر چه ممالیک معنای غلام و برده را می‌دهد ولی ممالیک در حکومت ایوبیان به نیروهای نظامی دربند که آزادانه رفت و آمد می‌کردند و در بند و زنجیر نبودند گفته میشد.(5)  دولت "ممالیک" پس از فرو پاشی ایوبیان در قرن هفتم هجری در مصر به قدرت رسید و نزدیک سه قرن در آن منطقه قدرت را به دست داشت.ارتش ممالیک در اواخر حکومت ایوبیان با این دو تفکر شکل گرفته بود: برخی بخاطر اربابان ایوبی خود می‌جنگیدند و برخی مجذوب تفکر و ایدۀ حکومتی ممالیک شده بودند.(6)

    ممالیک در شرایطی به  قدرت رسیدند که کشورهای مشرق عربی -اسلامی مورد هجوم دو خطر صلیبیان و مغول قرار داشتند. پادشاهان و امیران غیر عرب در مقابل این دو خطر ایستادند، سپس اتابکان ترک و ایوبیان عهده‌دار مقابله با خطر صلیبیان شدند و پس از آنان این مسؤلیت متوجه ممالیک بود.(7)

از نظر نژادى، ممالیک بحرى عمدتا ترکان قبچاق، از دشت‌هاى جنوب روسیه بودند که با نژادهاى دیگر همچون کردهاى وافدّیه، ترکان دیگر و حتى مغولانى که از شرق مى‌آمدند تا به ارتش مملوکان بپیوندند امتزاج یافته بودند. از آن سوى، برجیان عمدتا از چرکس‌هاى نواحى مسیحى‌نشین شمال قفقاز بودند. چرکس‌ها به عنوان یک گروه اجتماعى در مصر تا پایان دورۀ مملوکان در اوایل قرن سیزدهم/نوزدهم بیشتر قدرت نظامى آن‌ها را تشکیل مى‌دادند(8)

    دوره ممالیک به دو دوره یا دولت جداگانه تقسیم می شود که معاصران، این دو دولت را، "دولة الترک" و "دولة الجرکس" و خاورشناسان "ممالیک بحری" و "ممالیک برجی" می نامند. آنچه در مورد این دو دولت حائزاهمیت است اختلاف اسمی یا نژادی (تباری) آنها نیست بلکه کارنامه وعملکرد دو دولت، در قبال بحران های پیش روی آنهاست.

     آنچه در ظهور دسته چرکس در بین ممالیک نقش داشت این بود که ممالیک با وجود اینکه در کل مخالف اصل وراثت در سلطنت بودند، با این وجود برخی از سلاطین آنها از جمله قلاوون درپی موروثی کردن حکومت برآمدند و بدین منظور برای کاستن از نفوذ رقیبان دست به ایجاد نیروی مستقل و وابسته به خود زدند و در واقع تجربه دولت های قبلی را دراین زمینه تکرار کردند و دقیقاً به همان نتیجه رسیدند که آن دولت ها رسیده بودند، یعنی قدرت به وسیله همین نیروی تازه وارد از دست آنها خارج شد. بنابراین پس از مدتی چرکسی ها یا همان هنگ برجی که به دست قلاوون تاسیس شده بود قدرت و حکومت را هم از دست ممالیک بحری و هم از خاندان قلاوون درآوردند.ممالیک بحری، بردگانی ترک بودند که در آغاز به دست پادشاهان ایوبی و سپس پادشاهان مملوکی صالحی برای تأمین نیروی نظامی خریداری شدند و به تدریج به مناصب عالی حکومتی رسیدند.(9)

حکومت ممالیک از چند جهت دارای ویژگی های خاصی است؛ اول این که حکومت آن ها برای اولین بار مغولان را شکست داد و جلوی پیشروی آن ها را گرفت. اهمیت دیگری که داشتند این بود که ادامه دهنده ی نبرد با صلیبیان بودند و آخرین بقایای آن ها را از عکا به دریا ریختند. آن ها همچنین قلمرو خود را تا حجاز و شمال شام و ارمنستان و از طرف غرب تا مرزهای دولت بنی حفض گسترش دادند. در زمانی که در مصر ممالیک قدرت را به دست گرفته بودند در ایران مغولان بر مسند حکومت بودند.(10)

حکومت الناصر تا سال 741ه.ق ادامه یافت. او از تواناترین حاکمان ممالیک بحری شمرده شد و با مرگ او دولت ممالیک بحری رو به ضعف نهاد. حاکمانی که پس از الناصر به قدرت رسیدند اغلب در دوران کودکی به سلطنت برداشته می شدند و اتابکی برایشان انتخاب می شد که این اتابک خود عهده دار حکومت می شد. حکومت بسیار ضعیف ممالیک بحری تا سال 784ه.ق ادامه پیدا کرد و پس از آن قدرت به ممالیک برجی رسید(11)

بحریان آنان بودند که نگهبانان و پاسداران ایوبیان بودند و اردوگاه اصلى آن‌ها در جزیره روضه در رود (بحر) نیل بود و برجیان آن‌ها بودند که سلطان قلاوون به عنوان پاسداران خویش آنها را در ارگ قاهره (برج) جاى داده بود.

سلطان‌هاى مختلف بحرى مانند بیبرس اول و قلاوون (که اعقاب او توانستند سه نسل پى‌درپى جانشین او شوند) کوشیدند که سلسله‌هاى شخصى موروثى پدید آورند، اما موفقیتى به دست نیاوردند و در پنجاه سال آخر یا در همین حدود از سلطنت بحریان ده-دوازده سلطان به سرعت جانشین یکدیگر شدند. الگوى حکمرانى در میان برجیان چنین بود که یک فرمانده بزرگ مملوک نخست سلطنت را غصب مى‌کرد و چون مى‌مرد آن را به پسرش مى‌سپرد، و در ظرف چند سال غاصب دیگرى سلطنت را تصاحب مى‌کرد. این فرماندهان بزرگ یا سپهسالاران اغلب از خاندان‌هاى نظامى سلطان‌هاى پیشین بودند و پیروان برقوق و قایت بیگ در این میان بخصوص در به وجود آوردن حکمرانان بعدى بیشتر بودند.

فرمانروائی مصر پس از سلاطین ترک به ممالیک چرکسی منتقل شد که در کتب تاریخ به «ملوک چرکسی» یا «ممالیک برجیه» معروفند زیرا مراکز نظامی آنها در قلعه ی قاهره قرار داشت .ممالیک چرکسی نیز مانند ممالیک بحریه به سلطان ملقب بودند اما سلطنت در خاندان آنها جز به ندرت موروثی نبود، بلکه برای کسب این مقام انتخاب می شدند.

اولین سلطان چرکسی، الظاهر برقوق نام داشت که از سال 784 ه (1382 م) تا سال 791 ه (1288 م) فرمان راند.سپس یک سلطان ترک به نام حاجی دوم ملقب به المنصور ناصر الدین به مدت یکسال حکومت کرد ولی بر قوق مجددا در سال 792 ه (1389 م) به سلطنت دست یافت و تا سال 801 ه (1398 م) که فوت کرد در این مقام باقی ماند(12)

دولت ممالیک که در مدت 275 سال فرمانروائی منطقه را در دست داشت، دولتی منظم و بسیار با عظمت بود که علیرغم جنگهای داخلی و آشوبهای سیاسی متعدد و کشمکشهای طایفه ای توانست تمدنی تأسیس کند که آثار آن هنوز در مصر و سوریه باقی است بخصوص که سلاطین این دولت به علوم و فنون توجه نام داشتند.از جهت نظامی نیز سلاطین مملوک توانستند با قدرت فوق العاده ای با صلیبیان به مقابله برخیزند و با یورش مغولان، که پس از استیلا بر سوریه و آناطولی، مصر را تهدید می کردند، روبرو شوند(13).

       از جمله عواملی که به شکوفایی نظام اقتصادی و تجاری در دوران حکومت ممالیک کمک کرد رونق راههای تجاری بود که از مصر عبور می‌کرد. به دلیل درگیری‌های موجود بین مغولان، راه خشگی چین از سویی و آسیای صغیر و بنادر دریای سیاه از سوی دیگر از بین رفت و پر از خطرات و حملات راهزنان شد و بازرگانان از پیمودن راه دریای چین به هند و هرمز در خلیج فارس پرهیز می‌کردند. راه جدیدی که از مشرق دور می‌آمد و از اقیانوس به سمت دریای سرخ می‌رفت به نفع دولت ممالیک بود و کمک شایانی برای رونق اقتصادی آنان داشت.(14)

    انحطاط اقتصادی اواخردوره ممالیک بحری درروی کارآمدن برجیان (چرکس ها) نقش بسیار مهمی داشت وبرقوق اولین سلطان برجی، بااستفاده ازاین شرایط و نزدیک شدن به گروه های ناراضی، بدون مشکل خاص حکومت را از بحریان به  برجی ها انتقال داد. ولی این انتقال قدرت موجب برطرف شدن مشکلات اقتصادی نگردید و وضعیت به مراتب بحرانی تر از دوره قبل شد  در کنار این بحران ها، کشف دماغه امید نیک و راه مستقیم دریایی از طریق دور زدن آفریقا (ازاروپا به هند)، مصر و ممالیک را از درآمد سرشار تجارت ادویه و... محروم کرد، این درحالی بود که ناوگان پرتغالی ها که ازلحاظ تجهیزات برتر از ناوگان ممالیک بود حاکمیت در دریاها را از مسلمانان گرفت ودست به نابود کردن کشتی های بازرگانی مسلمانان در اقیانوس هند، خلیج فارس و دریای سرخ زد و حتی بندرعدن، یکی از مهمترین بنادر تجاری ممالیک را هم ویران نمود  .ممالیک برجی درمقایسه با ممالیک بحری در  بحران های اجتماعی و اقتصادی، بسیارضعیف عمل کردند و تا حدی هم خودشان به این بحران ها دامن می زدند.(15)

 

مروری برآثاردروه مملوکی

1- بِیْبَرسِ مَنْصوری، رکن‌الدین بن عبدالله خطایی دواداری صالحی(د725ق/1325م)، ام

التحفة الملوکیة فی الدولة الترکیة،

( تاریخ مختصر دولت ممالیک بحریّه )    

درمذهب حنفی در مصر بایستی ازبَیْبَرس منصوری ، رکن الدین بیبرس منصوری خطائی دواتدار ، فرمانده سپاه ، دولتمرد و مورخ مملوکی  نام برد.(16)

بیبرس حنفی مذهب بود و درآن مذهب اجازۀ فتوا و روایت داشت و در بیرون قاهره مدرسۀ دوادریه را برای حنفیان تأسیس کرد و در سالهای آخر عمر به تعلیم، تدریس و افتا در آنجا پرداخت و در رمضان 725ق درگذشت.(17)

بیبرس نزد ملک منصور قلاوون قرب و حرمت فراوان داشت و مناصب و القاب بزرگ از او گرفت.ملک‌ناصر نیز او را محترم می‌داشت و هنگام ورودش از جای برمی‌خاست. مورخان او را به خردمندی، فضل و ادب، دانشوری، سیاست و خیراندیشی ستوده‌اند.

بیبرس آثار و اوقافی برجای گذاشت که از آن جمله ، مدرسة دواداریه در محلة سُوَیقة العِزّی در خارج قاهره بود که به حنفیان اختصاص داشت(18) این مدرسه اکنون با نام جامع آلتی برمق برجاست.(19)

بیبرس حنفی مذهب بود و در پاره ای از علوم دینی مطالعاتی داشت(20) او با زبان و ادب عربی نیز آشنا بود و آثاری در تاریخ و تفسیر تألیف کرد.

یکی از آثار اوالتحفةالملوکیةفی‌الدولةالترکیة، نام دارد و تاریخ پادشاهی مملوکان مصر است(از 648تا711ق). این کتاب که به نثر مسجع تحریر شده، در 1407ق به کوشش عبدالحمید صالح‌حمدان در قاهره انتشار یافته است.تاریخ مختصر دولت ممالیک بحریّه در 710 به نام سلطان محمدبن قلاوون تألیف شده است . این کتاب براساس سالشمار هجری از انقراض دولت ایّوبیان (647) آغاز می شود و با حوادث 711 پایان می یابد. بخشی از آن مبتنی بر اطلاعات شخصی یا منقولات از شاهدان عینی است ، اما از مأخذ مؤلف در خصوص حوادثی که در آنها حضور نداشته ، یاد نشده است (ص 23ـ24، 222ـ223). این کتاب با وجود اشتمال بر سجع و آرایه های لفظی ، نثری روان دارد و در آن علاوه بر تاریخ سیاسی مصر و شام و مناسبات با مغرب و ارمینیه و حملات مغول و صلیبیان ، به برخی از رویدادهای طبیعی اشاره شده است .

    2-ابن ابی الوفاء696-775ه

الجواهر المضییه فی طبقات الحنفیه

أبو محمد عبد القادر بن أبی الوفاء (متوفای775هـ)

عبدالقادربن محمد،ابن ابی الوفاء این کتاب را در5جلد نوشته است ،در مقدمه کتاب آمده است:

"عاشت مصر تحت حکم الممالیک البحریة الأتراک ستا و ثلاثین و مائة سنة، منذ تملک السلطان المعز عز الدین أیبک الجاشنکیر الترکمانى الصالحى، سنة ثمان و أربعین و ستمائة، إلى أن خلفتهم دولة الممالیک الجراکسة البرجیة، سنة أربع و ثمانین و سبعمائة"(21) کتاب مذکور به تحقیق عبد الفتاح محمدحلودر 5جلددرریاض منتشر شده است(22)

 

 

3-ابن ابی حجله

 سکّردان‌ السلطان‌

اِبْن‌ِ اَبى‌ حَجَله‌، ابوالعباس‌ شهاب‌الدین‌ احمد بن‌ یحیى‌ بن‌ ابى‌بکر، شاعر و ادیب‌ تِلمسانى‌ (725-776ق‌/1325-1374م‌). وی‌ در زاویة نیای‌ بزرگش‌، ابوحجله‌، در شهر تلمسان‌ (امروزه‌ در الجزایر) به‌ دنیا آمد و در مصر درگذشت‌(23)

ابن‌ ابى‌ حجله‌، بنا به‌ شیوة معهود اهل‌ شعر و ادب‌، نسبت‌ به‌ فرقه‌ و مذهب‌ خاصى‌ تعصب‌ نداشت‌ و در معاشرت‌ با پیروان‌ هر مذهب‌ و فرقه‌ای‌ خود را هم‌ عقدة آنان‌ وانمود مى‌کرد (24)

 چنانکه‌ او را «حنفى‌ مذهب‌ و حنبلى‌ اعتقاد» توصیف‌ کرده‌اند(25) وی‌ درویش‌ مسلک‌ و اهل‌ عرفان‌ بود و رفتار و کردار صوفیانه‌اش‌ به‌ مذاق‌ اهل‌ شرع‌ خوش‌ نمى‌آمد و باعث‌ طعن‌ او مى‌گردید. از این‌ رو ابن‌ قطّان‌، فقیه‌ شافعى‌ معاصرش‌، نشست‌ و برخاست‌ با ستمگران‌ و میگساران‌ را بر او عیب‌ گرفته‌ است‌(26)

مجموع‌ تألیفات‌ ابن‌ ابى‌ حجله‌ را بالغ‌ بر 60  (27) یا 80 (28) ذکر کرده‌اند که‌ عمدتاً جُنگهای‌ کوچک‌ و بزرگ‌ ادبى‌ هستند و نوعاً از ساخته‌ها و سروده‌های‌ نظم‌ و نثر خود او فراهم‌ آمده‌اند. مهم‌ترین‌ آنها عبارتند از سکّردان‌ السلطان‌ که‌ او را به‌ عنوان‌ «صاحب‌ سکّرادن‌» معروف‌ گردانیده‌ است‌(29)  نام‌ کامل‌ کتاب‌ سکّردان‌ السلطان‌ الملک‌ الناصر است‌ که‌ آن‌ را در 757ق‌/1356م‌ تألیف‌ کرد و به‌ ملک‌ ناصر ابوالمحاسن‌ حسن‌ بن‌ محمّد بن‌ قلاوون‌، ششمین‌ فرمانروای‌ ترک‌ در مصر (د 762ق‌/ 1361م‌) تقدیم‌ نمود ( سکّردان‌، 2) این‌ کتاب‌ دارای‌ یک‌ مقدمه‌ و 7 باب‌ ویک‌ نتیجه‌ است‌ و مطالب‌ گوناگونى‌ در آداب‌ سلوک‌ و نصایح‌ ملوک‌ و تاریخ‌ و جغرافیای‌ سرزمین‌ مصر وغیره‌ در آن‌ گردآوری‌ شده‌ و همة مندرجات‌ آن‌ بر محور عدد 7 تنظیم‌ گردیده‌ است‌. کتاب‌ مذکور تاکنون‌ چندین‌ بار، از جمله‌ در 1317ق‌/1899م‌ در مطبعة میمنیّة مصر در حاشیة کتاب‌ المخلاة منسوب‌ به‌ شیخ‌ بهائى‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است(30)

4 - ابراهیم بن علی بن احمد طَرَسوسی حنفی721 ـ  758

 تحفه الترک فیما یجب أن یُعمل فی المُلک طرسوسی (31)

طرسوسی  از علمای قرن هشتم  هجری ساکن در شهر دمشق است که پدرش قاضی این شهر بوده و وی در حیات پدر نیابت از او قضاوت می کرده است. وی از سال 746 تا پایان زندگی به طور مستقل کار قضا را در این شهر عهده دار بوده است. ابن تغری بردی (م874) درباره وی می نویسد که وی سال ها منصب افتا و تدریس را بر عهده داشت و پس از آن هم به عنوان قاضی القضاة دمشق تعیین شد و هم زمان به کار افتا و تدریس و تألیف مشغول بود. برخی از نوشته های وی عبارت اند از: "رفع الکلفة عن الاخوان فی ذکر ما قدم فیه القیاس علی الاستحسان", "کتاب مناسک الحج", "کتاب الفتاوی فی الفقه" و آثاری دیگر که همه در فقه است. (32) وی پس از آن که چهل سال منصب قضا را داشت, در شعبان سال 758 درگذشت. یکی از آثار وی "ارجوزة فی معرفة ما بین الاشاعرة والحنفیة من الخلاف فی اصول الدین" است که از آن, توجه وی به مسائل اختلافی میان فرقه ها به دست می آید. شگفت آن که نه ابن تغری و نه قادری تمیمی الداری(33) از رساله تحفة الترک یاد نکرده اند. (34)

   اهمیت اثر

شاید یکی از مهم تری آثاری که به نوعی بیانگر فقه مقارن در عصر مملوکی می باشد تحفه الترک طرطوسی است.عبدالله مخلص در جلد20مجله مجمع اللغه العربیه دمشق در شماره 3و4نسخه خطی کتاب را به همراه12فصل آن معرفی می نماید (35) (صص 138-142)

آقای رسول جعفریان در مقاله ای با عنوان یک اثرسیاسی ازدوران ممالیک درمجله حکومت اسلامی     به تفصیل کتاب مذکور وفصول آن را معرفی نموده است (36).

آقای محمد حسین رفیعی در مقاله ای با اثر بَکی تِزکان از دانشگاه کالیفورنیارا با عنوان " حنفیان و ترکان در تحفه الترک فیما یجب أن یُعمل فی المُلک طرسوسی" را نقل می نماید(37).

 

 مرکز مطالعات و پژوهش‌های ممالیک

 

   «مرکز مطالعات و پژوهش‌های ممالیک و غرب جهان اسلام» در دانشگاه شیکاگو ایالات متحده است. مرکزی که از بدو شکل گیری در سال 1997، هرساله مجموعه‌ای از مقالات ارزشمند در حوزه ممالیک و تاریخ غرب جهان اسلام را در مجله‌ای به نام «مطالعات ممالیک(38)» منتشر می کند و آنرا به‌صورت رایگان و قابل دریافت برای همه، بر شبکه جهانی اینترنت قرار می‌دهد(39) حضور چهره‌های برجسته‌ای همچون دونالد پی.لیتل، رابرت اِروین، برنارد اُکِین و... در هیأت تحریریه و نگارندگان مقالات این نشریه، نشانگر ارزشمندی و غنای مطالب مندرج در آن‌ست. جای تعجب نخواهد بود اگر بدانیم این نشریه تنها یکبار در سال منتشر شده و حاصل ارائه مقالاتی‌ست که در کنفرانس‌های سالانه دانشگاه شیکاگو برگزار شده و اعتبار بین المللی بالایی دارد. نگارنده امیدوار است که از رهگذر معرفی برخی مقالات این نشریه در قالب این گزارش‌ها، دریچه ی تازه‌ ای بر پژوهش‌های محققان هم وطن گشوده شده و زمینه‌های بیشتری برای ارتباط و تعاملات علمی فراهم آید. (40)

 

معرفی مقاله بکی تزکان 

او که در ابتدای مقاله خویش از نظرات اصلاحی ارزشمند محققانی همچون مایکل کوک و حسین مدرسی طباطبائی تشکر و قدردانی کرده، پژوهش خود را به نوعی ادامه راه ویلفرد مادلونگ در مقاله مهم و مشهورش «ترکان و گسترش ماتریدیه(41) عنوان کرده‌است. جالب اینجاست که اگر اثر مادلونگ و مقاله حاضر را به صورت مقایسه‌ای و در جریان تاریخی پنج قرنی حضور ترکان تا حکومت ممالیک در مصر را مورد بررسی قرار دهیم، درمی یابیم که همان عواملی که از طریق فقه حنفی و در قرون اولیه باعث نفوذ اسلام میان ترکان شد، در قرون متأخر و در عصر ممالیک باعث وازدگی آنان و توجه به فقه شافعی شده است. مقاله حاضر که از رهگذر مطالعه موردی کتاب «تحفه الترک فیما یجب أن یُعمل فی الملک» نوشته نجم الدین طرسوسی(م.758)، به سیر فکر و اندیشه سیاسی در غرب جهان اسلام پرداخته، به جستجو برای یافتن پاسخ این سوال می پردازد که چرا ترکان عثمانی که در رقابت با ترکان سلجوقی قرار داشتند، به فقه حنفی گرویده و ترکان مملوک در مصر و شامات، به فقه شافعی پایبند گشته اند؟ اگرچه نویسنده از بررسی دقیق و موشکفانه بخش اول این سوال بازمانده، اما به خوبی زمینه‌های گرایش و تداوم ممالیک به فقه شافعی را تحلیل کرده است. از این منظر که طرسوسی در کتاب خود، تلاش می کند حکام غیرعرب و بیگانه‌ی ترک نژاد را نسبت به فقه شافعی جذب کند و زمینه‌های مشروعیت حکومت آنها را فراهم سازد، می‌تواند گزینه‌ی مناسبی برای مقایسه تطبیقی اندیشه سیاسی فضل بن روزبهان خنجی در کتاب سلوک الملوک قرار گیرد که حدود دو قرن پس از طرسوسی به نظریه پردازی درباب مشروعیت حکومت گروه دیگری از اقوام ترک نژاد اقدام کرده است. باری، بخش نخست مقاله که به تبیین سیزده امتیاز برشمرده شده توسط طرسوسی در رجحان فقه حنفی بر شافعی برای ترکان مملوک دارد، سخن تازه‌ای را ارائه نکرده است. پیش از نگارنده‌ی این مقاله، رضوان سید در مقدمه‌ای مفصل با نام «سیرة الفقها علی السطان و السلطان فی العصر المملوکی من خلال کتاب تحفه الترک الطرسوسی» که بر همین کتاب طرسوسی نگاشت  ( 42) به تببین این موارد پرداخته بود.(چاپ بیروت، 1992)

نقدمترجم یا نویسنده   

همانگونه که گذشت نویسنده دراین مقاله  این سوال را مطرح می نماید که چرا ترکان عثمانی که در رقابت با ترکان سلجوقی قرار داشتند، به فقه حنفی گرویده و ترکان مملوک در مصر و شامات، به فقه شافعی پایبند گشته اند؟

وقتی طرطوسی دلایل متعدد بربرتری فقه حنفی بر شافعی می اورد وخود وی نیز حنفی مذهب است نویسنده چگونه می گوید: طرسوسی در کتاب خود، تلاش می کند حکام غیرعرب و بیگانه‌ی ترک نژاد را نسبت به فقه شافعی جذب کند و زمینه‌های مشروعیت حکومت آنها را فراهم سازد؟

باز درپیان همین گفتار می افزاید. ناگفته پیداست که گرچه طرسوسی در ترویج فقه حنفی در میان ترکان مملوک موفق نشد، اما تأکید او بر دو موضوع اقطاع و جزیه در کتابش، زمینه مناسبی را برای شناخت مناسبات اقتصادمحور دین و دولت عصر ممالیک گشوده است. پس طرطوسی درپی ترویج فقه حنفی بوده است نه شافعی.

 

زمینه های اقتصادی ومالی ممالیک

 اما بخش مهم و پایانی مقاله بسیار جالب توجه و عمیق به رشته تحریر در آمده است. بَکی تزکان به خوبی زمینه‌های اقتصادی و مالی حکومت ممالیک را تبیین کرده و از نقش پر رنگ اقطاع و جزیه در این ساختار اقتصادی سخن گفته است. او به قول مشهور مقریزی اشاره کرده که «هیچ زمینی در عصر ممالیک مصر نبود، الا که اقطاع سلطان یا امراء و یا سربازان وی باشد». تحلیل پیوند دین و دولت بر پایه ملاحظات اقتصادی و منافع مالی ممالیک، هدف اصلی این بخش از مقاله است. نگارنده در این راستا به نزاعی مهم میان شافعیان و حنفیان در تعیین تکلیف زمین‌های بازپس گرفته شده از مغولان پرداخته که بر سر مالکیت مجدد آنها توسط سلطان یا ارجاع به مالکان قبلی نزاعی بزرگ در گرفته بود. ناگفته پیداست که گرچه طرسوسی در ترویج فقه حنفی در میان ترکان مملوک موفق نشد، اما تأکید او بر دو موضوع اقطاع و جزیه در کتابش، زمینه مناسبی را برای شناخت مناسبات اقتصادمحور دین و دولت عصر ممالیک گشوده است.

 

نگاهی  به محتوای اثرطرسوسی

«تحفة الترک فى ما یجب ان یعمل فى الملک»، به زبان عربى، یک اثر سیاسى از دوران ممالیک، از نجم الدین طرسوسى، قاضى القضات حنفیان در دمشق(م ٧۵٨ / ١٣۵٧)، است. این رساله، جز آنکه یک اثر سیاسى محسوب مى‏شود، یکى از اسناد مهم نزاع‏هاى فکرى و سیاسى دو مذهب مهم در دنیاى اسلامى؛ یعنى مذهب شافعى و حنفى است. عنوان کتاب، خود گویاى این نگرشِ مؤلف است که مذهب حنفى براى ترکانِ مملوک حاکم، کارسازتر از مذهب شافعى یا حنبلى و مالکى مى‏باشد. افزون بر اینها، به تناسب، آگاهى‏هاى جالبى هم از ساختار نظام سیاسى و اجتماعى دوره ممالیک به دست مى‏دهد.

 

اوضاع زمان تالیف کتاب

طرسوسی وی در دورانی می زیست که سال ها بود, دولت ممالیک ( 648 ـ 922 ) قدرت را در مصر و شام در اختیار داشت. دولت ممالیک یکی از دولت های نیرومندی است که به رغم حملات مغولان به شام, مانع از استقرار آنان در این دیار شد و اجازه عبور از شام را به سوی مصر به آنان نداد. شکست سنگین مغولان "در جنگ عین جالوت در سال 658" به دست یکی از نخستین مدعیان سلطنت از ممالیک که پس از سلسله ایوبی به قدرت رسیدند, شهرت آنان را در جهان اسلام در پی داشت. در ادامه سلطان بیبرس (658 ـ 676 ) بنیان گذار حقیقی دولت ممالیک است.

افزون بر مصر و شام, حرمین شریفین نیز در اختیار ممالیک بود و زمانی پس از آن که سلطان بیبرس صورتی از خلافت عباسی را در مصر ایجاد کرد, مصر به صورت مرکز اصلی دنیای اسلام در طی قرون هفتم تا نهم درآمد. در دوران ممالیک, شهرها به صورت "نیابت" تقسیم شده و نیابت دمشق, حلب, بعلبک, حماة, حمص و طرابلس از مهم ترین مراکزی بودند که نایب سلطان در آن استقرار می یافت. دولت عثمانی در دهه سوم قرن دهم هجری, در سال 922 آخرین بقایای دولت ممالیک را در مصر از میان برد و جای آن را
گرفت. (
42)

 

    مروری بردوازده فصل کتاب

 نویسنده ضمن دوازده فصل به بیان مهم ترین مسائل سیاسی و حکومتی پرداخته است. کتاب یاد شده, یکی از آثار سیاسی ـ  مذهبی است که با نگرش فقهی و هم چنین بر اساس دریافت های دینی مؤلف از حکومت و نیز نگرش مصلحت گرای حنفی, در کنار صدها اثر دیگر در دنیای اسلام پدید آمده است.  اما این اثر, امتیاز خاص ِخود را دارد و آن نشان دادن سازگاری بیشتر مذهب حنفی با امر حکومت و گستردگی حوزه قدرت سلطان و حتی مشروعیت او است. طبعاً در کنار آن, به اشکال های موجود در فقه شافعی, در همین زمینه پرداخته است. بنابراین, این رساله جز آن که یک اثر سیاسی محسوب می شود, یکی از اسناد مهم نزاع های فکری و سیاسی دو جریان مذهب مهم در دنیای اسلامی, یعنی مذهب شافعی و حنفی است. عنوان کتاب,  خود گویای این نگرش ِمؤلف است که مذهب حنفی برای ترکان ِمملوک حاکم, کارسازتر از مذهب شافعی یا حنبلی و مالکی می باشد.

افزون بر این ها, به تناسب, آگاهی های جالبی هم از ساختار نظام سیاسی و اجتماعی دوره ممالیک به دست می دهد. در این جا مروری بر مطالب مهم کتاب خواهیم داشت. اما پیش از آن اشاره به این نکته لازم است که کتاب تحفة الترک در سال 1997 به کوشش محمد مِنْصَری تصحیح و با ترجمه به زبان فرانسه همراه با توضیحات گسترده توسط "المعهد الفرنسی للدراسات العربیه بدمشق" چاپ شده است.

نخستین فصل رساله, درباره صحَت و درستی سلطنت ترکان مملوک و اثبات این نکته است که برای مشروعیت سلطنت, شرایطی از قبیل اجتهاد, قریشی بودن و عادل بودن, لازم نیست. وی در آغاز این فصل می نویسد: ابوحنیفه و اصحاب وی برآنند که لایشترط فی صحة تولیة السلطان ان یکون قرشیا ولا مجتهداً و لا عادلاً. بنابراین سلطان ترک, چه عادل,  چه ظالم می تواند سلطان باشد, دلیلش هم این که, مردم پس از امام علی(ع) زیر بار حکومت معاویه رفتند! وی در ادامه, با ارائه نقل های فراوانی از آثار شافعیان, از جمله احکام السلطانیه ماوردی, می کوشد تا ثابت کند که در مذهب شافعی شروط متعددی درباره سلطان پیش بینی شده است, از جمله, شرط اجتهاد و مهم تر از آن, شرط قریشی بودن.

پس از آن ادامه می دهد: این ها عبارت های شافعی و پیروان او است که از کتاب های مختلف نقل کردیم و همه نشان آن است که سلطان باید مجتهد و قریشی باشد. در این صورت, و بر اساس این شروط, نه از ترکان ونه از عجم ها, کسی نمی تواند سلطان شود: و هذا لایوجد فی الترک ولا فی العجم. پس, سلطنت ترکان مشروعیت ندارد.

طرسوسی می افزاید: این دیدگاه صحیح نیست, چرا که نشر این فتاوی, سبب کاهش قدرت سلطان شده و رعایا را از او دور می کند. حاصل آن که "مذهبنا اوفق للترک".

مذهب ما با ترکان سازگارتر است. ناگفته پیداست که طرسوسی, به ویژه درباره شرط قریشی بودن, منصب خلافت را با سلطنت در آمیخته است. شرایط یاد شده, از آن خلیفه است و نه سلطان. در همین زمان, عباسیان مصر در صورت ظاهر خلافت خویش را داشتند. شرط اجتهاد نیز که ماوردی و دیگران از آن سخن گفته اند, به همین ترتیب,  درباره خلیفه مطرح است و نه سلطان.

 

نزدیکی فقه حنفی باقدرت

آن چه در این جا مورد توجه است, بحث از نزدیکی فقه حنفی با "قدرت" است که اثبات آن چندان دشواری ندارد, چرا که خود حنفیان در دوره های مختلف این نکته را یاد آور شده و برای کسب حمایت از مذهب خود, در برابر قدرت روز افزون شافعیان, آن را به حکام یاد آوری کرده اند. نکته ای که خود آنان یاد آور شده اند و نمونه های فقهی فراوانی برای آن به دست داده اند, حکایت از آن دارد که بر اساس فقه حنفی, سلطان اختیارات بیشتری دارد و راحت تر و با قدرت تر می تواند امور را اداره کند.

رساله ای که در این جا به بیان دیدگاه های مؤلف آن می پردازیم, فهرستی از این موارد را به دست داده است. بنابراین, این رساله جز آن که یک اثر سیاسی محسوب می شود, یکی از اسناد مهم نزاع های فکری و سیاسی دو جریان مذهب مهم در دنیای اسلامی, یعنی مذهب شافعی و حنفی است. عنوان کتاب, خود گویای این نگرش ِمؤلف است که مذهب حنفی برای ترکان ِمملوک حاکم, کارسازتر از مذهب شافعی یا حنبلی و مالکی می باشد.

به هر روی, طرسوسی در ادامه, فهرستی از بیش از دوازده موارد از اختلاف نظرهای فقهی در حوزه قدرت سلطان که نشانگر سازگاری مذهب حنفی با سلطان است, به دست داده که بسیار قابل توجه است

 

حوزه قدرت سلطان درمذهب حنفی

به نظر ابوحنیفه, اگر کسی که زمین های خراج را در اختیار دارد, نتواند آن را:

1- زراعت کند و خراجش را به بیت المال بپردازد, امام می تواند زمین ها را از او گرفته و به دیگری بدهد, چه صاحبش راضی باشد یا نباشد. این در حالی است که در مذهب شافعی, امام چنین اختیاری را ندارد.

2- براساس مذهب ابوحنیفه, سلطان پس از فتح سرزمین های جدید, می تواند زمین ها را به مردم همان ناحیه واگذار کند, چه سربازانش راضی باشند چه نباشند, در حالی که شافعی شرط رضایت سربازان را لازم می داند.

3- اموال شخصی فرد ِکافر ِمقتول ِدر صحنه جنگ, براساس فقه ابوحنیفه, تنها در  صورتی از آن ِقاتل است که پیش از آن سلطان چنین اجازه ای را صادر کرده باشد, در حالی که به نظر شافعی, چه سلطان چنین اجازه ای داده باشد چه نداده باشد, اموال شخصی فرد ِ مقتول, از آن قاتل او در جنگ است.

4- احیای زمین های موات توسط مردم, تنها در صورتی ملکیت می آورد که امام پیش از آن اجازه اش را صادر کرده باشد. در صورتی که شافعی به این شرط اعتقادی ندارد و نفس احیا را در ملکیت کافی می داند.

 5- در فقه حنفی, نماز عید تنها با حضور سلطان یا نایب او خوانده می شود, در حالی که شافعی حضور سلطان یا نایب او را لازم نمی داند. گرچه طرسوسی در این جا یاد نکرده, اما در نماز جمعه چنین تفاوتی میان فقه حنفی و شافعی وجود دارد.

6- براساس مذهب حنفی, مبلغ جزیه ای که از اهل کتاب گرفته می شود, بیش از آنی  است که بر اساس نظر شافعی گرفته می شود.

7- براساس مذهب حنفی, اگر سلطان برای تقویت سپاه خود لازم ببیند, می تواند اموالی از ثروتمندان را بگیرد, در حالی که شافعی چنین اجازه ای نمی دهد.

طرسوسی ادامه می دهد که این موارد, خارج از حد شمارش است ...

فصل دوم، در جواز تقلید و گرفتن سمت از سلطان ترک است. این فصل، به بیان این نکته اختصاص دارد که در دولت ترکان، افراد، بر اساس فقه حنفى مى‏توانند مسئولیت‏هایى را بپذیرند؛ در صورتى که بر اساس مذهب شافعى، چنین کارى درست نیست، زیرا آنان، بر اساس همان شرط قریشى بودن، از اساس، سلطنت ترک‏ها را مشروع نمى‏دانند، بنا بر این، چگونه مى‏توانند در این دولت مسئولیتى را بپذیرند.

 فصل سوم، به‏رغم گستردگى و اهمیت، وحدت موضوع ندارد. مؤلف، در این‏جا، به انواع درخواست‏هایى که از سلطان مى‏شود، پرداخته و براى حل مشکلات و خواهش‏هاى مردم، راه حل‏هاى مناسب را ارائه کرده است. هم‏چنین به بیان مهم‏ترین نکات در باره انتخاب افراد براى سمت‏هاى مهم قضایى و سیاسى و ادارى همت نهاده است

فصل چهارم، در باره تحقیق در کار والیان است. از جمله مطالب این فصل این است که مى‏گوید: سلطان باید از آغاز، با والیان و مسئولان دواوین شرط کند که هر گاه بخواهد مى‏تواند به کارهاى مالى آنان رسیدگى کند. این کار باید توسط شخصى که عاقل‏ترین مردمان باشد و در عین حال عفیف و امین(آن‏گونه که حق حساب از کسى دریافت نکند)، انجام گیرد. اگر کار آنان روى روال عادى بود که هیچ و الا مى‏بایست اموالى که آنان با سوء استفاده از امت خود گرفته‏اند، توسط سلطان مصادره شده و به بیت المال واگذار شود. این، کارى است که عمر با ابو هریره کرد. زمانى که ابو هریره از بحرین بازگشت، خلیفه اموال این چنینى او را گرفت و در بیت المال گذاشت.

 فصل پنجم، در باره بررسى و کشف وضعیت قاضیان و جانشینان آنهاست. طرسوسى در آغاز فصل، مى‏گوید: من، این فصل را بدان جهت از فصل پیشین جدا کردم که والیان به دلیل تماسشان با بیت المال و تکیه‏شان بر احکام سیاست، ضرورت بیشترى براى تحقیق در کارهایشان وجود دارد (اما مال که جاذبه آن روشن است و طمع در آن فراوان و در بخش فرامین سیاسى هم، مشکل آن است که در این باره، ضابطه خاصى وجود ندارد و همین، سبب خطاها و اشتباهات فراوان مى‏شود.

فصل ششم، در باره نظر در احوال بقیه رعیت است. طرسوسى، در این باره مى‏گوید: سلطان نباید خود را از مردم پنهان کند و باید بر کار اوقاف نظارت داشته باشد. پس از آن، به بحث مستقلى پرداخته و آن نظارت بر کارهاى مربوط به جامع اموى در دمشق است. وى، مى‏گوید که رساله خاصى با عنوان«النور اللامع فى ما یعمل فى‏الجامع»، نگاشته و در این باره با تفصیل سخن گفته است. وى، متن آن رساله را که حدود سه صفحه است، در همین«تحفة الترک» آورده است. اساسى‏ترین نکات در این رساله، بحث از مسائل مالى مربوط به مسجد است و اینکه دقیقا منابع مالى آن در اختیار چه کسانى است و آیا شایستگى اداره آن را دارند یا نه. بحثى هم در باره درآمدهاى مالى و افزایش ارزش مالى آنها و نوع مخارج و رعایت شروط واقف و جز اینها دارد که طبعا چندان در امتداد سایر فصول کتاب نیست. وى، در انتها مى‏گوید که در باره ابواب البر و سقاخانه‏ها و قنات‏هایى که در دمشق است، سلطان باید آنها را به دین‏دارترین قاضیان بسپارد.

فصل هفتم، در باره نظر در کار قلعه‏ها و پل‏ها و مرزها و مساجد و کسوت کعبه و اصلاح راه حج و ترتیب کار حجاج و... است. در مورد قلعه‏ها و پل‏ها، طبیعى است که سلطان مى‏بایست از هر جهت در ساختن و حفظ و نگه‏دارى آنها بکوشد و کسانى را براى این کار بگمارد و همین‏طور در آبادى مساجد نیز باید تلاش کند. در باره پوشش کعبه هم به‏طور معمول، باید سالانه پوششى تهیه شود و البته پول آن، مى‏بایست از پول خراج و جزیه و اموالى باشد که اهل حرب به سلطان واگذار مى‏کنند. اصلاح راه حج نیز به عهده سلطان است که افزون بر راه، باید به تسهیلات بین راه، آماده‏سازى محمل یا کاروان نیز پرداخته شود. در باره ترتیبات امر حج نیز، سلطان باید امیر الحاج را به مداراى با مردم توصیه کرده و در اماکنى که به‏طور معمول مردم را نگاه مى‏دارند، آنها را نگاه دارد و...

 فصل هشتم، در باره مصرف اموال بیت المال است. طرسوسى، در این باره، به ارائه شعرى دوازده بیتى از جد مادرى خود با نام شمس الدین بن العز حنفى اکتفا کرده که ضمن آن، انواع چهارگانه بیت المال و موارد مصرف آنها را برشمرده است. در این دوازده بیت، وى، از بیت المال ویژه خمس و زکات و عشور، بیت المال ویژه خراج، بیت المال اموال ارث بدون وارث و بیت المال مخصوص اموال گم‏شده یاد کرده و از مصرف پول‏هاى هر یک از آنها به اجمال سخن گفته است.

فصل نهم، در باره اموال مصادره‏اى و احکام مربوطه است. این فصل، در این باره است که چه نوع اموالى مى‏تواند مورد مصادره سلطان واقع شود. به نظر طرسوسى، این اموال، آنهایى است که امیران و والیان و دیگران، با سوء استفاده از سمت خود به دست آورده‏اند، به‏طورى که اگر این سمت را نداشتند، صاحب آن اموال نمى‏شدند؛ معمولا این قبیل اموال، تحت عنوان هدیه به این‏گونه صاحب‏منصبان داده مى‏شود. در این صورت، سلطان مى‏تواند این اموال را مصادره کرده و در بیت المال بگذارد.

 فصل دهم، در باره هدایاى اهل حرب، به سلطان و امیران و هدایاى سلطان به اهل حرب است. بحث در این است که آیا این هدیه، ملک شخصى فرد خواهد شد یا تعلق به بیت المال دارد. طرسوسى، مى‏نویسد: سلاطین و امیران روزگار ما در این باره، بر خلاف شرع رفتار مى‏کنند و حتى شمارى از قاضیان و فقیهان نیز در اشتباه هستند. پادشاه فرنگ، هدیه‏اى براى نایب السلطنه مصر، ارغون دوادار فرستاد که هدیه نفیسى بود و او از قاضى بدرالدین، در این باره سؤال کرد و وى پاسخ داد که هدیه، ملک شخصى شما است، پس از آن از شمارى از فقیهان حنفى پرسید و آنان هم همین فتوا را دادند. طرسوسى مى‏افزاید: قاضى تقى الدین سبکى شافعى، این مسئله را براى من نقل کرد و گفت: از من هم استفتا کردند، گفتم که تعلق به بیت المال دارد؛ به هر روى، دو طرف دراین باره رساله نوشتند و البته نظر تقى الدین سبکى درست بود. مسئله دیگر آنکه در صورتى که امیر سپاه اسلام، هدیه‏اى از اموال شخصى خود، براى امیر سپاه کفر بفرستد و او نیز متقابلا هدیه‏اى بفرستد، باید دو هدیه، قیمت‏گذارى شود و اگر هدیه دشمن، قیمت بیشترى دارد، به همان مقدار، به بیت المال سپرده شود. به هر روى، هر چه که به خلیفه، زن و فرزندانش هدیه مى‏شود، لازم است که در بیت المال گذاشته شود، البته دادن هدیه به مشرک، در صورتى که به نوعى سبب عزت اسلام باشد، ایرادى ندارد.

فصل یازدهم، در باره احکام کسانى است که بر سلطان خروج کرده‏اند. این فصل که یکى از مفصل‏ترین بخش‏هاى این رساله است، اختصاص به احکام فقهى جنگ با باغیان دارد. مؤلف، ضمن ده مسئله کلى، مباحث مختلف آن را مطرح کرده و در واقع رساله‏اى مستقل در باره احکام فقهى جنگ با بغات نوشته است. طرسوسى، در نخستین مسئله، به تعریف افراد باغى مى‏پردازد و تعریف‏هاى مختلفى را از کتاب‏هاى فقهى ارائه مى‏کند.

 فصل دوازدهم، در باره جهاد و تقسیم غنایم است. این فصل خود رساله کوتاهى است در باب جهاد که ضمن دوازده مسئله احکام جهاد به‏صورت زیر در آن آمده است: وجوب جهاد، جعائل(سلطان، در وقت عسرت در لشکرکشى، مى‏تواند بخشى از اموال مردم را براى تقویت سپاه بگیرد)، فرار از میدان جنگ، مشرکانى که کشتنشان جایز و مشرکانى که کشتنشان ممنوع است، در باره پایان جنگ که یا مشرکان مسلمان مى‏شوند یا راضى به پرداخت جزیه مى‏گردند، مواردى که اطاعت از امام در آن موارد واجب است و مواردى که واجب نیست، امان دادن، در باره اینکه اگر کافران محاصره شده، پذیرش اسلام را عنوان کردند یا قرارداد ذمى شدن را عنوان نمودند، باید درخواستشان را پذیرفت یا نه، در باره اسیران، در باره احکام شهدا، در باره تعویض اسراى دو طرف با یک‏دیگر و در باره غنایم و کیفیت تقسیم و موارد مصرف آنها. سخن پایانى مؤلف، آن است که وى، این رساله را در روز چهارشنبه، چهاردهم ذى قعده سال ٧۵٣، تمام کرده است.(43)

 

دراینجا بایستی از اثرمهم دیگری که بعدا نو.شته شده است اشاره نماییم:

الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، تقی‌ الدین بن عبد القادرتمیمی.

     تقی الدین بن عبدالقادر معروف به غزی عالم و قاضی حنفی اهل مصر در قرن دهم و یازدهم در 950 به دنیا آمد و تحصیلاتش را نزد تعداد زیادی از علمای آن زمان گذارند،تمیمی تألیفاتی داشته که مهمترین آنها الطبقات السنیة فی تراجم الحنفیة در چهار جلد است . وی در این کتاب 523 2 تن از بزرگان حنفی اهل رأی و صاحب نظر و بعضی شاعران را به ترتیب حروف معجم معرفی کرده است. بخشی از القاب و انساب را نیز در پایان کتاب آورده و منابع خود را در مقدمة کتاب (ج 1 ص 3ـ7) نام برده است.

مؤلف کتاب الطبقات السنیة فی تراجم الحنفیه فصلی را به نزدیکی فقه حنفی به قدرت   اختصاص داده است. (44)وی ضمن پاسخ به اعتراضاتی که بر ابوحنیفه وارد شده، می نویسد: از جمله تشنیعاتی که بر وی شده, این است که مذهب ابوحنیفه در اساس خود, با اساس امارت و امامت منافات دارد. وی در پاسخ می گوید: این مطلب به عکس است, چرا که مذهب ابوحنیفه موافقت بیش تری با امامت و امارت داشته و بیش تر به کار والیان و امیران می خورد. وی از برخی از علمای سلف نقل می کند که گفته اند: سه چیز سبب حفظ اسلام شده است: نخست کعبه, دوم دولت بنی عباس و سوم فتاوی ابوحنیفه, چرا که "فلولا الموافقة بین الدولة العباسیة و مذهب ابی حنیفة ما قرن بینها". اگر سازگاری میان این دو نبود, آن ها در کنار یکدیگر قرار نمی گرفتند.

 با توجه به اینکه ابوحنیفه با بنی امیه و بنی عباس درگیر بوده است قادری برای حل این مشکل, این نکته را یادآور شده که وقتی سلطان ابوحنیفه را از دادن فتوا منع کرد, ابوحنیفه, فتوایی صادر نکرد و امر سلطان را لازم دانست. وی هم چنین می افزاید, تنها در مذهب فقهی ابوحنیفه است که امام, از قدرت فائقه و قاهره برخوردار است, در حالی که در سایر مذاهب فقهی چنین نیست. وی در ادامه,  فهرستی از همان مواردی را که طرسوسی آورده, به عینه نقل کرده است. این هم آهنگی نشان می دهد که این مطلب, از قبل مورد توجه حنفیان بوده و مرتب روی آن ها تکیه می شده است که ما در معرفی کتاب تحفه الترک طرسوسی  فصل اول بدان اشاره نمودیم.کتاب مذکورنیزبه تحقیق عبد الفتاح محمدحلودر در 4جلددر ریاض وقاهره منتشر شده است.

 

 

نتیجه:

از روزگارعباسیان ،مسلمانان سنی مذهب درمصر بیشتر به یکی از دو مذهب فقهی که ابوحنفیه و شافعی بنیانگذار آنها بودند گرایش بیشتری داشتند، نوعی گرایش به حنفی را در غیر عرب ها نیزمی بینیم که می تواند افزون بر مصردر سایر کشورها ازجمله ایران نیز مصداق داشته باشد.

مملوکان ازیک سو برای حکومت خود نیاز به مشروعیت داشتند که وابستگی آنان را به عباسیان توجیه می نماید وهم برای مشروعیت مذهبی ودینی نیازمند گرایش به مذهبی  فقهی بودندکه مناسبات مذاهب شافعی وحنفی راموجب گردید.اگرچه در عرصه نظربرتری را به مذهب حنفی می دادند.

وضعیت جغرافیای اقتصادی مصر ودیدگاههای فقهی ابوحنیفه وشاگردان وی نیز می تواند ازجمله دلایلی باشد.سلاطین مملوکی طرح اندیشه های ابوحنیفه وتطبیق آن  با مذهب شافعی رابا توجه به ضعف خلافت عباسی در دوره ممالیک هرچنددر حد توجه به مذاهب اربعه  مفید می  دانستند که نمونه بارز آن رادرکتاب تحفه الترک می بینیم که دراین مقاله بدان پرداخته شده است ضمن آنکه می توان گفت مهم ترین آثار  نیز توسط دانشمندان حنفی در دوره ممالیک نوشته شده است.   

 

پی نوشت ها:

1-ابن ابى الوفا، ج 1، ص 438ـ439؛ ابن حجر عسقلانى، 1956، قسم 1، ص 126ـ 128

2-رجوع کنید به مقریزى، ج 4، ص 145ـ 146    

3-رجوع کنید به همان، ج 4، ص160

 4-رجوع کنید به سخاوى، ص 75؛ مقریزى، ج 4، ص 161، 192ـ258؛ نیز رجوع کنید به مادلونگ، ص 77ـ85

5-باگت گلاب، جان، سربازان مزدور: سرگذشت ممالیک، مترجم: مهدی گلاجان، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1386، چاپ اول، ص 49.

6- شبارو، عصام محمد، دولت ممالیک و نقش سیاسی و تمدنی آن در تاریخ اسلام، مترجم: شهلا بختیاری، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380، چاپ اول، ص 60

7-همان، ص 43 

8 -س باسورث، کلیفورد ادموند ،سلسله های اسلامی جدید: راهنمای گاهشماری و تبارشناسی  مترجم:بدره‌ای، فریدون مرکز بازشناسی اسلام و ایران تهران: 1381ص162.

9- تاریخ ابن خلدون، ج5، ص426- 429

10- روحی میرآبادی،علی رضا،ایلخانان در برابر ممالیک ادبیات و علوم انسانی (دانشگاه بیرجند) » بهار 1381 - شماره 2

11- همان

12- دولت مملوکان / لین پل، استانلی، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندان حکومتگر ج 1

13- همان

14-شبارو،154.

15 -روزنامه رسالت، شماره 7070 به تاریخ 7/6/89، صفحه 18

16- بِیْبَرسِ مَنْصوری، رکن‌الدین بن عبدالله خطایی دواداری صالحی(د725ق/1325م)، امیر، تاریخ‌نویس و فقیه حنفی عصر مملوکان مصر. نام ترکی وی(بیبرس= بی: دارا + برس/بارس/پارس: پلنگ) و نیز وابستگی او به گروه مملوکان الملک الصالح (صالحی) نشانگر آن است که وی ترک و شاید مغول‌تبار بوده، و نسبت خطایی او حاکی از آن است که برخلاف اکثر مملوکان ترک مصر از مردم قپچاق نبوده است.

 تاریخ ولادت بیبرس ، با توجه به مرگ او در رمضان 725 و در هشتادسالگی (مقریزی ، 1411، ج 2، ص 533)، احتمالاً در حدود 645 بوده است . وی در 659 از موصل به مصر بُرده شد و امیر سیف الدین قلاوون ـ که بعداً با لقب المنصور به سلطنت نشست ـ او را خرید و به مکتب فرستاد، ازینرو بیبرس ، با انتساب به منصور، به منصوری معروف شد در 704 سلاّ ر و بیبرس جاشْنِگیر

که سررشتة امور دولتی را در دست داشتند، او را از سمت دواتداری عزل کردند (مقریزی ، 1411، ج 2، ص 532)، اما وی همچنان از امرای قدرتمند بود ( رجوع کنید به بیبرس منصوری ، 1407، ص 177ـ 178). در نتیجة تحکّم این دو فرمانده در دستگاه حکومتی ، محمدبن قلاوون در 708 ناچار ازسلطنت کناره گرفت . بیبرس تلاش کرد که وی دوباره به تخت بنشیند تا اینکه محمد در رمضان 709 دوباره به سلطنت رسید و در پی آن بیبرس به شغلهای مهمی چون نیابت دارالعدل و نظارت بر اوقاف مصر و شام منصوب شد (همان ، ص 181، 191، 201ـ 210) و به مقام دواتداری بازگشت (مقریزی ، همانجا). او در جمادی الاولی 711 نایب السلطنه شد (بیبرس منصوری ، 1407، ص 228) اما در ربیع الا´خر 712 بر اثرسعایت مخالفان از این مقام عزل و در کرک زندانی شد (مقریزی ، 1411، ج 2، ص 533). وی حدود پنج سال بعد، در 18 جمادی الا´خره 717، از زندان آزاد شد و به قاهره بازگشت و در سال بعد اقطاع و امارت یافت (مقریزی ، همانجا؛ صفدی ، 1410، ج 1، ص 271).

بیبرس در 25 رمضان 725 درگذشت و در مدرسة خودبه خاک سپرده شد(مقریزی ؛ صفدی ، 1410، همانجاها؛ قس ابن تغری بردی ، 1361، ج 9، ص 263) که می گوید مرگ بیبرس در حبس روی داده است

17- ابن‌حبیب، 158؛ مقریزی، المقفیٰ، همانجا؛ ابن‌عماد، 6/67        

18- ابن‌تغری بردی، همانجاها؛ ابن‌عماد 6/66-67؛ صفدی، 1/271؛ مقریزی، همانجا --18

19- ابن تغری بردی ، همانجا؛ پانویس 1

20- ابن حجرعسقلانی ، ج 2، ص 51؛ مقریزی ، 1411، همانجا

21- خطط المقریزى ٣/٩٠-٩٨، السلوک الجزء الأول من صفحة ٣۵۵، و الجزء الثانى، و الجزء الثالث، القسم الأول و أوائل القسم الثانى، النجوم الزاهرة، الأجزاء ٧-١١، بدائع الزهور، الجزء الأول، القسم الأول، من صفحة ٢٨٨-۵٩۴، و القسم الثانى من ٣-٣١٧، معجم الأنساب و الأسرات الحاکمة، لزمباور ١۶٢،١۶٣ .-

 

ا22-جواهر المضییه فی طبقات الحنفیه ،نویسنده:ابن ابی الوفا، عبد القادر بن محمد،محقق:حلو، عبد الفتاح محمدناشر:هجرمحل نشر:ریاض،

23-ابن‌ حجر، دُرَر، 1/391؛ قس‌: همو، انباء، 1/110؛ ابن‌ عماد 6/240، 241؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، 11/

24-ابن‌ حجر، درر، 1/392؛ همو، انباء، 1/109

25-ابن‌ عماد، 6/240؛ قس‌: طاش‌ کپری‌زاده‌، 1/185

26-ابن‌ حجر، همانجا

27-ابن‌ تغری‌ بردی‌، 1/131

28-حفناوی‌، 2/47؛ کحاله‌، 2/201

29- مَقّری‌، 7/100

  30-دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج1 (آب - آل داوود)

31-تحفة الترک" للطرسوسی فی تحقیق جدید : الفقیه فی خدمة الدشولة ورقیباً علیها،المؤلف: نجم الدین الطرسوسی ،المحقق: محمد منصری،الناشر: المعهد الفرنسی للدراسات الغربیة - دمشق 1997.

همچنین کتاب تحفة الترک فیما یجب أن یعمل فی الملک با مقدمه وتصحیح سیدرضوان دار الطلیعه للطباعه و النشر بیروت درسال 1992 متنشرشده است. انتشارنسخه ای جدید ازکتاب با دراسه وتحقیق عبد الکریم محمد مطیع الحمداوی تحفة الترک فیما یجب أن یعمل فی الملک و ضمنه :کتاب النور اللامع فیما یعمل به فی الجامع،تـألیف :قاضی قضاة دمشق،نجم الدین إبراهیم بن علی الحنفی الطَّرَسوسی ،دراسة وتحقیق :  عبد الکریم محمد مطیع الحمداوی که ازروی نسخ متعدد کتاب را تصحیح نموده وبا مقدمه ای متفاوت عرضه نموده است. 

32-المنهل الصافی, ج1, ص129, ش 59 32-

33- الطبقات النسیة فی تراجم الحنفیة, ج1, ص213         

34-شرح حال وی در آثار دیگری هم آمده است از جمله: الدرر الکامنة, ج1, ص43; النجوم

الزاهرة, ج10, ص326, الجواهر المضیئة, ش148, الدارس فی تاریخ المدارس, ج1, ص623; قضاة دمشق, ص198

35- مجله مجمع اللغه العربیه دمشق، جلد20 شماره 3و4

36-رسول جعفریان، گزارش کتاب تحفة الترک،حکومت اسلامی ،سال چهارم, شماره سوم پاییز 1378  شماره پیاپى 13 -.

37-Baki Tezcan, Hanfism and Turks in al-Tarsusi’s Gift for the Turks (1352), Mamluk Studies, V.15 (2011), pp.67-86

Mamluk Studies Review-38

39-علاقه‌مندان می توانند برای مطالعه این مجموعه مقالات به آدرس اینترنتی ذیل مراجعه کنند

 http://mamluk.uchicago.edu-

40--Wilferd Madelung, “The Spread of Māturīdism and the Turks,” in Acta  do IV Congresso de Estudos Arabes e Islâmicos, Coimbra-Lisboa 1968 (Leiden, 1971), 109–68, reprinted in Madelung, Religious Schools and Sects in Medieval Islam (London, 1985) این مقاله در کتاب «مکتبها و فرقه های اسلامی در سده های میانه»، اثر ویلفرد مادلونگ، ترجمه جواد قاسمی، انتشارات آستان قدس رضوی(1387)، صص 35-110 به چاپ رسیده است.

41- عنوان صحیح مقدمه صراع الفقهاء على السلطة و السلطان فی العصر المملوکی من خلال کتاب «تحفة الترک» للطرسوسی می باشد .

42-   رسول جعفریان،پیشین.

43- همان

44- الطبقات السنیة فی تراجم الحنفیة, ج1, ص119ـ124 "تحقیق عبدالفتاح محمد الحلو, ریاض

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۹
محمدرضا سوقندی

                                                      باسمه تعالی

مولفه ها و شاخص های حراست در نامه  امام حسن عسکری (ع) به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری با تاکید برنظام وکالت * *

                                                                                                                         محمدرضا سوقندی*

چکیده:

       پارادایم حاکم برمنابع تاریخی اسناداعم ازنقلی یا عقلی بوده است .شیوه نقلی وروایی مشترک بین تاریخ وحدیث است.پدیدارشدن علوم اسلامی بویژه رجال،حدیث،درایه و فقه الحدیث می تواندسرفصل ها یا منابع جدیدی را به دست دهد .گرچه درمتون دینی هدف نقل تاریخ وبیان روبداد ها  نیست اما می تواندمحتوای متون وتفسیرآن به عنوان مبنا ومعیار مورد توجه قرارگیرد.هدف مقاله حاضر آن است که نحوه ارتباط شیعیان  رادردوره شکل گیری نظام وکالت وآستانه عصرغیبت با امام (ع)نشان دهد.مکاتبه  یکی از مهم ترین ابزارهای ارتباطی درنظام وکالت در قرن سوم هجری بوده است.نگارنده می کوشدبا نگاهی به منابع ومحتوای نامه به معرفی وتبیین مولفه ها وشاخص های حراست درنامه  با رویکرد متن محوری  بپردازد.روش تحقیق،روش اسنادی ومبتنی برمنابع تاریخی وحدیثی است.سوال مطرح شده پاسخگویی به مولفه ها وشاخص های  حراست  درنظام وکالت و ارتباط شخصیت ها وشرایط سیاسی زمان صدور توقیع بوده است.

 

 کلیدواژه:امام عسکری (ع)،توقیع،ولایت ،وکالت،بصیرت،ستر

 

مقدمه

 

نگاهى به اوضاع سیاسى عصر امام عسکرى(ع)

 

از آن جا که شرح اوضاع سیاسى، فرهنگى و اجتماعى عصر امام عسکرى(ع) و پرداختن به ابعاد مختلف آن موجب
طولانى شدن این مقدمه مى‏شود.مى‏توان گفت کنترل روابط امام با شیعیان و استفاده شیعیان از سرپوشهاى مختلف براى ارتباط با امام،
نظام وکالت، وجود انحرافات، طرد علویین و زندانى شدن آنان، مواجه شدن امام با متردّدین و شکّاکان،
انحراف برخى از راه اهل بیت و... از جمله مواردى است که مى‏توان با استناد به آن گفت که اگر عصر امام
عسکرى(ع) سخت‏ترین دورانى که بر ائمه گذشته است نباشد، حداقل از زمانهاى بسیار سخت است.حکومت عباسى در کنترل روابط امام با شیعیان سعى بسیار مى‏نمودند.

از دیدگاه آنان وجود شبکه منظم و متشکّل شیعیان، که از مدتها قبل شکل گرفته بود باید به گونه‏اى کنترل
مى‏گردید. آنان (عباسیان) از امام خواسته بودند، تا همیشه ارتباط خود را با دستگاه خلافت برقرار کند. این شیوه‏اى براى کنترل امام بوده است. از اخبار و روایات نیز برمى‏آید که برخى در طول راه امام از خانه تا
دارالعامه (دارالحکومه) سعى در ملاقات با امام داشته‏اند.
[1]

على‏بن جعفر از حلبى بازگو مى‏کند که ما در عسکر اجتماع کرده و منتظر امام عسکرى در روز رفتن به مرکز
حکومت بودیم، توقیعى (نوشته‏ اى) از امام به ما رسید، بدین مضمون:

«الا یسلمن علىّ احد ولایشیر الىّ بیده ولایومى فانّکم لاتؤمنون انفسکم».[2]

(کسى بر من سلام نکند. کسى از شما به من اشاره نیز نکند، شما بر خود ایمن نیستید).

این سخن امام بخوبى بر توجه حاکمان عبّاسى به کنترل روابط امام با شیعیان دلالت دارد.

البته هم امام و هم شیعیان در فرصتهاى بسیارى، همدیگر را ملاقات مى‏کردند و سرپوشهایى نیز براى این
تماس‏ها وجود داشته است، به‏خصوص نامه‏نگارى بهترین راه ارتباطى بوده است که در مصادر موجود، ما
فراوان با آن مواجه مى‏شویم.
[3]

از مهمترین وکلاى امام عسکرى(ع) که بعد، از نواب چهارگانه شد، عثمان بن سعید عَمرْى مشهور به
«سمّان» بود. او از طرف امام هادى و عسکرى(ع) وکالت داشت. شیخ طوسى در وجه نامگذارى او به سمّان
مى‏نویسد:

«او در تجارت روغن (مشغول) بود، تا از آن به‏عنوان پوششى استفاده کند، هنگامى که یکى از شیعیان، مالى را نزد او
مى‏آورد، وى آن را در ظرف روغن پنهان مى‏کرد و پنهانى نزد ابومحمد عسکرى
(ع) مى‏فرستاد.»[4]

امام عسکرى(ع) این عصر را دردعایى که در پاسخ اهل قم براى رفع ظلم واذیت‏ازآنان، تعلیم‏داده‏است
وصف‏نموده‏است. دربخشى ازاین دعا آمده است :

«اللّهم وقد شملنازیغ الفتن واستولت غشوة الحیرة...»

پروردگارا! انحراف فتنه‏ها ما را فرا گرفت و پرده حیرت ما را احاطه کرد ـ وذلت و خوارى درِ خانه‏هایمان
را کوفت و غیر امینان در دینت بر ما حاکم
شدندو معادن‏کینه‏ونفرت ـ که احکامت را تعطیل کردند ـ سرنوشت ما را در دست گرفتند و در راه نابودى
بندگانت و تباهى شهرهایت کمر بستند...
[5]

امام(ع) در ایام امامت خود با مشکلات بسیارى روبرو بود، از جمله مواجه شدن آن حضرت در ابتداى امر
امامت با بسیارى از متردّدین و شکاکان است که این از مکاتبات و مراسلات پیداست.

امام در نامه‏اى به یکى از شیعیان از غوغاى نابخردان موسوم به شیعه که از راه اهل‏بیت منحرف گشته و در
جهت مخالف امام حرکت مى‏کنند، اظهار تأسّف و نگرانى مى‏کند، در قسمتى از این نامه آمده است:

«ما منى احد من آبائى بمثل ما مُنیت به من شک هذه العصابة فىّ، فان کان هذا الامر أمراً اعتقد تموه و دنتم به
الى وقت ثم ینقطع، فللشکّ موضع. و ان کان متّصِلاً ما اتّصلت امور، فما معنى هذا الشک؟!»
[6]

هیچ‏یک ازپدرانم‏محنتى را که من از شک و تردید این گروه درباره خودم مى‏کشم نکشیده است. اگر امر
امامت، امرى محدود و موقت تا این زمان بود پس کسى شک مى‏کرد جاى شک داشت (عذرش قبول
بود) لیکن فرمان خداوند مبنى بر استمرار امر امامت است، پس این شک دیگر چه معنى دارد؟!

وکیل امام عسکرى(ع)

از جمله مناطق مهمى که شیعه در آن وجود داشته و امام(ع) نیز با آن در ارتباط بوده است نیشابور مى‏باشد.نیشابور که مرکزیت آن از حیث علمى، فرهنگى و اقتصادى بیش از دیگر نقاط بود، براى خراسان مرکزى مهم
به حساب مى آمد وکیل امام در این شهر، طبق روایتى که خواهیم آورد، ابراهیم بن عبده بوده است. در اینجا
براى اینکه به اهمیّت این دستگاه و کارهاى انجام شده، از طریق آن اشاره کنیم نامه هاى امام را پیرامون این
وکالت به اختصار مى آوریم:

1 ـ در نامه اى که امام عسکرى(ع) به عبدالله بن حمدویه نوشته چنین آمده است:

«من ابراهیم بن عبده را براى شما نصب کردم تا مردم آن نواحى و ناحیه شما، حقوق واجب ما را به او بپردازند، من او را
در آنجا امین خود براى دوستانم قرار دادم، شما تقوى پیشه کرده و مراقب بوده و حقوق خود را ادا کنید که عذرى در
ترک و یا تأخیر آن نیست».
[7]

از این نامه بر مى آید که ابراهیم، براى تمامى نواحى و حتى ناحیه عبدالله بن حمدویه البیهقى مسؤولیت
داشته است (احتمالاً منظور از این ناحیه همان بیهق است که این شخص معروف به آن محل مى باشد).

2 ـ گویا برخى درباره اصالت دست خط امام درباره ابراهیم تردید داشته اند، لذا امام(ع) در نامه اى نوشت :

«نوشته‏ى من به ابراهیم براى تعیین او بعنوان وکیل، براى گرفتن حقوق من از دوستانم در آن منطقه به خط خودم مى
باشد، من او را در شهر خودشان به حق منصوب کردم، پس تقواى الهى را پیشه کرده و حقوق مرا به او پرداخت کنید. من
در این باره به او اجازه کامل دادم »
[8]

3 ـ مفصل ترین نامه از نوشته هاى امام عسکرى(ع) توقیعى است که درباره همین ابراهیم بن عبده به
اسحاق بن اسماعیل نیشابورى فرستاده است، این نامه سرشار از پندهاى اخلاقى و راهنمایى هاى ارزشمند
است.

حضرت همچنین از حقوق واجبى که قرار است به آنان واگذار شود سخن گفته اند. از جمله وکلاى دیگر امام
طبق نقل کشى در رجال خود که ایوب بن الباب بوده است نظارت دقیق بر کار وکلاء هم از متن نامه و هم
تأیید و حساسیت امام در جلوگیرى از سوء استفاده از این امر روشن است.

 

 

 

مفاهیم:

شاخص :

منظورما از شاخص در این پژوهش عناصر، معیارها و نشانه هایی است که مفاهیم حراستی رارا مشخص می کند و ما را در دستیابی به اهداف وروش های حفاظت وحراست  کمک می نماید.

مولفه: در لغت به معنای سازه، سازنده و تشکیل دهنده است (حق شناس و همکاران، 1383، ص 275) و در اصطلاح تعدادی امور مشابه تحت یک سازه را مؤلفه می نامند. در این پژوهش شاخص های مرتبط به هم تحت یک مؤلفه قرار می گیرد.

مضامین نامه امام(ع)

       ـ امام در این نامه به شکاف و فاصله‏اى که میان ایشان و اسحاق و یارانش واقع شده است، اشاره مى‏کند.
این اختلاف و دورى در زمان امام حسن عسکرى(ع) رخ نداده است، بلکه ریشه در زمان امامت پدرش، امام
هادى(ع) دارد و از آن هنگام روابط میان امام و گروهى از یاران تیره شده است، امّا اینکه علّت این امر
چیست، منابع تاریخى چیزى نمى‏گویند و به‏نظر ما باید اسباب آن را در موارد زیر یافت:

الف ) نفوذ دجّال‏صفتان، خرابکاران و آزمندان در میان صفوف شیعیان، منجر به فساد عقیده گروهى شد و
پیامد آن تشکیک درباره حقّانیّت امامانعلیهم‏السلام و حتى ردّوانکار آنان بود.

ب ) عبّاسیان ائمّه را در محاصره شدیدى گرفته و مانع ارتباط آنان با شیعیان مى‏شوند. این دورى اجبارى و
عدم تماس مستقیم زمینه را براى گسترش افکار انحرافى در میان شیعیان و گمراهى سست‏عنصران و
ساده‏لوحان فراهم نمود و اگر امکان تماس مداوم وجود داشت، کمترین خطرى شیعه را تهدید نمى‏کرد.

ج ) عناصر نفوذى عبّاسیان و مزدوران آنان در میان شیعه اهل‏بیتعلیهم‏السلام رخنه کرده و در صدد
به‏بازى‏گرفتن مقدّرات اجتماعى و فکرى آنان و پراکندن نیرو و توانشان بودند.

د ) در اینجا باید از عامل دیگرى نام برد که موجب تنش و تزلزل اعتقادى عدّه‏اى از شیعیان گشت و آن هم
حسدورزیدن برخى از وکلاى امام بود. امام هادى و امام حسن عسکرى(ع) به گروهى از وکلاى مورداعتماد
و درستکار خویش اختیارات کامل داده بودند تا هرگونه صلاح بدانند در حقوق شرعیه‏اى که به دستشان
مى‏رسید، تصرّف کنند و در جهات اصلاحى و بهبود زندگى فقیران و محرومان خرج کنند. این اعتماد به
وکیلان بر عدّه‏اى‏دیگر از شخصیتهاى برجسته که نتوانسته بودند چنین منصبى را به‏دست آورند، گران بود و
آنان دچار شک و حسد شده و این بیمارى کشنده و تباه‏کننده، آنان را به اعمال جنایت‏بار و تفرقه‏افکنى میان
شیعیان و فاسدنمودن عقاید آنان وادار کرد.

  ـ امام کجروى و گمراهى و دورى عدّه‏اى از راه حق و حقیقت را آشکار کرده، به آنان هشدار مى‏دهد که تا
کِى مى‏خواهند زمام عقل خود را به‏دست هواى نفس بسپارند و با کورى در ظلمات پا گذارند و آنان را از اینکه
در روز قیامت کور و گمراه محشور شوند، برحذر مى‏دارد.

ـ خداوند متّعال در اموال مسلمین حقّى مالى براى خاندان پیامبر ـ صلوات‏اللّه علیهم اجمعین ـ قرار داده
است که «خمس» مى‏باشد؛ برنامه اقتصادى اصیلى که موجب شکوفایى زندگى فکرى و دینى در اسلام
مى‏گردد و اگر این مالیات نبود، مرجعیّت عامّه و نظام علمى تاکنون پایدار نمى‏ماند؛ نظامى که دنباله رسالت
روشنگرانه امامان پاک شیعه است. درحقیقت «خمس» پشتوانه مالى محکمى است که شیعیان به کمک آن
میراث گرانقدر ائمّه را نسل‏به‏نسل تاکنون حفظ و منتقل کرده‏اند. احکام خمس و تفصیل آن و مواردى که
خمس بدانها تعلّق مى‏گیرد، در کتب فقهى شیعه آمده است و ما بدان نمى‏پردازیم.

لازم به گفتن است که امام(ع) در این نامه تأکید مى‏کند که «بدون پرداخت خمس، حلّیت زناشویى، اموال،
خوردن و نوشیدن حاصل نمى‏گردد و سلامت و طهارت زندگى آدمى مشروط به دادن خمس است. به احتمال
زیاد، اسحاق و دیگرمخاطبین این نامه از پرداخت حقوق شرعیه به امام یا وکیل ایشان خوددارى مى‏کردند و
همین موجب تیرگى روابط میان آنها شده بود».
[9]

مولفه ها وشاخص ها

تولید دراندیشه سیاسی منجر به تولید قدرت میشود.وسیاست ومولفه های آن ازجمله قدرت وامنیت ازجمله عناصری هستند.که حفاظت وحراست ازشاخص های امنیت به شما رمی آیئد.حراست وحفاظت مکتبی واسلامی چیست؟ حراست وحفاظت دارای چه مولفه هایی وشاخص هایی است؟اسلام نظام خاص خودراداشته وتمایزات اساسی با سایر نظامات بشری دارد.تبیین  عناصراین نظام شامل هدف ؛برنامه ،روش ونظام ارزشیابی ونظارت؛.مستلزم نظریه پردازی واستخراج این عناصر ازمتون ومنابع معتبر دینی است.شاخص ها نوعی ازاین ابزارها برای رسیدن به اهداف هستند.هدف ازپژوهش حاضربیان مولفه ها وشاخص های حراست اسلامی است که ازنامه امام حسن عسکری (ع) به اسحاق بن اسماعیل  استخراج شده است.

براساس یافته های پژوهش مبتنی برتفسیرمتن(هرمنوتیک) ،مجموعه شاخص ها ومعیارهایی که ازنامه استنباط می شود را می توان تحت سه مولفه زیر جمع بندی نمود:

1-فرایند های مبتنی بر ذهن واندیشه

-2-رفتاری وعملکردی

3-تمایلات وگرایشات

که هرکدام دارای شا خص های اصلی وفرعی می باشندکه کلیات آن در جدول شماره یک آورده شده است:

 

مولفه ها ی اصلی وشاخص ها

شاخص ها+نقدوارزیابی

 تعداد شاخص

ویژگی اصلی

مولفه

بصیرت ودشمن شناسی

معرفت وشناخت

تفکروتعقل

علم ودانش

4

غیرمحسوس

درونی

ذهنی -فکری

وکالت وارتباطات

عبادت وانجام فرائض

عمل گرایی

مسئولیت شناسی وتعهد

4

جوارح ، جوانب ، جوانح (اقوال و افعال )

رفتاری وعملکردی

تبری از دشمن

حفاظت ازیاران

ولایت پذیری

حب الهی

3

قلبی

تمایلات وگرایش ها

 

افزون بر ویژگی های خاص مولفه ها ی تهدید کننده وشاخص های منفی نیزمورد توجه می باشد که درنامه امام وسازمان یا نظام وکالت آستانه عصر غیبت کبری قابل تحلیل وبررسی می باشد:

انحرافات شامل اعتقادی واخلاقی،سیاسی ،اقتصادی می باشد که

حسادت              

دنیادوستی

عقایدباطل                      

جاه طلبی

افکارباطل           

افراطی گری

نمونه هایی از شاخص منفی می باشند.

نظامات حراستی:

شاید عبارت نظامات حراستی یا حفاظتی را بتوان در سه بخش بر اساس متن نامه امام تقسیم بندی نمود:

1-نظام اطلاعات واخبار(دوستان-دشمنان-افرادناشناس)

2-نظام ارتباطات (دوستان-دشمنان-افرادناشناس)

3-نظام حفاظت (نسبت به امامان(ع) وشیعیان وموالیان)

 

 

 

برخی از شاخص هادرنامه امام (ع)

 

ارتباطات

کتابت

وکالت

مستقیم وحضوری

فرائت

نظم ودقت

تقیه وپنهان کاری

استنساخ

وثاقت

مکاتبه وتوقیع

استتار

امانت

وکیل

رازداری

ستر ورازداری واحتیاط

پیک

وقاصد

انتشار

عدالت

 

 

درخصوص شرایط وفضای حاکم برزمان وزمانه همانگونه که گذشت  در نگاهی اجمالی به  اوضاع عصر وهمچنین مفاد نامه بایستی  ازاین شرایط با عنوان رهبری پیچیده ومدیریت بحران نام نهاد .

درشبکه ارتباطی نیز افزون بر مفاهیم جغرافیایی همچون ناحیه بلده وشهرهااز شبکه ارتباط شخصیت ها درروش مکاتبه ای که در نظام وکالت به چشم می خورد می توان نام برد:ابراهیم بن عبده، رازى، محمدبن موسى نیشابورى، بلالى، دهقان، عمرى و محمودی.

ازبررسی صورت گرفته می توان شاخص حفاظت منابع انسانی (پرسنلی) ومنابع مالی وحفاظت اسناد را مورد تاکید قرار داد.

باتوجه به  کثرت شاخص ها ومفاهیم ناگزیریم برخی ازمهم ترین آن ها  را انتخاب نموده باشرح مختصرارائه شود.ستر وستاریت،توقیع  ونامه نگاری ومکاتبه،وکالتٰ،بصیرتٰ،ولایت پذیری،ورازداری ازجمله شاخص های اصلی است که تفصیل بیشتری پرداخته شده است.امیداست که درنوشتاری دیگر به سایر شاخص ها نیز پرداخته شود.

نگاهی تفصیلی به برخی ازشاخص ها

1-ستاریت وپرده پوشی

یا اسحق‏ بن اسماعیل سترنا اللّه و ایّاک بستره.

اى اسحاق پسر اسماعیل خداوند ما و تو را با پوشش خود بپوشاند.

یکى از صفات خداوند سبحان «ستّار» است و این ستاریّت از الطاف خداوندى و از نشانه‏هاى مهربانى اوست.
گرچه از یک نظر ممکن است برخى حجاب‏ها و سترها آدمیان را از برخى حقایق و واقعیات اشیاء و هستى
محروم سازد، درصورتی ‏که اگر بدان آگاه مى‏بودند و از اسرار و مکنونات باخبر مى‏شدند و بدان عالم و عارف
می گشتند، اندیشه‏ ها و پیشه‏ ها و گویش ‏ها و پویش‏ ها با آنچه هست، تفاوت داشت.

با دقّت در روایات و ادعیّه و سخنان بزرگان علم و عرفان، مى‏توان ستاریّت الهى را داراى مراتب دانست و آن
را براى افراد مختلف، متفاوت یافت.

انواع پرده‏پوشى

1 ـ نوعى از ستاریّت مختص به عالم دنیا و جهان طبیعت و به تعبیر برخى اساس آن است که با برچیده شدن
بساط عالم و یا رخت بربستن آدم، این ستر و پوشش و غطاء برداشته مى‏شود و آن‏چه محجوب و نهان بود،
آشکار و عیان مى‏شود، شنیدنى‏ها دیدنى مى‏شود و نادیدنى‏ها مشهود، واقعیّات، حقایق اشیاء و پدیده‏ها و امور
آدمیان کماهى آشکار مى‏شود، آنگاه به معارفى که بدان علم داشت، عارف مى‏شود و آن را شهود مى‏نماید.
همان چیزى که از آن تعبیر به ظاهر و باطن مى‏شود هم در آدمیان و هم در هستى و انسان به یکى (ظاهر)
عالم است و به دیگرى (باطن) جاهل و به سبب جهل غافل.

اُستن این عالم اى جان غفلت است

هوشیارى این جهان را آفت است

هوشیارى زان جهان است و چو آن

غالب آید نیست گردد این جهان

هوشیارى آفتاب و حرص یخ

هوشیارى آب و این عالم وَسخ

زان جهان اندک ترشّح مى‏رسد

تا نخیزد در جهان حرص و حسد

گر ترشّح بیشتر گردد زغیب

نى هنر ماند در این عالم نه عیب[10]

2 ـ نوعى از ستر، نهان ماندن زشتی ‏ها و قبایح آدمى از خلق، و باطن اعمال از خود انسان است، که اگر این
پرده برداشته شود، آدمى رسوا شود و زندگى بر او دشوار گردد، خود از خود به وحشت افتد و خلق هم از او
بگریزند، خداوند رئوف و مهربان به فضل و رحمت خود و از آنجا که «ستّارالعیوب» است، بر گناهان
پرده‏ پوشى مى‏کند، تا بین انسانها حسن ظنّ، مودّت و اعتماد و اعتبار برقرار شود و اگر پرده از روى اعمال
برداشته شود، نظام اجتماع از هم پاشیده شده و هیچ‏گونه پیوند و مودّتى میان خلق برقرار نشود.

همان خداوندى که بزرگترین گناهان (را که به جهت معصیت خداوند، کوچک آن هم بزرگ است) مى‏پوشاند
کوچکترین کارهاى نیک را منتشر مى‏نماید.

«یا مَنْ اَظهَرَ الجمیل، یا من ستر القبیح ... یا من لم یهتک الستر ... ».[11]

اى که آشکار کنى نیکى را، اى که پرده‏پوشى کنى زشتى را... اى آنکه ندرد پرده هیچکس را.

حضرت على(ع) نیز در دعاى کمیل مى‏فرمایند:

«اللّهم مولاى کم من قبیح سترته... و کم من ثناءٍ جمیلٍ لست اهلاً له نشرته.»[12]

اى خدا، اى مولاى من، چه بسیار زشتى ‏ها که از من پوشاندى.. و چه بسیار ستایش نیک که شایسته‏اش
نبودم پراکنده و منتشر ساختى.

3 ـ گاهى حجاب و ستر بین خداى متعال و مخلوقات است که این ستر و حجاب از باب رحمت است و اگر آن
حجابها و پوشش‏ها نمى ‏بودند، جملگى محو و فانى مى ‏شدند، چنان که در خبر مشهور نبوى(ص) است:

«انَّ للّه سبعین الف حجاب من نور او ظلمة لو کشفت لأحرقت سُبُحات وجهه مادونه.»[13]

براى خداى تعالى هفتادهزار حجاب است که اگر کنار روند، جلال و عظمت حضرتش همه ممکنات را
نابود مى‏کند.

و در روایت جبرئیل(ع) آمده است:

«للّه دون العرش سبعون حجاباً، لو دنونا من أحدها لأحرقتنا سُبُحاتِ وَجْهِ رَبَّنا»[14]

پر روشن است که حجاب بین خداى متعال و خلق او غیر از خلق او نیست.

شیخ صدوق در کتاب توحید از حضرت موسى بن جعفر(ع) نقل مى کند که فرمود: «لیس بینه و بین خلقه
حجاب غیر خلقه»؛ بین خداى متعال و بین خلق او غیر از خلق او حجابى نیست.
[15]

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز

 

البته بین ستر و حجاب تفاوتهایى است و در باب حجابهاى ظلمانى و نورانى و مراتب هر یک و وظیفه سالک
نسبت به آن مباحثى وجود دارد که علماى اخلاق و عارفان سالک در گفتار و آثارشان بدان پرداخته‏اند که نه فهم آن درخور نگارنده است و نه نقل آن در این‏جا اقتضا مى‏نماید.

 

مراد از ستر الهى در این نامه

روشن شد که خداوند ستّار است و این ستاریت الهى صرفاً مربوط به گناهان و زشتى‏ها نیست. گاهى دامنه
این پوشش به ارتباط بین انسانهاى صالح و اولیاى الهى با فجّار و ظلمه و حکّام جور نیز کشیده مى‏شود.

انسان براى مصون ماندن از شرّ دشمنان دانا و نادان، حسودان و تنگ‏نظران همچون سایر امور نیازمند یارى
پروردگار است.

با نگاهى به اوضاع عصر امام عسکرى(ع) به ضرورت پوشیده ماندن آن حضرت و دوستداران و موالى از شرّ
خلفاى عباسى و حاکمان آنان در بلاد مختلف و همچنین منحرفان از مسیر اهل‏بیت و نابخردان و غلات پى
مى‏بریم.

افزون بر این درخواست امام که به شکل دعا طرح شده است، نمونه‏ هاى دیگرى هم در گفتارهاى آن حضرت
به چشم مى‏ خورد.

امام(ع) در نامه‏اى دیگر به یکى از شیعیان خود مى ‏فرماید:

«...خواسته بودى برایت دعا کنم، خداوند ـ جلّ و علا ـ نگهبان، یاور و پوشاننده توست.»[16]

همان حضرت در پاسخ به نامه یکى از شیعیان که از ستمهاى ظالمى شکایت مى‏نمود، فرمودند:

«ما در این روز از هر ستمگر، متجاوز و حسودى از خدا توان و کفایت مى‏خواهیم و او ما را نگاهبان
است.»
[17]

خود امام(ع) مصائب دردناکى از متوکّل و دیگر خلفاى معاصر خود متحمل شد، لذا به دعاى ذیل مسلح شد و
به خداوند متوسل گشت تا او را حفظ کند:

«احتجبت بحجاب اللّه النوّر الّذى احتجب به عن العیون...»[18]

به حجاب خداوندى پناه مى‏جویم، نورى که از دیده‏ها نهان است.

با دقّت در زندگى ائمّه اطهارعلیهم ‏السلام درمى ‏یابیم که آن بزرگواران همواره اصحاب سِرّ و یاران خاصّ خود
را به حفظ اسرار و پرده‏ پوشى در مقابل دشمنان و یا دوستان ناآگاه و افراد کم‏ ظرفیت توصیه مى‏ نموده ‏اند.

حضرت امام جواد(ع) در نامه‏ اى به سعدالخیر مى‏ نویسد :

«... باز این را بدان که برادران مورد اعتماد براى یکدیگر ذخیره هستند و اگر بدگمان نمى‏شدى، پرده از روىحقیقت هایى پنهانى برمى‏ داشتم و برخى اسرار کتمان‏ شده را روشن مى‏ کردم ولى من حتى از تو پرهیز مى‏ کنم ومى‏ خواهم که تو بمانى [مبادا به‏ خاطر داشتن این اسرار کشته شوى] انسان بردبارى که از کسى پرهیز نمى‏کند،
درحال تقوى و پرهیزکارى نیست و داشتن حلم جامه انسان آگاه است، پس خود را از آن جامه عارى نکن و
عریان نشو والسّلام».
[19]

این درحالى است که موقعیّت و اعمال شیعیان در هیچ شرایطى از امام پوشیده نیست. امام جواد(ع) درنامه‏اى به على‏بن مهزیار مى‏نویسند:

«فما خفى علّى مقامک و لا خدمتک فى الحرّ و البرد، فى اللّیل و النّهار ...»[20]

موقعیّت تو از من پوشیده نیست، کارهایت را در گرما و سرما مشاهده مى‏کنم، مى‏بینم که شبانه‏روز چه
تلاشى دارى.


2-مکاتبه وتوقیع

  توقیع نشان‏گذاشتن و امضاکردن حاکم بر نامه و فرمان، جواب مختصر که کاتب در نوشته به پرسشها مى‏دهد،
دستخط فرمانروا و نوشتن عبارتى در ذیل مراسله.
[21]

در اصطلاح علم حدیث پاسخ به پرسشها یا اطلاعیه‏هایى است که به صورت کتبى از طرف امام براى آگاهى
شیعیان فرستاده مى‏شده، چنان که توقیعاتى از حضرت امام على نقى و امام حسن عکسرىعلیهمالسلام نقل
شده است، اما معمولاً توقیع به نامه‏هاى حضرت حجه‏بن الحسن گفته مى‏شود که توسط چهار تن از نائبان
خاصّ ایشان در زمان غیبت صغرى به دست شیعیان مى‏رسیده است.
[22]

چنین به نظر مى‏رسد که دانشمندان، خواسته‏اند بین اخبارى که شیعه آنها را در حضور امام به طور شفاهى
فراگرفته با آن‏چه به صورت حاشیه و پى‏نوشت نامه از امام دریافت کرده، تفاوتى موجود باشد، بدین جهت نوع
دوم را توقیع خوانده‏اند، که با معانى لغوى و وضع نخستین آن نیز تناسب دارد، زیرا توقیعات معمولاً جواب
پرسشهایى است که در زیر نامه به اختصار تحریر مى‏شده و نشان درستى آنها دستخط شناخته شده یا مهر
نویسنده بوده که در توقیعات وجود داشته است و بدین‏ترتیب اصحاب ائمه و شیعیان زبده که با خط و نشان
پیشوایان خود آشنایى داشتند به صدور از طرف حجّت خدا، اطمینان کامل پیدا مى‏کردند.
[23]

امام عسکرى(ع) در بخش پایانى این نامه مى‏فرماید: «وَ قَدْ وَقَّعْنا فى کتابک بالوصول والدعاء لَکَ و لِمَنْ
شِئتَ وَ قَدْ اجبنا شیعتنا عن مسألته.»

براى شناخت توقیعات، بعضى از شیعیان و اصحاب با خط امام زمان خود آشنایى داشتند و نشانى‏هاى آن را
مى‏دانستند. مهمتر آن که مؤمنان پژوهشگر و دقیق قبلاً از امام نمونه خط خواسته بودند.

احمدبن اسحاق که از صحابه نزدیک امام حسن عسکرى(ع) است به خدمت حضرت مى‏رسد و عرض
مى‏کند:

«نامه‏اى با دست‏خط مبارک خود برایم بنویس که ببینم و خط شما را بشناسم تا هر وقت نامه شما به من مى‏رسد بدانم
تزویرى در کار نبوده و از خود شماست».

امام عسکرى(ع) پذیرفت و ضمن این که یادآور شد گاهى خط به واسطه تعویض قلم مختلف مى‏شود،
دستور داد قلم و دواتى آوردند و نامه‏اى نوشت و به وى داد.
[24]

 

نامه ات را دریافتم 

قد فهمت کتابک یرحمک اللّه

رحمت خداوند شامل تو باد، نامه‏ات را دریافتم.

این جمله داراى دو بخش است، یکى اشاره به نامه اسحاق‏بن اسماعیل است که براى امام ابومحمد(ع)
نگاشته است و امام هم شاید در پاسخ به آن نامه این مطالب را فرموده‏اند و دیگرى دعاى امام و طلب رحمت
توسط آن حضرت است.

 

نامه و نامه‏نگارى

نامه‏نگارى و مکاتبه از دیرباز از مهمترین شیوه‏هاى پیام‏رسانى و ارتباطات بوده است.

امروزه با وجود پیشرفت تکنولوژى و گسترش وسایل ارتباطى هنوز هم این شیوه به‏خاطر ویژگیهاى خاصّى
که فرهنگ مکتوب دارد جایگاه خود را حفظ کرده‏است.گرچه‏ابزار نوین بر سرعت پیام‏رسانى و ارسال و
مراسلات افزوده‏است.

از مشهورترین نامه‏ها، نامه حضرت سلیمان به بلقیس، ملکه سبا است که در سوره نمل بدان اشاره شده
است. 

نامه‏هاى بى‏شمار عالمان دین و دانش، نامه‏هاى امیرالمؤمنین حضرت على(ع) در نهج‏البلاغه به استانداران،
فرمانداران، صحابه و دوست و دشمن، نامه‏هاى امام حسن و امام حسینعلیهاالسلام و سایر معصومین
گاهى فصلى از روایات و احادیث آنان را در برگرفته است.

یکى از فصلهاى زندگانى امام‏رضا و امام جواد و امام حسن عسکرىعلیهم‏السلام
نامه‏هاى‏آن‏بزرگواران‏است‏وهمچنین‏توقیعات‏صادره از سوى حضرت مهدى(عج).

عالمان دین هم از عصر غیبت تاکنون از این شیوه بهره‏ها برده‏اند و در زمان ما نامه‏هاى حضرت امام
خمینى که در صحیفه نور به چشم مى‏خورد قابل توجّه است. نامه تاریخى ایشان به رهبر اتحاد جماهیر
شوروى سابق از مشهورترین آنهاست و تنها ذکر فهرست‏نامه‏هاى بسیارى که توسط عالمان نگاشته شده
است خود کتابى مستقل خواهد شد.

 

ادب اعلام وصول نامه

ضرورت پاسخ‏دادن به نامه‏ها و اعتناى به آن و همچنین ادب اعلام وصول آن از جمله درسهایى است که از
این عبارت آموخته مى‏شود.

البته این‏گونه تعابیر که نشان‏دهنده دریافت نامه و مطالعه و دقت در آن است در نامه‏هاى ائمه
اطهارعلیهم‏السلام و ازجمله در سایر نامه‏هاى امام عسکرى(ع)به چشم مى‏خورد.

حضرت امام جواد(ع) در پاسخ به نامه على بن مهزیار مرقوم فرمودند:

«لقد فهمت ما ذکرت و زادتى سروراً فسّرک اللّه...»[25]

مقصودت را متوجه شدم و خوشحالیم افزون گشت. پروردگار بزرگ مسرورت کند ...

«وقد فهمت ما ذکرت من امر القمیین خلّصهم اللّه...»[26]

آنچه درباره اهل قم ذکر کردى متوجه شدم، خداوند نجاتشان دهد ...

امام عسکرى(ع) در اواخر همین نامه به اسحق‏بن اسماعیل مى‏فرماید:

«وَقَدْوَقَعْنا فىکتابِکَ‏بِالوصولِ‏والدّعاءلَکَ‏وَلِمَنْ‏شِئْتَ وقداَجَبْناشیعتناعن‏مسألته».

و ما در نامه‏ات وصول آن را نوشتیم و دعا براى تو و براى هر کس خواستى و جواب مسأله شیعه‏مان را
دادیم.

3-بصیرت

 

فاتمّ اللّه علیک یا اسحاق و على من کان مثلک ممّن قد رحمه‏اللّه و بصره بصیرتک و نزع عن الباطل و لم
یقم فى طغیانه نعمته.

اى اسحاق! خداوند به تو و امثال تو نعمتش را تمام نموده است، همه آن کسانى که مورد لطف خدا
قرار گرفته‏اند و به نعمت خود آنان را به‏مانند تو بصیرت داده است. و از باطل او را دور گردانیده
است و در طغیان او نعمت‏هاى پروردگار پایدار نمى‏ماند.

کدام نعمت است که امام(ع) مى‏خواهد که خداوند بر اسحاق و همانند او تمام کرده است؟ کدام نعمت است که
شامل کسانى است که رحمت الهى آنان را فرا گیرد و لطف خاصّ او شامل حال آنان شود؟ آن کدام نعمت
است که لازمه دریافت و شناخت آن بصیرت است و اگر خداوند بخواهد به رحمت خود آن نعمت را عطا کند،
اوّل بصیرت عنایت مى‏کند و دیده دل را مى‏گشاید و آنگاه آن نعمت را مى‏بخشد؟ و آن‏چه نعمتى است که
تمام نعمت در آن است و انسان را به بهشت که درواقع وصول به تمام نعمت است، مى‏رساند؟

بایستى دقّت کرد که مگر اسحاق و امثال او، چه داشتند که دیگران ندارند؟

وَ بَصّرَهُ بَصیرتک

و ایشان را مانند تو بصیرت داده است.بصیرت به معناى روشن‏بینى و روشن‏دلى است. «بصر» چشم ظاهرى است و «بصیرت» چشم دل. بصَر هم
بصیرت مى‏طلبد، بصر «بى‏بصیرت» کورى است.

اى بسا کسانى که چشم دارند، امّا نابینایند زیرا بصیرت ندارند. بى‏بصیرتانى که به تعبیر قرآن از چهارپایان نیز
گمراه‏ترند، چراکه چهارپایان استعداد و امکانات انسان را ندارند ولى این کوردلان «چندین چراغ دارند و بیراهه
مى‏روند».

«لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لا یُبْصِروُنَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها اُولئِکَ کَاالأنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ
اُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ.»
[27]

آنها دلهایى دارند که با آن نمى‏اندیشند، چشمانى دارند که با آن نمى‏بینند، گوش‏هایى دارند که با آن
نمى‏شوند، آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراه‏تر، اینان همان غافلانند.

کورى دل بدترین و خطرناکترین کورى‏هاست. حضرت امام على(ع) فرمودند:

فَقْدُ البَصَرِ أَهْوَنُ مِنْ فَقْدِ الْبَصیرَةِ.[28]

نابینایى آسانتر است از کوردلى.

در روایتى پیامبراکرم(ص) نیز فرمود : نابیناى واقعى کوردلانند.

«لَیْسَ الاْعْمى مَنْ یُعْمى بَصَرُهُ، إِنَّما الأَعْمى مَنْ تُعْمى بَصیرَتُهُ».[29]

کور آن نیست که چشم ندارد، بلکه کسى است که چشم دل ندارد.

با بصیرت و نورانى دل است که انسان دوست را از دشمن بازمى‏شناسد و راه حق را از باطل تمیز مى‏دهد و
سخن حق را مى‏پذیرد و از نفاق و سخن باطل روى‏گردان است.

با همه وجود به حق رو مى‏کند و به باطل پشت مى‏کند.

با نور بصیرت است که انسان به‏سوى ولى خدا رو مى‏کند و به راهبرى او سلوک مى‏نماید.

4-ولایت پذیری

فاینْ تَذهَبوُن؟

 

فأین یتاه بکم؟ و أین تذهبون کالأنعام على وجوهکم عن الحق تصدفون و بالباطل تؤمنون و بنعمة اللّه
تکفرون؟ او تکذبون

پس‏کجا شما را سرگردان کردند؟ و چون چهارپایان از حق رویگردان، به کجا مى‏روید؟ به باطل
مى‏گرایید و به نعمت خداوند ناسپاسى و کفران مى‏ورزید؟

امام(ع) با پرسش انکارى مى‏پرسد که به کدام وادى ضلالت مى‏روید؟

پرسش انکارى امام به این دلیل است که آنها را در راه باطل (با این که نباید باشند) مى‏بیند.

این سؤالات اساسى زندگى بشریت است، هستى با همه راهها و رهروانى که دارد، با هزاران چراغ و قطب‏نما
و به شیوه‏ها و طرق گوناگون انسان را به سوى شاهراه حقیقت رهنمون گشته است.

آیا سزاوار است انسان با این‏همه حجّت و دلیل و رهنما، راه را رها کرده و بیراهه رود و در سر دوراهه‏ها و
چندراهه‏ها صد دله شود؟ همه هستى مدام زنگ خطرى به صدا درمى‏آورد و از فرد، فرد انسانها مى‏پرسد: به
کجا مى‏روى؟

و از اقوام و جوامع و گروهها سؤال مى‏کند. به کجا مى‏روید؟

و راستى اگر تنها سؤال اساسى انسان همین مى‏بود و همه دغدغه خاطر و دل‏نگرانى و سعى و تلاشش براى
یافتن پاسخ آن مى‏بود چه مشکلات و سؤالات و مجهولاتى از او حل نمى‏گشت؟

مگر نه‏این است که‏سؤالات اساسى‏زندگى همواره‏تفسیر این سه حرف است که:

از کجا آمده‏ام؟ آمدنم بهر چه بود؟

به کجا مى‏روم؟ آخر ننمایى وطنم

اصل لشکر بى‏گمان سرور بود

 امام عسکرى(ع) هم در اینجا مى‏فرماید: وَأَیْنَ تَذْهَبون کالأنعام على وجوهکم. حرکت و سیرى که بى‏راهبر
و راهنما و با ترک سرور و سالار دین باشد، حرکتى حیوانى، عقیم و کور است و براى سیرکننده جز زحمت و
رنج و در نهایت ظلمت و حیرانى پیامدى نخواهد داشت.

اگر صد سال دورى مى‏شتابى

نه خود را و نه کس را بازیابى

اصل‏لشکر بى‏گمان سرور بود

قوم بى‏سرور، تنِ بى‏سر بود

این همه که مرده و پژمرده‏اى

زآن بود که ترک سرور کرده‏اى

چنین حرکت و تلاشى همانند حرکتِ دَوَرانى، حیوان آسیاب است که از بامداد تا شامگاه به گِردِ خویش
مى‏چرخد و مى‏پندارد فرسنگها راه پیموده است و چون چشمش را باز نمایند، خود را در آسیاب بیند!

سالها ره مى‏رویم و در اخیر

همچنان در منزل اول اسیر!

 

5-نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن

و لولا محمد، صلى‏اللّه علیه‏وآله، وَالأوصیاء من بعده، لکنتم حیارى کاالبهائم لاتعرفون فرضاً من
الفرائض وَ هَْل تَدْخل قریةً الاّ مِنْ بابِها.

و اگر محمد(ص) و اوصیاى بعد از او نبودند، شما به سان چهارپایان حیران بودید و سرگردان هیچ
واجبى از واجبات ـ و فرضى از فرایض ـ را نمى‏شناختید و آیا به جز از «در» وارد شهر مى‏شوند؟

یکى از شیوه‏هاى یادآورى نعمت‏ها و درک عظمت آن، این است که آدمى فقدان آن نعمت را، در نظر آورد و
آفاتى که از فقدان او پدید مى‏آید و ثمراتى که از بود او ایجاد شد را به‏شمار آورد.

با فقدان جوانى قدر آن شناخته مى‏شود، با از دست رفتن عافیت و امنیت، اهمیت هر یک آشکار مى‏گردد.

راستى اگر انبیاء الهى ارسال نمى‏شدند و وحى نازل نمى‏گردید، سهم بشر از علم و معرفت نسبت به هستى و
ماوراء آن چقدر بود؟!

با کدام ابزار اسرار عالم خلقت کشف مى‏گردید و عالم معقول شناخته مى‏شد؟ با چه علمى وجود ملائکه و جنّ
و عالم مجردات اثبات مى‏شد؟ با کدام دانش وجود بهشت و جهنّم و قیامت و روز حساب و سرنوشت ارواح
انسانها به ثبوت مى‏رسید؟

سهم انسان منقطع از وحى از شناخت خود چه میزان بود؟

راستى امروز آنانى که خارج از محدوده وحى به انسانشناسى پرداخته‏اند، چرا او را موجود ناشناخته معرفى
کرده‏اند؟

شناخت صفات بارى‏تعالى، استعدادها و گرایشات درون آدمیان، آداب سیر و سلوک انسان، مرز بین حق و
باطل و هزاران سؤال انسان چه پاسخى داشت؟

6-تازیانه‏هاى سلوک

ولو فهمت الصمّ الصّلاب بعض ما فى هذا الکتاب لتصدّعت قلقاً و خوفاً من خشیة اللّه و رجوعاً الى طاعة
اللّه عزّوجلّ.

و اگر سنگ‏هاى سخت و بى‏رخنه، برخى از آنچه در این نامه است را فهم کنند (و دریابند) از ترس و
هراس خدا از هم بپاشند و به طاعت خداى عزوجلّ برگردند.

 

7-گوش نامحرم نباشد جاى پیغام سروش

 

و لا یکتم امر هذا عمّن یشاهده من موالینا الاّ من شیطان مخالف لکم، فلا تنثرنَ‏الدّر بین اظلاف الخنازیر،
ولا کرامة لهم

و پنهان نکن امر این نامه را از کسانى از شیعیان ما را آن را ببینند، مگر از شیطانى که مخالف
شماست، پس پخش نکنید درّ گرانبها را در بین پاهاى خوکان، و آنان که کرامتى ندارند و بزرگوارى
برایشان نیست.

 

درّ گرانبها

پیش از این امام(ع) اسامى چند نفر از موالى و شیعیان خود را یادآور شد و به اسحاق توصیه نمود که نامه را
بر آنان بخواند، در این فراز امام(ع) از کتمان و پنهان‏ساختن این نامه از موالى نهى مى‏نماید و صرفاً امر به
کتمان آن از انسان‏نماهاى شیطان صفت که مخالف اولیاء الهى و دوستان آنانند و افراد تهى مایه و لئیم
مى‏نمایند و مى‏فرمایند:

فلا تنثرنّ الدّر بین اظلاف الخنازیر ولاکرامة لهم.

پس پخش نکن درّ را بین پاهاى خوکان، و آنان که کرامتى ندارند و بزرگوارى برایشان نیست.

راستى که معارف اهل‏بیت و دستورالعمل‏هاى راه سلوک را اهلى باید و نااهل را شایسته این کلامهاى نورانى
و دستورات جاودانى نیست.

کلامى که اگر سنگ‏هاى سخت بعضى از آن را فهم کنند، متلاشى شوند کجا شایسته گوش نااهلان و
نامحرمان است.

از حضرت مسیح(ع) نقل شده است که:

«لا تَضَعُوا الْحِکْمَةَ عِنْدَ غَیْرِ أَهْلِها فَتَظْلِمُوها وَلا تَمْنَعُوها أَهْلِها فَتَظْلِمُوهُمْ کونوا کَالطَّبیبِ الرَّفیقِ یَضَعُ الدَّوَاءَ فى
مَوْضِعِ الدّاءِ.»
[30]

دانش و حکمت را به دست افراد ناشایست مسپارید، که در این صورت به آن جفا کرده‏اید و آن را از افراد
شایسته دریغ نورزید، که در حق آنان ستم روا داشته‏اید، چون طبیب مهربان باشید که ملحم را روى زخم
مى‏گذارد و دوا را در محلّ درد به کار مى‏گیرد.

حضرت على(ع) نیز مى‏فرماید:

«لاتُمْسِکْ عَنْ إظْهارِ الْحَقِّ، إذا وَجَدْتَ لَهُ أَهْلاً».[31]

از اظهار حق امساک مکن هر گاه براى آن اهلى را یافتى.

وقتى فراز اوّل این جمله امام عسکرى(ع) را دیدم، این بیت به‏یادم آمد:

من آنم که در پاى خوکان نریزم

مر این قیمتى لفظ درّ درى را

 

8-ملاقات

از شهر خارج مشو

فلا تخرجنّ من‏البلدة حتّى تلقى‏العمرى رضى‏اللّه عنه برضاى عنه، و تسلم علیه و تعرفه و یعرفک
فانّه‏الطاهرالامین العفیف القریب منّا و الینا، فکلّ ما یحمل الینا من شى‏ء من‏النواحى فالیه یصیر آخر
امره، لیوصل ذلک الینا، و الحمداللّه کثیراً، سترنا اللّه و ایّاکم یا اسحق بستره، و تولاّک فى جمیع امورک
بصنعه، و السلام علیک و على جمیع موالىّ و رحمه‏اللّه و برکاته، و صلّى‏اللّه على سیّدنا النّبى و آله و
سلّم کثیراً.

و ما در نامه تو توقیع نمودیم و براى تو و براى کسى که خواسته بودى دعا نمودیم، و سپاس
پروردگار را شیعه‏مان از سؤالش پاسخ دادیم. پس بعد از حق جز گمراهى نیست.

از شهر بیرون مرو تا این که عمرى را ـ که خداوند با خشنودى من از وى خشنود گردد ـ ملاقات کنى
و بر او سلام کن و او را بشناس و او نیز تو را بشناسد که او مردى پاک، امانتدار، عفیف، نزدیک به ما
و از ماست پس هر چیز که از نواحى به جانب ما فرستاده مى‏شود در نهایت به او مى‏رسد تا اینکه
آن را (به ما) برساند. سپاس فراوان پروردگار را خداوند ما و شما را اى اسحاق با پوشش خود
بپوشاند، و در همه کارهایت به نیروى خود یار تو باشد و سلام بر تو و بر تمامى موالى و دوستان
من و رحمت خدا و برکات او و درود خدا بر سیّد ما نبى اکرم و آل او سلامى فراوان.

نتیجه:

منابع بسیاری درمتون روایی  وجودداردکه تصویری متفاوت از آنچه تاریخ نگاران نوشته اند فراروی محققان قرارمی دهد.این مهم وقتی رخ می نماید که فرایند صحت وسقم روایات واحادیث را بشناسیم وفلسفه پیدایش دانش هایی همچون رجال وعلوم حدیث ودقت های فراوان در طبقه بندی اخباروروایات را دریابیم .آیا به راستی در اسناد متون تاریخی وراویان آن هم می توان چنین نظری داد؟تاریخ ازمنظر متون روایی می تواند به عنوان دانش بین رشته ای علم الحدیث را با تاریخ پیونددهد.شناخت شیوه های ارتباطی،اوضاع واحوال سیاسی واجتماعی وشناخت مناطق وشخصیت ها ونظامات مدیریتی وشیوه های مخالفان و...ازآثار کاوش وجستار دراین متون است.درمباحث مورنیاز جامعه اسلامی به جای تاریخ نگری صرف می توان مولفه ها وشاخص ها را بر اساس اهداف وروش ها ونظام ارزیابی ازمتون دینی استخراج نمود.

*دانشجوی دوره دکتری تاریخ وتمدن ملل اسلامی-دانشگاه آزاداسلامی واحدمشهد.


 

منابع:

ـ قرآن کریم

1 ـ امین، سید محسن، «اعیان الشیعه» الطبعة الاولى، بیروت، 1369 ق.

1 ـ جعفریان، رسول، «دنباله جستجو در تاریخ تشیع در ایران»، قم: انتشارات انصاریان، چاپ اوّل، 1374.

2 ـ جعفریان، رسول، «حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه» جلد اوّل و دوم تهران:چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اوّل، 1371.

3ـ جعفریان، رسول «تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجرى» تهران:نشر سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، 1371.

4ـ حرانی ،ابن شعبه،تحف‏العقول، مؤسسه اعلمى، بیروت.

5-حرانی ،ابن شعبه،حسن بن علی، رهاورد خرد (ترجمۀ تحف العقول‌) محقق:اتابکی، پرویز،تهران:نشر و پژوهش فرزان 1376.

6 ـ حرعاملی،محمدبن حسن ،تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة،قم:موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث.

7-حق شناس و همکاران ، فرهنگ معاصر هزار انگلیسی -فارسی، تهران: فرهنگ معاصر 

8--رکنى، محمدمهدى، نشانى از امام غایب ع، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ دوم، 1372.

9ـ شوشترى، قاضى نوراللّه، «مجالس المؤمنین» جلد اوّل، تهران: اسلامیّه، چاپ سوم، 1365.

10 ـ الطبسى، الشیخ محمد جواد، «حیاة الامام العسکرى علیه‏السلام»، بى‏جا: مکتب الاعلام الاسلامى، چاپ اوّل، 1371.

11ـ طوسى، شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن «اختیار معرفة الرّجال المعروف برجال الکشى» مشهد: دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1348.

12-طوسى، شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن «امالی» نجف: مطبعه الحیدریه،1389ق.اسماعیلیان، چاپ اوّل، بى‏تا.

13ـ قرشى، باقر شریف، «زندگانى امام حسن عسکرى علیه‏السلام ترجمه سید حسن

اسلامى، قم: انتشارات اسلامى، چاپ اوّل، بى‏تا.

14ـ قرشى، باقر شریف، «تحلیلى از زندگانى امام حسن عسکرى علیه‏السلام» ترجمه محمدرضا عطایى، مشهد: کنگره جهانى حضرت رضا علیه‏السلام، چاپ اوّل، 1371.

15-قرشی ،باقر شریف ، زندگانی امام حسن عسکری(ع)،ترجمه سیّد حسن اسلامى، دفتر انتشارات اسلامى

16-مامقانی ،عبدالله تنقیح المقال فی علم الرجال (ط  الحدیثه(.قم :موسسه آل البیت .

17 ـ مجلسی،محمدباقر،بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار .

18ـ مدرسی ،سیدمحمدتقی ،زندگانى امام حسن عسکرى(ع)، ترجمه محمد صادق شریعت، تهران: مؤسسه انصارالحسین ، 1370.

19-میرلوحی ،سید محمد«کفایة المهتدی فی معرفة المهدی علیه السلام »"اربعین میر لوحی قدس سره"قم:دارالتفسیر.

  ـ  نگاهى گذرا بر زندگانى امام جوادع، علاّمه سید عبدالرّزاق مقرّم، ترجمه پرویز دلاور، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ اول

1370؛ 117.

20ـ  مفاتیح‏الجنان دعاى جوشن کبیر، بند 22. ترجمه حجه‏الاسلام موسوى دامغانى.

21-مثنوى مولوى

 



[1] ـ  جعفریان، رسول، حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ج2، ص183.

 

[2] ـ  همان؛ 183؛ به نقل از الخرائج والجرائح، ج1/439؛ الصراط المستقیم، ج2/207.

 

[3] ـ  همان؛ 184.

 

[4] ـ  همان؛ 197.

 

[5] ـ  زندگانى امام حسن عسکرىع، ص 215.

 

[6] ـ  تحف العقول، 361 بحارالانوار، ج78، ص372.

 

[7] ـ طوسى، محمّدبن حسن «اختیار معرفه‏الّرجال» 580 ـ 581

 

[8] ـ  همان ؛ 580

 

[9] ـ  زندگانى امام حسن عسکرىع، باقر شریف قرشى، ترجمه سیّد حسن اسلامى، دفتر انتشارات اسلامى؛ 82 ـ 79

 

[10] ـ  مثنوى مولوى، دفتر اول

 

[11] ـ  مفاتیح‏الجنان دعاى جوشن کبیر، بند 22. ترجمه حجه‏الاسلام موسوى دامغانى.

 

[12] ـ  همان، دعاى کمیل

 

[13] ـ  بحارالانوار ج55؛ 45؛ شرح الاسماء؛ 382؛ شرح مناجات شعبانیه؛ 130.

 

[14] ـ  نهایه ابن‏کثیر، ج2؛ 332؛ شرح مناجات، 130.

 

[15] ـ  مقالات، محمد شجاعى، ج1؛ ص55.

 

[16] ـ  الدرّ النظیم، زندگانى امام حسن عسکرىع ؛ 93.

 

[17] ـ  الدرّ النظیم؛ 225، همان 94.

 

[18] ـ  مهج الدعوات؛ 45، همان؛ 211.

 

[19] ـ  بحارالانوار ـ ج 17 ـ ص 213 ـ زندگانى امام جوادع، المقرم، 24

 

[20] ـ  مکاتیب الائمّه، کتاب غیبت شیخ طوسى؛ 226

 

[21] ـ  مرجع در نقل معانى مذکور عبارت است از: منتهى الأرب فى لغة العرب؛ لغت‏نامه دهخدا؛ فرهنگ فارسى؛ لسان‏العرب.

 

[22] ـ  رک: الذریعه 8/237.

 

[23] ـ  رکنى، محمدمهدى، نشانى از امام غایب ع، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ دوم، 1372؛ 5-3.

 

[24] ـ  همان؛ 72، به نقل مناقب آل ابیطالب شهر آشوب، 3/233 و 274 و پژوهشى در زندگى امام مهدىع؛ 188.

 

[25] ـ  الامام محمدالجوادع، ص23.

 

[26] ـ  نگاهى گذرا بر زندگانى امام جوادع، علاّمه سید عبدالرّزاق مقرّم، ترجمه پرویز دلاور، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ اول
1370؛ 117.

 

[27] ـ  اعراف، آیه 179

 

[28] ـ  فهرست موضوعى غررالحکم، ص 34

 

[29] ـ  کنزالعمّال، حدیث 1220

 

[30] ـ  المحجة البیضاء ج1، ص91.

 

[31] ـ  هدایة العلم فى غرر الحکم، شماره 1088، ص318.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۹:۰۴
محمدرضا سوقندی

مناطق شیعه نشین

از جمله مناطق مهمى که شیعه در آن وجود داشته و امام  علیه‏السلام نیز با آن در ارتباط بوده
است، نیشابور را مى توان نام برد، جداى از نیشابور مناطقى چون سمرقند، بیهق و طوس
نیز شیعیانى را در خود جاى داده بود که گاه منطقه اى چون بیهق، اکثریت جمعیت آن
را شیعیان تشکیل مى دادند. چنین پراکندگى که مانند آن در مناطق دیگر نیز بود، وجود
یک دستگاه منظم را مى طلبید تا بتوان در سایه آن به گسترش تشیع و حداقل نگهدارى
آن کمک کرد این دستگاه با تعیین وکلاء از ناحیه ائمه علیهم‏السلامایجاد گردید، و با ارتباطى
که بین امام و وکلاء بوجود آمد، مخصوصا با نامه نگارى سعى شد، تا راهنمایى هایى
دینى و سیاسى که لازم بود، ارائه شود.

این حرکتى سابقه دار بود، افرادى که پیشینه علمى و ارتباط محکمى با امامان
پیشین یا خود حضرت داشتند و مى توانستند از جنبه احادیث، پشتوانه محکمى براى
شیعیان باشند بعنوان وکیل تعیین مى شدند.  ( جعفریان، رسول، 1371 ؛ 1 ـ1920)

 

شیعیان نیشابور در عصر امام عسکرى  علیه‏السلام

از هنگامى که امام رضا علیه‏السلام به ایران تشریف فرما شدند و نیز سادات علوى به دلایل
گوناگون به نقاط مختلف کشور اسلامى مهاجرت کردند، بویژه از زمانى که فشار به
علویان و شیعیان در عراق رو به فزونى نهاد شیعیان مجبور شدند تا مناطق امن ترى را
براى زندگى بیابند.

با توجه به حاکم بودن روحیّات و تفکر اموى در غرب کشور اسلامى این مناطق
مکان امنى براى آنان نبود. طبعا شرق کشور اسلامى یعنى ایران، زمینه مساعدترى را در
خود داشت، لذا تعداد زیادى از شیعیان روانه مناطق شرقى شدند و بصورتى پراکنده و با
فواصلى دور از یکدیگر زندگى مى کردند. آنها با توجه به آنکه امام حاضر داشتند براى
حل پرسشهاى دینى و مشکلات سیاسى، اجتماعى خود نیاز به ارتباط با امام داشتند.

پراکندگى شیعیان و نوع ارتباط فکرى و دینى معتقدان به امامت از قرائن و شواهد
تاریخى و احادیث فقهى در زمان امام عسکرى علیه‏السلام فهمیده مى شود.
( ـجعفریان، رسول، 1371 ؛ 191 ـ 190)

 

تشیع در بیهق

بیهق بلوکى در منطقه سبزوار کنونى بوده است و مرکزى براى تشیع آن زمان، آن هم
تشیع اثنى عشرى به شمار مى رفته است. تعداد زیادى از فضلاء و علما و فقهاء و ادبا از
این شهر هستند و از دلایل وجود تشیع در آن شهر و گسترش آن مهاجرت هاى زیادى
است که سادات از شهرهاى مختلف از جمله نیشابور و رى بدان نقطه داشته اند و
تعداد آنها نیز بسیار زیاد بوده است.

به گفته یک مؤلف، تشیع آن از زمان طاهریان رواج یافته است و به نقل حاکم نیشابورى، قنبر حاجب امام على علیه‏السلام در بیهق ساکن شده و خاکش در نیشابور است،
آنجا که مسجد هانى است( جعفریان، رسول «دنباله جستجو در تاریخ تشیع در ایران» قم: انتشارات انصاریان، چاپ اول، 1374 )

در اطراف بیهق شهرهایى همچون نیشابور گرچه از خاندانهاى شیعى خالى نبوده
است اما گرایشات گسترده شیعى در آن شهر وجود نداشته بلکه این شهر مرکز علوم
دینى اهل سنت بوده و شیعه آن در فشار و تحت مراقبت بوده است. چنانکه نقل شده
امام عسکرى علیه‏السلام توقیعى براى شیعیان نیشابور فرستاده و نمایندگانى را به آنها معرفى
کرده تا بدانها رجوع نمایند. به هر حال حضور فضل بن شاذان در بیهق و یا تبعید او
بدانجا خود مى تواند از موجبات گسترش تفکر شیعى در آن دیار باشد.

پناه شیعیان

امام عسکرى علیه‏السلام اهتمام بلیغ در حفظ اموال مسلمین داشت و از هدر رفتن آن خوف
داشت، بدین منظور در اکثر مناطق شیعه نشین نائبان و وکلایى براى اخذ حقوق شرعى
و صرف آن براى مستحقین و ضعفا معین نمود و این وکلاء پناهگاه شیعه در این مناطق
براى حل مشکلات شرعى و اجتماعى بودند.

امام علیه‏السلام به امور و افعال این نمایندگان و نحوه عملکرد برخوردشان با مردم اهتمام
مى ورزید و ایشان را هم قولى و کتبى تأیید مى کرد مانند عمرى و غیره از وکلاء.

و همچنین افعالشان را تأیید مى کرد مانند تأیید على بن جعفر به صرف اموال در
مراسم حج. و همچنین در بعضى مناطق شیعه نشین وکیل معین مى کرد و به بعضى
وکلاء مانند ابراهیم بن عبده نیشابورى امر مى کرد که حقوق شرعى را جمع آورى نموده
و براى امام  علیه‏السلام ارسال نمایند.

اصحاب امام و حفظ میراث فرهنگى شیعه

سابقه نوشتارهاى حدیثى در میان اصحاب ائمه علیهم‏السلام بسیار طولانى بود. بویژه از
روزگار امام صادق علیه‏السلام به بعد در میان اصحاب تعداد زیادى نویسنده داریم که بیشتر
اوقات، روایات معصومان را براى بهره گیرى شیعیان در دیگر سرزمینهاى اسلامى مى
نوشتند. در زمان امام عسکرى علیه‏السلام این مسأله گسترده تر بود و نقش مهمى را در
نگهدارى گنجینه حدیثى شیعه که خود سبب اصلى بناى آنها بود، بر عهده داشته است.
اصولاً شرق ایران جزو مناطقى است که ما مى توانیم نام تعدادى از اصحاب ائمه علیهم‏السلام را
در آن یافته و علماى مشهور از شیعه را در آن دیار در قرن سوم و چهارم بیابیم.

از نمونه هاى روشنى که مى توان نام برد، فضل بن شاذان است که مقامى برجسته در
میان اصحاب ائمه و علماى شیعه دارد. در میان اصحاب امام عسکرى علیه‏السلامکسانى
همچون حسین بن اشکیب سمرقندى نویسنده کتاب الرد على الزیدیه، احمد بن محمد
بن خالد معاصر امام هادى علیه‏السلام و از اصحاب آن امام نویسنده کتاب المحاسن، حسن بن
موسى الخشاب از اصحاب امام عسکرى علیه‏السلامکه از جمله آثار او الرد على الواقفه است
مقاتل الطالبین محمد بن على بن حمزه، را مى توان نام برد.

گاهى اصحاب درباره برخى از کتابهاى نوشته شده، نظرات مشخص ائمه علیهم‏السلام را مى
پرسیدند که از جمله همان بورق بوشنجانى است که از امام خواسته است کتاب یوم
ولیله (فضل بن شاذان) را ببیند و امام نیز ورق به ورق آن را دیده و عمل به آن را سزاوار
دانسته است.با توجه به هدف مقاله درادامه  به اصحاب ویارانی که نامشان در نامه امام(ع) آمده است خواهیم پرداخت.

 

 

 

نظام وکالت در نامه های امام (ع)

از جمله مناطق مهمى که شیعه در آن وجود داشته و امام(ع) نیز با آن در ارتباط بوده است نیشابور مى‏باشد.نیشابور که مرکزیت آن از حیث علمى، فرهنگى و اقتصادى بیش از دیگر نقاط بود، براى خراسان مرکزى مهم
به حساب مى آمد وکیل امام در این شهر، طبق روایتى که خواهیم آورد، ابراهیم بن عبده بوده است. در اینجا
براى اینکه به اهمیّت این دستگاه و کارهاى انجام شده، از طریق آن اشاره کنیم نامه هاى امام را پیرامون این
وکالت به اختصار مى آوریم:

1 ـ در نامه اى که امام عسکرى(ع) به عبدالله بن حمدویه نوشته چنین آمده است:

«من ابراهیم بن عبده را براى شما نصب کردم تا مردم آن نواحى و ناحیه شما، حقوق واجب ما را به او بپردازند، من او را
در آنجا امین خود براى دوستانم قرار دادم، شما تقوى پیشه کرده و مراقب بوده و حقوق خود را ادا کنید که عذرى در
ترک و یا تأخیر آن نیست».
(  ـ طوسى، محمّدبن حسن «اختیار معرفه‏الّرجال» 580 ـ 581)

از این نامه بر مى آید که ابراهیم، براى تمامى نواحى و حتى ناحیه عبدالله بن حمدویه البیهقى مسؤولیت
داشته است (احتمالاً منظور از این ناحیه همان بیهق است که این شخص معروف به آن محل مى باشد).

2 ـ گویا برخى درباره اصالت دست خط امام درباره ابراهیم تردید داشته اند، لذا امام(ع) در نامه اى نوشت :

«نوشته‏ى من به ابراهیم براى تعیین او بعنوان وکیل، براى گرفتن حقوق من از دوستانم در آن منطقه به خط خودم مى
باشد، من او را در شهر خودشان به حق منصوب کردم، پس تقواى الهى را پیشه کرده و حقوق مرا به او پرداخت کنید. من
در این باره به او اجازه کامل دادم »
(  همان ؛ 580)

3 ـ مفصل ترین نامه از نوشته هاى امام عسکرى(ع) توقیعى است که درباره همین ابراهیم بن عبده به
اسحاق بن اسماعیل نیشابورى فرستاده است، این نامه سرشار از پندهاى اخلاقى و راهنمایى هاى ارزشمند
است.

حضرت همچنین از حقوق واجبى که قرار است به آنان واگذار شود سخن گفته اند. از جمله وکلاى دیگر امام
طبق نقل کشى در رجال خود که ایوب بن الباب بوده است نظارت دقیق بر کار وکلاء هم از متن نامه و هم
تأیید و حساسیت امام در جلوگیرى از سوء استفاده از این امر روشن است.

 

وکیل امام عسکرى علیه‏السلام در نیشابور

نیشابور که مرکزیت آن از حیث علمى، فرهنگى و اقتصادى بیش از دیگر نقاط بود براى
خراسان مرکزى مهم به حساب مى آمد. وکیل امام در این شهر، طبق روایتى که

خواهیم آورد، ابراهیم بن عبده بوده است. در اینجا براى اینکه اهمیت این دستگاه و
کارهاى انجام شده، از طریق آن اشاره کنیم نامه هاى امام را پیرامون این وکالت به
اختصار مى آوریم:
(( جعفریان، رسول، 1371 ؛ 192  .)

 

 

1 ـ در نامه اى که امام عسکرى علیه‏السلام به عبدالله بن حمدویه نوشته چنین آمده است:

«من ابراهیم بن عبده را براى شما نصب کردم تا مردم آن نواحى و ناحیه شما، حقوق
واجب ما را به او بپردازند، من او را در آنجا امین خود براى دوستانم قرار دادم، شما
تقوى پیشه کرده و مراقب بوده و حقوق خود را ادا کنید که عذرى در ترک و یا تأخیر
آن نیست».
...:(( جعفریان، رسول، 1371 ؛ 192  .)

 

از این نامه بر مى آید که ابراهیم، براى تمامى نواحى و حتى ناحیه عبدالله بن
حمدویه البیهقى مسؤولیت داشته است (احتمالاً منظور از این ناحیه همان بیهق است
که این شخص معروف به آن محل مى باشد).

2 ـ گویا برخى درباره اصالت دست خط امام درباره ابراهیم تردید داشته اند، لذا
امام  علیه‏السلام در نامه اى نوشت:

«نوشته ى من به ابراهیم براى تعیین او بعنوان وکیل، براى گرفتن حقوق من از
دوستانم در آن منطقه به خط خودم مى باشد، من او را در شهر خودشان به حق
منصوب کردم، پس تقواى الهى را پیشه کرده و حقوق مرا به او پرداخت کنید. من در این
باره به او اجازه کامل دادم».( طوسى، پیشین ؛ 580 ـ 581)

3 ـ مفصل ترین نامه از نوشته هاى امام عسکرى علیه‏السلام توقیعى است که درباره همین
ابراهیم بن عبده به اسحاق بن اسماعیل نیشابورى فرستاده است، این نامه سرشار از
پندهاى اخلاقى و راهنمایى هاى ارزشمند است.
حضرت همچنین از حقوق واجبى که قرار است به آنان واگذار شود سخن گفته اند.
از جمله وکلاى دیگر امام طبق نقل کشى در رجال خود که ایوب بن الباب بوده است
نظارت دقیق بر کار وکلاء هم از متن نامه و هم تأیید و حساسیت امام در جلوگیرى از
سوء استفاده از این امر روشن است.

یاران امام (ع) در نامه  به  اسحاق

کثرت عالمان و دانشمندان دراین عصر در سرزمین هاى اسلامى و رشته هاى گوناگون
علمى به قدرى است که تهیه فهرستى از نام و آثار هر یک، خود کتاب جداگانه‏اى را
مى طلبد چه جاى آنکه زندگى و اندیشه هاى آنها هم مورد مطالعه قرار گیرد، آنچه در
این بخش از این تحقیق آورده مى شود شرح مختصرى از احوال و آثار چند نفر از
دانشمندان معاصر اسحاق بن اسماعیل که درنامه ازآنان یاد شده می باشد،در این نامه اسامى چند نفر از کسانى که با امام ارتباط داشته‏اند، ذکر شده است و از آنان سخن به‏میان آمده
است. از جمله آنها ابراهیم بن عبده، رازى، محمدبن موسى نیشابورى، بلالى، دهقان، عمرى و محمودى
مى‏باشند. با توجه به این که این نامه خطاب به اسحاق بن اسماعیل نیشابورى ودرباره ابراهیم بن عبده است، درادامه به
اجمال به معرفی آنان مى‏پردازیم.

 1 ـ اسحاق بن اسماعیل نیشابورى

از زندگى و تاریخ ولادت، وفات و محل دفن و مدّت عمر، فرزندان، شاگردان و یا استادان و آثار او اطلاع
دقیقى در دست نیست.

اما علماى رجال او را مردى ثقه دانسته‏اند، شیخ طوسى از او در زمره اصحاب امام عسکرى(ع) نام مى‏برد و
مى‏گوید: «اسحاق‏بن اسماعیل النیشابورى ثقه» علامه حلى نیز در قسم اول از خلاصه از او نام مى‏برد و
مى‏گوید: «انّه ثقة».

اگر هیچ سند و مدرکى که بر وثاقت این شخصیت دلالت کند، در دست نباشد، توقیع امام(ع) و دعاى او در
این نامه نسبت به اسحاق روشن‏ترین دلیل بر عظمت اسحاق بن اسماعیل است.

افزون بر این توقیع روایاتى نیز از اسحاق بن اسماعیل نقل شده است.

دقاق از کلینى از على‏بن محمد، از اسحاق بن اسماعیل نیشابورى، روایت مى کند که عالم (یعنى امام حسن
عسکرى(ع)) به او نوشت (که بخشى از این توقیع را مى آورد).
(بحارالانوار، ج 23، ص 99، روایت 3، باب 6.)

شیخ صدوق نیز از على بن احمد، از محمدبن یعقوب، از على بن محمد و از اسحاق بن اسماعیل نیشابورى
روایت مى‏کند.
( مسند الامام العسکرى، ص281.)

غضائرى از على بن محمد علوى از حسن‏بن على‏بن صالح از کلینى از على‏بن محمد از اسحاق بن اسماعیل
نیشابورى از امام صادق(ع) روایت مى‏نماید.
( بحارالانوار، ج 15، ص 20، روایت 32، باب 1.)

در پایان این توقیع امام(ع)، به ملاقات اسحاق با عمرى (که احتمالاً عثمان بن سعید اولین نائب خاص امام
زمان«عج» مى‏باشد) اشاره مى‏نماید و خطاب به او مى‏فرماید:

«از شهر بیرون مرو تا این که عمرى (عثمان بن سعید) را که خدا با خشنودى من از وى خشنود گردد، ملاقات کنى و آنچه
آورده‏اى به وى تسلیم نمایى و با وى آشنا گردى...»

 

 

2 ـ ابراهیم بن عبده نیشابورى

  شیخ او را از اصحاب امام هادى و امام عسکرى علیهماالسلام  بر شمرده است1او از اجلّه روات
شیعه است و امام حسن عسکرى علیه‏السلام تصریح به وثاقت وى فرموده اند و در توقیعى که
به اسحق بن اسماعیل نیشابورى فرستادند پس از ابلاغ سلام به ابراهیم از وى به عنوان
وکیل خود در نیشابور نام برده اند و این نامه از مفصل ترین نوشته هاى امام حسن
عسکرى علیه‏السلام است که درباره ابراهیم بن عبده به اسحاق فرستاده است که سرشار از
پندهاى اخلاقى و راهنماییهاى بسیار ارزشمند است. در بخشى از این نامه آمده است:


«ابراهیم بن عبده از طرف من تعیین شده است. تو اى اسحاق، فرستاده من نزد
ابراهیم بن عبده هستى تا او به آنچه من در نامه به محمد بن موسى نیشابورى نوشته ام،
عمل کند. همچنین فرستاده من براى خود و سایر کسانى که در شهر تو زندگى مى کنند
هستى تا به محتواى آن نامه عمل کنید. سلام خدا بر ابراهیم و تو اى اسحاق و تمامى
دوستان ما باد. هر کس از دوستان ما این نامه را خواند و نیز کسانى که در ناحیه شما
هستند و دچار انحراف نیستند، حقوق ما را به ابراهیم بدهند، تا او نیز به رازى
بدهد..(
طوسى، «اختیار معرفة الرجال» ؛ 579.)

 

نامه دیگر امام عسکرى علیه‏السلام درباره ابراهیم بن عبده

امام علیه‏السلام در نامه اى دیگر به عبدا... بن حمدویه بیهقى او را مورد اعتماد و امین خود
معرفى نموده اند:

«و بعد: فقد بعثت لکم ابراهیم بن عبده لیدفع النواحى، وأمل ناحیتک حقوقى
الواجبه علیکم ألیه، و جعلته ثقتى و أمینى، عند موالى هناک فلیتقواللّه، و لیراقبوا...»
(طوسى، «اختیار معرفه‏الرّجال» ؛ 581 ـ 580.)

بارى، ابراهیم بن عبده را به نزد شما فرستادم تا مردم آن نواحى و ناحیه شما،
حقوق واجب ما را به او بپردازند، من او را انجا امین خود براى دوستانم قرار دادم. شما
تقوا پیشه کرده و مراقب باشید...

گویا برخى درباره اصالت دست خط امام درباره ابراهیم تردید داشته اند، لذا
امام علیه‏السلام در نامه اى نوشت:

«و کتابى الّذى ورد على ابراهیم به عبده بتوکیلى ایّاه بقبض حقوقى من موالینا هناک،
نعم هو کتابى بخطّى الیه اقمته لهم ببلدهم حقا غیر باطل فلیتّق اللّه حق تقاة و لیخرجوا
من حقوقى، و لیدفعوا الیه، فقد جوزت له ما یعمل به فیها و فقّه اللّه، و مَنَّ علیه
بالسلامة من التقصیر...»
(همان ؛ 580)

و نامه اى که از طرف من به ابراهیم بن عبده رسید، مبنى بر این که او را در گرفتن
حقوق از دوستدارانم، وکیل قرار داده ام آرى آن نامه دست خط من است و من او را
براى آن مردم در سرزمینشان به حق نه به باطل تعیین کرده ام پس باید چنان که سزاوار
است از خدا بترسد و مردم نیز حقوق مرا بیرون کرده و به او بپردازند و به او اجازه داده
ام تا هر طورى که مصلحت بداند در آن اموال عمل کند، خداوند او را موفق بدارد و او را
به سلامت داشتن از کوتاهى و تقصیر منت گذارد...

گفتار خادمه ابراهیم بن عبده

محمد بن شاذان بن نعیم نیشابورى از خادمه ابراهیم بن عبده نیشابورى که از صالحان
بود روایت کرده است که او گفت:

«کنت واقفة مع ابراهیم على الصفا فجاء صاحب الامر  علیه‏السلام حتى وقف معه و قبض
على کتاب مناسکه و حدّثه بأشیاء». ایستاده بودم با ابراهیم بر صفا، حضرت صاحب
الامر ـ  علیه‏السلام ـ آمد و ایستاد با او، و گرفت کتاب مناسک او را و حدیث کرد او را به
چیزها (یعنى او را چیزها در باب مناسک تعلیم داد
( میرلوحى، سید محمد، «گزیده کفایة المهتدى» ؛ 189، «ارشاد شیخ مفید» ؛ 679.)

 

 

3ـ محمد بن موسى نیشابورى

شیخ او را از اصحاب امام ابومحمد علیه‏السلام دانسته و امام به وسیله او نامه اى به ابراهیم بن
عبده فرستاده است.
(  ـ قرشى، باقر شریف «تحلیلى از زندگانى امام عسکرى  علیه‏السلام»، ترجمه محمد رضا عطایى، مشهد: بنیاد

پژوهشهاى اسلامى ؛ 201)

در بخشى از نامه امام به اسحاق نیشابورى از محمد بن موسى نیشابورى نام برده
شده است:

«... اگر خدا دوست نداشت که نعمت خود را بر شما تمام کند از جانب من نه حظّى
به رؤیت شما مى رسید و نه حرفى مى شنیدید، پس از درگذشت امام پیشین
علیه‏السلام شما از
سرانجام معاد خود در غفلت ماندید و پس از آنکه ابراهیم بن عبده را بر شما گماردم و
نامه اى هم به وسیله محمد بن موسى نیشابورى بر شما نوشتم، در هر حال باید از
خداوند کمک خواست ! مبادا درباره خدا کوتاهى کنید و از زیانکاران باشید...

 

 

4 ـ عبداللّه بن حمدویه بیهقى

شیخ او را از جمله اصحاب امام ابومحمد علیه‏السلام برشمرده است. وى از برگزیدگان شیعه
بوده است و امام
علیه‏السلام نامه اى به وى نوشته و در آن نامه از خداوند براى او طلب
مغفرت نموده است.
(همان، 180)

ابن داود او را از جمله ممدوحان شمرده است.) شوشترى، قاضى نوراللّه، مجالس المومنین، جلد اول، 407)

وکیل امام عسکرى علیه‏السلام در نیشابور ابراهیم بن عبده بوده است. در نامه اى که امام عسکرى علیه‏السلامبه عبداللّه حمدویه نوشته چنین آمده است:

من ابراهیم بن عبده را براى شما نصب کردم تا مردم آن نواحى و ناحیه شما، حقوق
واجب ما را به او بپردازند، من او را در آنجا امین خود براى دوستانم قرار دادم. شما تقوا
پیشه کرده و مراقب بوده و حقوق خود را ادا کنید که عذرى در ترک و یا تاخیر آن
نیست و خداوند ایشان را به خاطر معصیت و نافرمانى اولیاى خود نکونبخت نسازد و
خداوند تو و آنان را به وسیله دلسوزى ما به ایشان بیامرزد که خداوند گشایش بخش و
آمرزنده است...
) طوسى، «اختیار معرفة الرّجال» ؛ 510 ـ 509)

از این نامه چنین بر مى آید که ابراهیم، براى تمام نواحى و حتى ناحیه عبدالله بن
حمدویه البیهقى مسؤولیت داشته است. احتمالاً منظور از این ناحیه همان بیهق است
که این شخص نیز معروف به آن محل مى باشد.

وکیل امام عسکرى علیه‏السلام در نیشابور ابراهیم بن عبده بوده است. در نامه اى که امام عسکرى علیه‏السلامبه عبداللّه حمدویه نوشته چنین آمده است:

من ابراهیم بن عبده را براى شما نصب کردم تا مردم آن نواحى و ناحیه شما، حقوق
واجب ما را به او بپردازند، من او را در آنجا امین خود براى دوستانم قرار دادم. شما تقوا
پیشه کرده و مراقب بوده و حقوق خود را ادا کنید که عذرى در ترک و یا تاخیر آن
نیست و خداوند ایشان را به خاطر معصیت و نافرمانى اولیاى خود نکونبخت نسازد و
خداوند تو و آنان را به وسیله دلسوزى ما به ایشان بیامرزد که خداوند گشایش بخش و
آمرزنده است...
((همان ؛ 89).

 

از این نامه چنین بر مى آید که ابراهیم، براى تمام نواحى و حتى ناحیه عبدالله بن
حمدویه البیهقى مسؤولیت داشته است. احتمالاً منظور از این ناحیه همان بیهق است
که این شخص نیز معروف به آن محل مى باشد
5- رازی

در توقیع سابق الذکر از آن حضرت به «اسحاق بن اسماعیل نیشابورى» خواندیم که «ابراهیم بن عبده» ، وکیل آن ناحیه، موظف است اموال شرعى را به «رازى» تحویل دهد؛ و «رازى» نیز باید آنها را به «عمرى» تحویل نماید؛ به احتمال قوى مراد از «رازى» در این توقیع، «احمد بن اسحاق رازى» است که وکیل رى در عصر عسکریین علیهما السّلام بوده است.

این بزرگوار نیز یکی از وکلای حضرتش به شمار می رود. همان گونه که در نامه ی امام به اسحاق بن اسماعیل، به وکالت او تصریح شده است: ای اسحاق، بر تو و بر همه ی دوستانم سلام. خداوند همه ی شما را به توفیق خویش استوار گرداند. هر کس که این نامه ام را بخواند و از انحراف و کژی به حق بگرود باید حق ما را به ابراهیم بن عبده بسپارد و او موظف است که آن را به احمد بن اسحاق رازی برساند یا به هر کس که احمد به او معرفی کرده است و این رأی و دستور من است (بحارالانوار. ج 78. ص 374.)

 

6-بلالى کیست؟

     گویا همان على‏بن بلال است. باقر شریف قرشى در کتاب «حیاة الامام
العسکرى» با اشاره به نامه امام عسکرى به اسحاق مى‏گوید:

     امام حسن عسکرى در مرقومه‏اى به اسحاق مى‏فرماید:

     «اى اسحاق! نامه ما را بر على بن بلال ـ خداوند از او خشنود گردد ـ
بخوان که او ثقه و مورد اعتماد و داناى به واجبات و وظایف خود
است.»

     شیخ طوسى او را از اصحاب امام هادى و امام عسکرى علیهم‏السلام
برمى‏شمارد. (
رجال طوسى، به نقل از زندگانى امام حسن عسکرىع، باقر شریف قرشى، ترجمه حسن اسلامى، ص161.)

    نجاشى مى‏گوید:

     «او اصلاً بغدادى است که به واسط منتقل شد، از امام هادى علیه‏السلام نقل
روایت مى‏کرد و کتابى دارد.»
(همان)

    کشى مى‏گوید:

 «به خط جبرئیل بن احمد دیدم نوشته است: محمّد بن عیسى
الیقطینى برایم گفت: حضرت ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ به على بن بلال در سال
232 ه نوشت: بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحیم، خدا را ستایش مى‏کنم به خاطر
داشتن تو و او را بر نعمتهایش سپاس مى‏گذارم و درود و رحمت خداوند
را بر محمّد و آل محمّد مى‏فرستم.

     اما بعد، ابوعلى را به جاى «حسین بن عبدربه» بر اثر معرفت و
شناختى که از او داشتم، گماشتم تو را به این نامه مخصوص و گرامى
بدارم، پس از او اطاعت کن و آنچه از حقوق شرعیه نزدت مانده به او
تسلیم کن، و دوستان ما را نیز بدین کار دستور ده و آنان را برانگیز تا یار
و مددکار او باشند، که او نزد ما محبوب و ستوده است، و بر این کارت از
خداوند پاداش و سزایى نیک خواهى یافت. خداوند منعم و رحیم به هر
که بخواهد بخشش مى‏کند، تو در پناه خدا هستى. این نامه را به خط
خود نگاشتم و سپاس بسیارى خداى را».
(  اختیار معرفه‏الرجال رجال کشى، شماره 991؛ همان ص161.)

 

    این نامه توسط امام هادى علیه‏السلام به بلالى نوشته شده است، و مشابه
نامه‏هایى است که امام علیه‏السلام به وکلاى خود مى‏نوشته است. و دلیلى بر درستى
و درستکارى بلالى مى‏باشد و اعتماد امام را به او مى رساند. کما این که در
نامه مورد بحث امام به اسحاق مى‏فرماید: که نامه ما را بر بلالى بخوان.

     در یکى از نامه‏هایى که از سوى امام عسکرى علیه‏السلام بدو نوشته شده، آمده
است:

     «من مى‏دانم که تو بزرگ منطقه خویش هستى. پس دوست داشتم
نامه‏اى جداگانه به تو بنویسم. و تو را به این وسیله مورد اکرام قرار دهم.»
( زندگانى حضرت امام حسن عسکرىع، سیّدمحمدتقى مدرّسى، ص 50.)


7-محمودى کیست؟

     احمدبن حماد محمودى، کنیه‏اش ابوعلى است و شیخ او را با همین عنوان
از اصحاب امام حسن عسکرى علیه‏السلام برمى‏شمارد.(
رجال طوسى.)

    کشى از محمّدبن مسعود نقل مى‏کند که گفت:

     ابوعلى محمود، محمدبن احمدبن حماد مروزى مرا چنین گفت:

     «امام جواد علیه‏السلام به پدرم در بخشى از نامه‏اش نوشت:

     «... ثم وفیت کل نفس بما کسبت و هم لایظلمون)  آل عمران / 25.)

  سپس هرکس نتیجه کردار خود را به تمام درمى‏یابد و به کسى ستم
نمى‏شود.

     ما در دنیا در معرض آزمایش هستیم پس هرکس امامش را دوست داشته
باشد و متدیّن به دین او باشد همواره با اوست اگرچه از او دور باشد. لیکن
جهان برین، سراى آرامش و ثبات است».

     محمودى مى‏گوید:

     «امام جواد علیه‏السلام پس از فوت پدرم به من نوشت :

     پدرت درگذشت خداوند از او و تو خشنود باشد. او همواره نزد ما ستوده بود
و حالت خوب او تغییر ى نکرد»
) کشى، مسندالامام‏العسکرى(

    این ستایش از طرف امام گویاى بزرگوارى و جلالت و صحّت اعتقاد اوست
کشى اخبار دیگرى نیز از او نقل مى‏کند.
) زندگانى امام حسن عسکرىع، ص 145.(

محمودى از امام عسکرى علیه‏السلام روایت مى‏نماید.
8-دهقان چه کسى است؟

     در مورد دهقان اگر همان عروه‏بن یحیى دهقان باشد بایستى زندگى او را
با توجه به روایات و این توقیع به دو بخش تقسیم نمائیم:

     1 ـ دورانى که وکیل امام علیه‏السلام بوده و ثقه و مورد اعتماد بوده است. و این
نامه هم در آن دوران نوشته شده است.

     2 ـ دورانى که به علت جعل و دروغ‏پردازى از قول ائمه‏اطهار و به یغما
بردن اموالى که شیعیان به او مى‏سپردند مورد لعن امام قرار مى‏گیرد.

     باقر شریف قرشى درباره وى مى‏نویسد:

     «یکى از آفت‏هاى آن زمان، گسترش دروغ‏پردازان و جاعلان بود که از
جمله عوامل و اسبابى بود که عقاید اسلامى را در دلها سست مى‏کرد، از
مشهورترین جاعلان و دروغ‏پردازان، فردى به نام عروه‏بن یحیى دهقان
بغدادى بود که از قول امام ابوالحسن على‏بن محمد و پس از او از ابومحمد
حسن‏بن على علیه‏السلامروایتهایى به دروغ نقل مى‏کرد و از این راه اموال زیادى را
که شیعه مى‏خواستند به امام علیه‏السلام بپردازد به یغما مى‏برد و در برابر امام نیز
دروغ مى‏گفت، تا این که امام او را لعن کرد و به شیعیانش دستور داد او را لعنت
کنند و از او دورى نمایند تا عقایدشان را فاسد نکند».
( زندگانى امام حسن عسکرى ع، باقر شریف قرشى، ص 269.)

    طبق نقل کشى عروه‏بن یحیى ادعا کرده بود که توقیعى از حضرت
عسکرى علیه‏السلام در نکوهش فضل‏بن شاذان نیشابورى در کتاب عبدالله حمدویه
وجود دارد، در آن توقیع دروغین هست که مثلاً امام عسکرى علیه‏السلام نوشته است:

     «به خدا بر او نفرین مى‏کنم مبتلا به جراحتى شود که در دنیا و آخرت
التیام نیابد»
(مفاخر اسلام، جلد 1، على دوانى، ص 142 و قاموس‏الرجال، جلد 7، ص 327.)

 

9-عمری : در این نامه احتمالاً مراد از عمرى حفص‏بن عمرو العمرى مى‏باشد گرچه از عثمان‏بن سعید و فرزندش محمّد نیز به این عنوان نام برده شده،کشى در مورد محمّدبن جعفر العمرى از اصحاب امام حسن عسکرى علیه‏السلام مى‏گوید: پدرش حفص وکیل امام حسن

 

 عسکرى علیه‏السلام بود.. شیخ طوسى، وى را از یاران امام عسکرىع محسوب داشته است.باقر شریف قرشى ضمن معرفى اصحاب و راویان امام عسکرى(ع) از عمرى نام مى‏برد و این بخش از نامه امام(ع) را به اسحاق‏بن اسماعیل ذکر مى‏نماید: «از شهر بیرون مرو تا عمرى را دیدارکنى ...» و در پایان مى‏افزاید: این نامه استوارى، نیک‏سیرتى و نزدیکى او را به اهل بیت(ع) نشان مى‏دهد. (زندگانى امام حسن‏عسکرى ع، ص 151.)

نتیجه:

منابع بسیاری درمتون روایی  وجودداردکه تصویری متفاوت از آنچه تاریخ نگاران نوشته اند فراروی محققان قرارمی دهد.این مهم وقتی رخ می نماید که فرایند صحت وسقم روایات واحادیث را بشناسیم وفلسفه پیدایش دانش هایی همچون رجال وعلوم حدیث ودقت های فراوان در طبقه بندی اخباروروایات را دریابیم .آیا به راستی در اسناد متون تاریخی وراویان آن هم می توان چنین نظری داد؟تاریخ ازمنظر متون روایی می تواند به عنوان دانش بین رشته ای علم الحدیث را با تاریخ پیونددهد.شناخت شیوه های ارتباطی،اوضاع واحوال سیاسی واجتماعی وشناخت مناطق وشخصیت ها ونظامات مدیریتی وشیوه های مخالفان و...ازآثار کاوش وجستار دراین متون است.

*دانشجوی دوره دکتری تاریخ وتمدن ملل اسلامی-دانشگاه آزاداسلامی واحدمشهد.

منابع:

ـ قرآن کریم

1 ـ امین، سید محسن، «اعیان الشیعه» الطبعة الاولى، بیروت، 1369 ق.

1 ـ جعفریان، رسول، «دنباله جستجو در تاریخ تشیع در ایران»، قم: انتشارات انصاریان، چاپ اوّل، 1374.

2 ـ جعفریان، رسول، «حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه» جلد اوّل و دوم تهران:چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اوّل، 1371.

3ـ جعفریان، رسول «تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجرى» تهران:نشر سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، 1371.

4ـ حرانی ،ابن شعبه،تحفالعقول، مؤسسه اعلمى، بیروت.

5-حرانی ،ابن شعبه،حسن بن علی، رهاورد خرد (ترجمۀ تحف العقول‌) محقق:اتابکی، پرویز،تهران:نشر و پژوهش فرزان 1376.

6 ـ حرعاملی،محمدبن حسن ،تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة،قم:موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث.

7 ـ دوانى، على «مفاخر اسلام» جلد اوّل، دوم و سوم، تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، 1363.

8-رکنى، محمدمهدى، نشانى از امام غایب ع، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ دوم، 1372.

9ـ شوشترى، قاضى نوراللّه، «مجالس المؤمنین» جلد اوّل، تهران: اسلامیّه، چاپ سوم، 1365.

10 ـ الطبسى، الشیخ محمد جواد، «حیاة الامام العسکرى علیهالسلام»، بىجا: مکتب الاعلام الاسلامى، چاپ اوّل، 1371.

11ـ طوسى، شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن «اختیار معرفة الرّجال المعروف برجال الکشى» مشهد: دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1348.

12-طوسى، شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن «امالی» نجف: مطبعه الحیدریه،1389ق.اسماعیلیان، چاپ اوّل، بىتا.

13ـ قرشى، باقر شریف، «زندگانى امام حسن عسکرى علیهالسلام ترجمه سید حسن

اسلامى، قم: انتشارات اسلامى، چاپ اوّل، بىتا.

14ـ قرشى، باقر شریف، «تحلیلى از زندگانى امام حسن عسکرى علیهالسلام» ترجمه محمدرضا عطایى، مشهد: کنگره جهانى حضرت رضا علیهالسلام، چاپ اوّل، 1371.

15-قرشی ،باقر شریف ، زندگانی امام حسن عسکری(ع)،ترجمه سیّد حسن اسلامى، دفتر انتشارات اسلامى

16-مامقانی ،عبدالله تنقیح المقال فی علم الرجال (طالحدیثه(.قم :موسسه آل البیت .

17 ـ مجلسی،محمدباقر،بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار .

18ـ مدرسی ،سیدمحمدتقی ،زندگانى امام حسن عسکرى(ع)، ترجمه محمد صادق شریعت، تهران: مؤسسه انصارالحسین ، 1370.

19-میرلوحی ،سید محمد«کفایة المهتدی فی معرفة المهدی علیه السلام »"اربعین میر لوحی قدس سره"قم:دارالتفسیر.

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۸:۵۹
محمدرضا سوقندی

متن نامه امام ابى‏محمّدحسن‏ بن على عسکرى «علیهماالسلام»(1)

  حَکَى بَعْضُ اَلثِّقَاتِ بِنَیْسَابُورَ أَنَّهُ خَرَجَ لِإِسْحَاقَ بْنِ إِسْمَاعِیلَ مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ ع تَوْقِیعٌ :

یَا إِسْحَاقَ بْنَ إِسْمَاعِیلَ سَتَرَنَا اَللَّهُ وَ إِیَّاکَ بِسَتْرِهِ وَ تَوَلاَّکَ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَ بِصُنْعِهِ قَدْ فَهِمْتُ کِتَابَکَ رَحِمَکَ اَللَّهُ(یرحمک الله) وَ نَحْنُ بِحَمْدِ اَللَّهِ وَ نِعْمَتِهِ أَهْلُ بَیْتٍ نَرِقُّ عَلَى مَوَالِینَا وَ نُسَرُّ بِتَتَابُعِ إِحْسَانِ اَللَّهِ إِلَیْهِمْ وَ فَضْلِهِ لَدَیْهِمْ وَ نَعْتَدُّ بِکُلِّ نِعْمَةٍ یُنْعِمُهَا اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِمْ فَأَتَمَّ اَللَّهُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ وَ مَنْ کَانَ مِثْلَکَ مِمَّنْ قَدْ رَحِمَهُ وَ بَصَّرَهُ بَصِیرَتَکَ وَ نَزَعَ عَنِ اَلْبَاطِلِ وَ لَمْ یَعْمَ ( ٢) فِی طُغْیَانِهِ بِعَمَهٍ فَإِنَّ تَمَامَ اَلنِّعْمَةِ دُخُولُکَ اَلْجَنَّةَ وَ لَیْسَ مِنْ نِعْمَةٍ وَ إِنْ جَلَّ أَمْرُهَا وَ عَظُمَ خَطَرُهَا إِلاَّ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ عَلَیْهَا یُؤَدِّی شُکْرَهَا وَ أَنَا أَقُولُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ مِثْلَ مَا حَمِدَ اَللَّهَ بِهِ حَامِدٌ إِلَى أَبَدِ اَلْأَبَدِ بِمَا مَنَّ بِهِ عَلَیْکَ مِنْ نِعْمَتِهِ وَ نَجَّاکَ مِنَ اَلْهَلَکَةِ وَ سَهَّلَ سَبِیلَکَ عَلَى اَلْعَقَبَةِ وَ اَیْمُ اَللَّهِ إِنَّهَا لَعَقَبَةٌ کَئُودٌ شَدِیدٌ أَمْرُهَا صَعْبٌ مَسْلَکُهَا عَظِیمٌ بَلاَؤُهَا طَوِیلٌ عَذَابُهَا قَدِیمٌ فِی اَلزُّبُرِ اَلْأُولَى ذِکْرُهَا .

  وَ لَقَدْ کَانَتْ مِنْکُمْ أُمُورٌ فِی أَیَّامِ اَلْمَاضِی إِلَى أَنْ مَضَى لِسَبِیلِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى رُوحِهِ وَ فِی أَیَّامِی هَذِهِ کُنْتُمْ فِیهَا غَیْرَ مَحْمُودِی اَلشَّأْنِ وَ لاَ مُسَدَّدِی اَلتَّوْفِیقِ.

 وَ اِعْلَمْ یَقِیناًیَا إِسْحَاقُ أَنَّ مَنْ خَرَجَ مِنْ هَذِهِ اَلْحَیَاةِ اَلدُّنْیَا أَعْمىٰ فَهُوَ فِی اَلْآخِرَةِ أَعْمىٰ وَ أَضَلُّ سَبِیلاً إِنَّهَا یَا اِبْنَ إِسْمَاعِیلَ لَیْسَ تَعْمَى اَلْأَبْصَارُ وَ لٰکِنْ تَعْمَى اَلْقُلُوبُ اَلَّتِی فِی اَلصُّدُورِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ لِلظَّالِمِ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمىٰ وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً قٰالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ کَذٰلِکَ أَتَتْکَ آیٰاتُنٰا فَنَسِیتَهٰا وَ کَذٰلِکَ اَلْیَوْمَ تُنْسىٰ  .(3)

  وَ أَیُّ آیَةٍ یَا إِسْحَاقُ أَعْظَمُ مِنْ حُجَّةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَمِینِهِ فِی بِلاَدِهِ وَ شَاهِدِهِ عَلَى عِبَادِهِ مِنْ بَعْدِ مَا سَلَفَ مِنْ آبَائِهِ اَلْأَوَّلِینَ مِنَ اَلنَّبِیِّینَ وَ آبَائِهِ اَلْآخِرِینَ مِنَ اَلْوَصِیِّینَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ .

  فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ وَ أَیْنَ تَذْهَبُونَ کَالْأَنْعَامِ عَلَى وُجُوهِکُمْ عَنِ اَلْحَقِّ تَصْدِفُونَ وَ بِالْبَاطِلِ تُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اَللَّهِ تَکْفُرُونَ أَوْ تُکَذِّبُونَ فَمَنْ یُؤْمِنُ بِبَعْضِ اَلْکِتَابِ وَ یُکَفِّرُ بِبَعْضٍ فَمٰا جَزٰاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذٰلِکَ مِنْکُمْ وَ مِنْ غَیْرِکُمْ إِلاّٰ خِزْیٌ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا اَلْفَانِیَةِ وَ طُولِ عَذَابِ اَلْآخِرَةِ اَلْبَاقِیَةِ وَ ذَلِکَ وَ اَللَّهِ اَلْخِزْیُ اَلْعَظِیمُ .

  إِنَّ اَللَّهَ بِفَضْلِهِ وَ مَنِّهِ لَمَّا فَرَضَ عَلَیْکُمُ اَلْفَرَائِضَ لَمْ یَفْرِضْ ذَلِکَ عَلَیْکُمْ لِحَاجَةٍ مِنْهُ إِلَیْکُمْ بَلْ رَحْمَةً مِنْهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْکُمْ لِیَمِیزَ اَللّٰهُ اَلْخَبِیثَ مِنَ اَلطَّیِّبِ وَ لِیَبْتَلِیَ مٰا فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ مٰا فِی قُلُوبِکُمْ وَ لِتَأْلَفُوا  4 إِلَى رَحْمَتِهِ وَ لِتَتَفَاضَلَ مَنَازِلُکُمْ فِی جَنَّتِهِ فَفَرَضَ عَلَیْکُمُ اَلْحَجَّ وَ اَلْعُمْرَةَ وَ إِقَامَ اَلصَّلاَةِ وَ إِیتَاءَ اَلزَّکَاةِ وَ اَلصَّوْمَ وَ اَلْوَلاَیَةَ وَ کَفَى بِهِمْ لَکُمْ بَاباً لِیَفْتَحُوا أَبْوَابَ اَلْفَرَائِضِ وَ مِفْتَاحاً إِلَى سَبِیلِهِ وَ لَوْ لاَ مُحَمَّدٌ ص وَ اَلْأَوْصِیَاءُ مِنْ بَعْدِهِ لَکُنْتُمْ حَیَارَى کَالْبَهَائِمِ لاَ تَعْرِفُونَ فَرْضاً مِنَ اَلْفَرَائِضِ وَ هَلْ یُدْخَلُ قَرْیَةٌ إِلاَّ مِنْ بَابِهَا ؟

  فَلَمَّا مَنَّ عَلَیْکُمْ بِإِقَامَةِ اَلْأَوْلِیَاءِ بَعْدَ نَبِیِّهِ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ (ص):

اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِیناً  5  وَ فَرَضَ عَلَیْکُمْ لِأَوْلِیَائِهِ حُقُوقاً أَمَرَکُمْ بِأَدَائِهَا إِلَیْهِمْ لِیَحِلَّ لَکُمْ مَا وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَ أَمْوَالِکُمْ وَ مَأْکَلِکُمْ وَ مَشْرَبِکُمْ وَ یُعَرِّفَکُمْ بِذَلِکَ اَلنَّمَاءَ وَ اَلْبَرَکَةَ وَ اَلثَّرْوَةَ وَ لِیَعْلَمَ مَنْ یُطِیعُهُ مِنْکُمْ بِالْغَیْبِ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبىٰ ( 6)وَ اِعْلَمُوا أَنَّ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّمٰا یَبْخَلُ عَلَى نَفْسِهِ وَ أَنَّ اَللَّهَ هُوَ اَلْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ اَلْفُقَرٰاءُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ.

  وَ لَقَدْ طَالَتِ اَلْمُخَاطَبَةُ فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ فِیمَا هُوَ لَکُمْ وَ عَلَیْکُمْ وَ لَوْ لاَ مَا یَجِبُ مِنْ تَمَامِ اَلنِّعْمَةِ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْکُمْ لَمَا أَرَیْتُکُمْ مِنِّی خَطّاً وَ لاَ سَمِعْتُمْ مِنِّی حَرْفاً مِنْ بَعْدِ اَلْمَاضِی ع أَنْتُمْ فِی غَفْلَةٍ عَمَّا إِلَیْهِ مَعَادُکُمْ وَ مِنْ بَعْدِ اَلثَّانِی رَسُولِی وَ مَا نَالَهُ مِنْکُمْ حِینَ أَکْرَمَهُ اَللَّهُ بِمَصِیرِهِ إِلَیْکُمْ وَ مِنْ بَعْدِ إِقَامَتِی لَکُمْ إِبْرَاهِیمَ بْنَ عَبْدَةَ وَفَّقَهُ اَللَّهُ لِمَرْضَاتِهِ وَ أَعَانَهُ عَلَى طَاعَتِهِ وَ کِتَابُهُ اَلَّذِی حَمَلَهُ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى اَلنَّیْسَابُورِیُّ وَ اَللَّهُ اَلْمُسْتَعَانُ عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ إِنِّی أَرَاکُمْ مُفَرِّطِینَ فِی جَنْبِ اَللَّهِ فَتَکُونُونَ مِنَ اَلْخَاسِرِینَ فَبُعْداً وَ سُحْقاً لِمَنْ رَغِبَ عَنْ طَاعَةِ اَللَّهِ وَ لَمْ یَقْبَلْ مَوَاعِظَ أَوْلِیَائِهِ وَ قَدْ أَمَرَکُمُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَتِهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَ طَاعَةِ رَسُولِهِ ص وَ بِطَاعَةِ أُولِی اَلْأَمْرِ ع فَرَحِمَ اَللَّهُ ضَعْفَکُمْ وَ قِلَّةَ صَبْرِکُمْ عَمَّا أَمَامَکُمْ فَمَا أَغَرَّ اَلْإِنْسَانَ بِرَبِّهِ اَلْکَرِیمِ وَ اِسْتَجَابَ اَللَّهُ تَعَالَى دُعَائِی فِیکُمْ وَ أَصْلَحَ أُمُورَکُمْ عَلَى یَدِی فَقَدْ قَالَ اَللَّهُ جَلَّ جَلاَلُهُ یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ 7 وَ قَالَ جَلَّ جَلاَلُهُ وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَى اَلنّٰاسِ وَ یَکُونَ اَلرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً – (8 )وَ قَالَ اَللَّهُ جَلَّ جَلاَلُهُ:

  کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ  9 فَمَا أُحِبُّ أَنْ یَدْعُوَ اَللَّهَ جَلَّ جَلاَلُهُ بِی وَ لاَ بِمَنْ هُوَ فِی أَیَّامِی إِلاَّ حَسَبَ رِقَّتِی عَلَیْکُمْ وَ مَا اِنْطَوَى لَکُمْ عَلَیْهِ مِنْ حُبِّ بُلُوغِ اَلْأَمَلِ فِی اَلدَّارَیْنِ جَمِیعاً وَ اَلْکَیْنُونَةِ مَعَنَا فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَةِ فَقَدْ یَا إِسْحَاقُ یَرْحَمُکَ اَللَّهُ وَ یَرْحَمُ مَنْ هُوَ وَرَاءَکَ.

  بَیَّنْتُ لَکَ بَیَاناً وَ فَسَّرْتُ لَکَ تَفْسِیراً وَ فَعَلْتُ بِکُمْ فِعْلَ مَنْ لَمْ یَفْهَمْ هَذَا اَلْأَمْرَ قَطُّ وَ لَمْ یَدْخُلْ فِیهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ وَ لَوْ فَهِمَتِ اَلصُّمُّ اَلصِّلاَبُ بَعْضَ مَا فِی هَذَا اَلْکِتَابِ لَتَصَدَّعَتْ قَلَقاً خَوْفاً مِنْ خَشْیَةِ اَللَّهِ وَ رُجُوعاً إِلَى طَاعَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاعْمَلُوا مِنْ بَعْدِ مَا شِئْتُمْ فَسَیَرَى اَللّٰهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلىٰ عٰالِمِ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ کَثِیراً رَبِّ اَلْعَالَمِینَ وَ أَنْتَ رَسُولِی یَا إِسْحَاقُ إِلَى إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدَةَ وَفَّقَهُ اَللَّهُ أَنْ یَعْمَلَ بِمَا وَرَدَ عَلَیْهِ فِی کِتَابِی مَعَ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى اَلنَّیْسَابُورِیِّ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ وَ رَسُولِی إِلَى نَفْسِکَ وَ إِلَى کُلِّ مَنْ خَلَّفْتُ بِبَلَدِکَ أَنْ تَعْمَلُوا بِمَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ فِی کِتَابِی مَعَ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى اَلنَّیْسَابُورِیِّ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ وَ یَقْرَأُ إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَبْدَةَ کِتَابِی هَذَا عَلَى مَنْ خَلَّفَهُ بِبَلَدِهِ حَتَّى لاَ یَتَسَاءَلُونَ وَ بِطَاعَةِ اَللَّهِ یَعْتَصِمُونَ وَ اَلشَّیْطَانِ بِاللَّهِ عَنْ أَنْفُسِهِمْ یَجْتَنِبُونَ وَ لاَ یُطِیعُونَ وَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدَةَ سَلاَمُ اَللَّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ عَلَیْکَ یَا إِسْحَاقُ وَ عَلَى جَمِیعِ مَوَالِیَّ اَلسَّلاَمُ کَثِیراً سَدَّدَکُمُ اَللَّهُ جَمِیعاً بِتَوْفِیقِهِ وَ کُلُّ مَنْ قَرَأَ کِتَابَنَا هَذَا مِنْ مَوَالِیَّ مِنْ أَهْلِ بَلَدِکَ وَ مَنْ هُوَ بِنَاحِیَتِکُمْ وَ نَزَعَ عَمَّا هُوَ عَلَیْهِ مِنَ اَلاِنْحِرَافِ عَنِ اَلْحَقِّ فَلْیُؤَدِّ حُقُوقَنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ لْیَحْمِلْ ذَلِکَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ عَبْدَةَ إِلَى اَلرَّازِیِّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ أَوْ إِلَى مَنْ یُسَمِّی لَهُ اَلرَّازِیُّ فَإِنَّ ذَلِکَ عَنْ أَمْرِی وَ رَأْیِی إِنْ شَاءَ اَللَّهُ.

   وَ یَا إِسْحَاقُ اِقْرَأْ کِتَابِی عَلَى اَلْبِلاَلِیِّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ فَإِنَّهُ اَلثِّقَةُ اَلْمَأْمُونُ اَلْعَارِفُ بِمَا یَجِبُ عَلَیْهِ وَ اِقْرَأْهُ عَلَى اَلْمَحْمُودِیِّ عَافَاهُ اَللَّهُ فَمَا أَحْمَدْنَا لَهُ لِطَاعَتِهِ فَإِذَا وَرَدْتَ بَغْدَادَ فَاقْرَأْهُ عَلَى اَلدِّهْقَانِ وَکِیلِنَا وَ ثِقَتِنَا وَ اَلَّذِی یَقْبِضُ مِنْ مَوَالِینَا وَ کُلُّ مَنْ أَمْکَنَکَ مِنْ مَوَالِینَا فَأَقْرِئْهُمْ هَذَا اَلْکِتَابَ وَ یَنْسِخُهُ مَنْ أَرَادَ مِنْهُمْ نُسْخَةً إِنْ شَاءَ اَللَّهُ وَ لاَ یَکْتُمْ أَمْرَ هَذَا عَمَّنْ شَاهَدَهُ مِنْ مَوَالِینَا إِلاَّ مِنْ شَیْطَانٍ مُخَالِفٍ لَکُمْ فَلاَ تَنْثُرَنَّ اَلدُّرَّ بَیْنَ أَظْلاَفِ اَلْخَنَازِیرِ وَ لاَ کَرَامَةَ لَهُمْ وَ قَدْ وَقَعْنَا فِی کِتَابِکَ بِالْوُصُولِ وَ اَلدُّعَاءِ لَکَ وَ لِمَنْ شِئْتَ وَ قَدْ أَجَبْنَا سَعِیداً(  10)عَنْ مَسْأَلَتِهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ فَمٰا ذٰا بَعْدَ اَلْحَقِّ إِلاَّ اَلضَّلاٰلُ .

  فَلاَ تَخْرُجَنَّ مِنَ اَلْبَلَدِ حَتَّى تَلْقَى اَلْعَمْرِیَّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ بِرِضَایَ عَنْهُ وَ تُسَلِّمَ عَلَیْهِ وَ تَعْرِفَهُ وَ یَعْرِفَکَ فَإِنَّهُ اَلطَّاهِرُ اَلْأَمِینُ اَلْعَفِیفُ اَلْقَرِیبُ مِنَّا وَ إِلَیْنَا فَکُلُّ مَا یُحْمَلُ إِلَیْنَا مِنْ شَیْءٍ مِنَ اَلنَّوَاحِی فَإِلَیْهِ یَصِیرُ آخِرُ أَمْرِهِ لِیُوصِلَ ذَلِکَ إِلَیْنَا وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ کَثِیراً سَتَرَنَا اَللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ یَا إِسْحَاقُ بِسِتْرِهِ وَ تَوَلاَّکَ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَ بِصُنْعِهِ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَى جَمِیعِ مَوَالِیَّ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً کَثِیراً( 11) .

 

 ١ ) رجال الکشّیّ ص  ۴۴٩  و  ۴۵٠ .

 ٢ ) و لم یقم خ ل.

3 ) طه: ١٢۶ .

 4) و لتتسابقوا، خ ل.

5 ) المائدة: ٣ .

 6 ) الشورى: ٢٣ .

 7) الإسراء: ٧١ .

 8) البقرة: ١۴٣ .

9 ) آل عمران: ١١٠ .

 10 ) شیعتنا خ ل.

11) رجال الکشّیّ ص  ۴٨١ - ۴٨۵ 

 

 

ترجمه نامۀ امام علیه السّلام به اسحاق بن اسماعیل نیشابورى(1)

 

   خداوند ما و ترا در پردۀ(اغماض و گنه‌پوشى یا پردۀ استتار از دشمنان کینه‌توز) خویش محفوظ و مستور دارد، و تو را در تمام کارهایت به لطف و احسان خود یارى فرماید. خدایت رحمت کند (مرادت را از) نامه‌ات فهمیدم، و ما به حمد و نعمت خدا اهل خاندانى هستیم که دلسوز دوستداران خویشیم و به احسان پى در پى خداوند بر ایشان و بخشش او به آنان شادمان مى‌شویم، و هر نعمتى را که خداوند تبارک و تعالى به آنان ارزانى فرماید به شمار (نعمت بر خود) گیریم. اى اسحاق، خداوند بر تو و همگنانت، هر کسى که خداوند بر او رحمت آورده و به مانند بصیرت تو بینا دلش ساخته است، نعمت خود را تمام کرده و کمال نعمتش را نیز رفتن به بهشت مقدر فرموده است. و هیچ نعمتى، هر چند گرانقدر و پر ارزش باشد، وجود ندارد مگر آنکه لفظ «الحمد للّٰه-سپاس خاصّ مر خداى را» که نامهایش مقدّس است سپاس پرداز آن نعمت باشد. و من گویم(  ٢ )«الحمد للّٰه» به بهترین سپاسى که سپاسگزار به درگاهش تا ابد جاودانه وى را چنان سپاس دارد(  ٣)، در برابر منّتى که خدا از رحمت خویش بر تو نهاده و تو را از هلاکت رهایى بخشیده و راه گذار تو را بر آن گردنه هموار کرده، و به خدا سوگند ( 4)که آن گردنه‌اى است پر رنج، کارش سخت و راهش دشوار و آزمون در آن بزرگ، گردنه‌اى که در کتابهاى کهن (زبور) از آن یاد شده است. به راستى، پاره‌اى از شما در روزگار (امام) پیشین علیه السّلام تا وقتى که عمرش سپرى شد و در این روزهاى دوران من کارهایى کردید که نزد من پسندیده و قرین استوارى و توفیق نبوده است.

 

اى اسحاق بدان که به راستى، هر که از این جهان کور بیرون رود همو در آخرت نیز کور (دل) و گمراه‌تر باشد. اى اسحاق(  5)، مراد نابینایى دیدگان نیست بلکه مراد کورى دلهایى است که درون سینه‌هاست، و این است معنى فرمودۀ خدا در آیات استوار قرآنش، از زبان ستمگر، آنجا که گوید: * رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمىٰ وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً قٰالَ کَذٰلِکَ أَتَتْکَ آیٰاتُنٰا فَنَسِیتَهٰا وَ کَذٰلِکَ اَلْیَوْمَ تُنْسىٰ -پروردگارا چرا مرا نابینا برانگیختى و حال آنکه من بینا بودم؟ (خدا) فرماید: بدین‌سان بود که آیات ما براى تو آمد و آنها را فراموش کردى و به همان گونه امروز (از دیدگاه رحمت الهى) فراموش شده باشى» ( 6).و کدام نشانه‌اى بزرگتر از حجّت خداست بر آفریدگانش و امین او در بلادش و گواه او بر عبادش از پس گذشتگان خود یعنى نیاکان او که پیامبرانند و پدرانش که همه اوصیاء هستند؟ (و سفارش به نصّ بر امامت ایشان رسیده) ، رحمت و برکتهاى خداوند بر ایشان باد. کجا گمتان کردند؟ و به کجا چون چارپایان روى آوردید؟ از حق روى مى‌تابید و بر نعمت خدا ناسپاسى مى‌کنید؟ یا از آنان هستید که به برخى از کتاب (قرآن) ایمان دارند و به برخى دیگرش کافرند؟ کسى که چنین کند، خواه از شما باشد یا غیر از شما، جز رسوایى در زندگانى دنیا و طول عذاب در آخرت پایدار، نصیبى ندارد.

 

  و به خدا سوگند که این است رسوایى بزرگ. به راستى، این که خداوند به منّت و رحمت خویش فرائضى را بر شما واجب فرمود به سبب نیاز خودش به اجراى آن فرائض از جانب شما نبود بلکه رحمتى از سوى او بود-که خدایى جز او نیست-(مراقب) شماست تا پاک را از ناپاک جدا کند و آنچه در سینه‌هایتان نهفته دارید بداند و آنچه در دل دارید بیازماید تا به (کسب) رحمت خدا بر یک دیگر پیشى گیرید، و در منازل خود در بهشت بر یک دیگر برترى خواهید، از این رو حجّ و عمره و بپاداشتن نماز و پرداخت زکات و روزه‌دارى و (قبول) «ولایت» را بر شما واجب فرمود و درى نیز به روى شما گشوده تا انواع واجبات و تکالیف را بفهمید و کلیدى براى راهگشایى داده است، اگر محمد صلّى اللّٰه علیه و آله و اوصیایى که از فرزندان اویند نمى‌بودند به راستى شما چون چارپایان سرگردان (و بى‌هدف) بودید که هیچ یک از واجبات را نمى‌دانستید. آیا به شهرى  (7)جز از دروازۀ آن درآیند؟ پس چون خداوند با تعیین اولیاء پس از پیامبرتان بر شما منّت نهاد در کتاب خویش فرمود:

  اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِیناً -امروز دین شما را به کمال رساندم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را بر شما پسندیدم.»  (8) (خداوند) حقوقى براى اولیاء خود بر شما واجب کرد و شما را به اداى آن مأمور فرمود تا آنچه از زنان و اموال و خوردنیها و نوشیدنهاى خود دارید، بر شما حلال باشد. خداوند (به پیامبرش) فرمود: قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبىٰ -بگو براى آن کار از شما مزدى نمى‌طلبم، مگر دوستدارى در حق نزدیکان (اهل بیتم)»  (9)و بدانید که هر که (در این دوستدارى اهل بیت اطهار) بخل ورزد، بر خود دریغ داشته و (بدانید) خداوند بى‌نیاز است و شمایید که نیازمندان درگاه اویید (که) خدایى جز او نیست. به راستى، گفتار در آنچه به سود شماست و آنچه بر شما واجب است به درازا کشید.

 

  اگر خداوند دوست نمى‌داشت (و مشیّت نمى‌فرمود) که نعمت الهى را بر شما تمام کند، از من خطّى نمى‌دیدید و حرفى نمى‌شنیدید و شما پس از رحلت امام پیشین علیه السّلام و پس از آنکه ابراهیم بن عبدة  (10) را بر شما (به نمایندگى) گماشتم و نامه‌اى که محمد بن موسى نیشابورى از سوى من براى شما آورد (هنوز) از آنچه بازگشت و معادتان  (11) بدان است بیخبرید. و (باید) در هر حال از خدا مدد خواسته شود. مبادا در بارۀ خدا کوتاهى کنید که از زیان دیدگان باشید. دور و نابود باد کسى که از طاعت خدا روى تافته و اندرزهاى اولیاء او را نپذیرفته. همانا خداوند شما را به فرمانبردارى از خود و پیامبر خود و اولى الامر فرمان داده است، خدا بر ناتوانى و بیخبرى شما رحمت آرد و بر کار خود  (12)شکیبایتان فرماید. چه قدر انسان بر پروردگار کریم خود مغرور است! اگر سنگهاى سخت پاره‌اى از آنچه را در این نامه آمده است بفهمند از نگرانى و ترس از بیم خدا از هم فرو پاشند و به فرمانبردارى خدا بازآیند، هر کار که خواهید بکنید: فَسَیَرَى اَللّٰهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ [وَ سَتُرَدُّونَ]إِلىٰ عٰالِمِ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ -به زودى خداوند کردار شما را ببیند هم رسول او و مؤمنان آن را ببینند، آنگاه به سوى خدایى که داناى عوالم غیب و شهود است باز خواهید گشت تا شما را (عملا از جزاى) آنچه مى‌کردید آگاه کند» (13) و الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّى اللّٰه على مخمد و آله اجمعین (سپاس خاصّ خداى را که پروردگار جهانیان است و درود بر محمد و تمام خاندان او) ،

 ١ ) رهاورد خرد (ترجمۀ تحف العقول‌)،ابن شعبه، حسن بن علی محقق:اتابکی، پرویزناشر:نشر و پژوهش فرزان روزمحل نشر:تهران سال نشر: ١٣٧۶ صص 505-508 ٢ )

2-در پاره‌اى نسخه‌ها به جاى «و انا أقول. . .» [فأنا اقول. . . -پس من مى‌گویم]آمده است (که تفاوت مفهوم ظریفى دارد. -م.)

 ٣ ) یعنى با اداى لفظ «الحمد للّٰه» که به معنى اختصاص سپاس به درگاه خداى سبحان است؛ من علاوه بر اختصاص که در خود لفظ «الحمد» مضمر است نوع سپاس را نیز به بهترین نوعى که ممکن است بنده‌اى مؤمن به درگاه خدا به نحوى جاودانه سپاس گزارد، اختیار و تقدیم آستان والاى الوهیّتش مى‌دارم. -م.

 ۴ ) در پاره‌اى نسخه‌ها به جاى «و ایم اللّٰه انّها» به تقدیم و تأخیر، آمده است [و انّها ایم اللّٰه]

 ۵ ) در پاره‌اى نسخه‌ها [یا ابن اسماعیل-اى پسر اسماعیل]آمده است

 ۶ ) طه، ١٢۵ ، ١٢۶ 

 ٧ ) در پاره‌اى نسخه‌ها به جاى «مدینة» ، [قریة]آمده است. (اشاره به حدیث نبوى است که فرمود: من شهر دانشم و على در آن است. -م.

 ٨ ) المائدة، ٣ 

 ٩ ) الشورى، ٢٣ 

 ١٠ ) ابراهیم بن عبدة و محمد بن موسى نیشابورى از اصحاب حضرت هادى و عسکرى علیهما السّلام بودند و کشى رحمه الله، پاره‌اى از نامه‌هایى را که براى این دو تن توقیع شده روایت کرده است.

 ١١ ) در پاره‌اى نسخه‌ها به جاى «معادکم» ، [معاذکم-پناهگاهتان]آمده (و شاید مناسب‌تر باشد. -م.)

 ١٢ ) ظاهرا مراد از «امر-کار» در اینجا امر و عقیدۀ تشیّع است. -م.

 ١٣ ) مفهوم به گونه‌اى که در متن آمده، از آیه  ١٠۵  سورۀ توبه گرفته شده است.

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۸:۵۶
محمدرضا سوقندی