باسمه تعالی
مولفه ها و شاخص های حراست در
نامه امام حسن عسکری (ع) به اسحاق بن
اسماعیل نیشابوری با تاکید برنظام وکالت * *
محمدرضا
سوقندی*
چکیده:
پارادایم حاکم برمنابع تاریخی اسناداعم
ازنقلی یا عقلی بوده است .شیوه نقلی وروایی مشترک بین تاریخ وحدیث است.پدیدارشدن
علوم اسلامی بویژه رجال،حدیث،درایه و فقه الحدیث می تواندسرفصل ها یا منابع جدیدی
را به دست دهد .گرچه درمتون دینی هدف نقل تاریخ وبیان روبداد ها نیست اما می تواندمحتوای متون وتفسیرآن به عنوان
مبنا ومعیار مورد توجه قرارگیرد.هدف مقاله حاضر آن است که نحوه ارتباط شیعیان رادردوره شکل گیری نظام وکالت وآستانه عصرغیبت با
امام (ع)نشان دهد.مکاتبه یکی از مهم ترین
ابزارهای ارتباطی درنظام وکالت در قرن سوم هجری بوده است.نگارنده می کوشدبا نگاهی
به منابع ومحتوای نامه به معرفی وتبیین مولفه ها وشاخص های حراست درنامه با رویکرد متن محوری بپردازد.روش تحقیق،روش اسنادی ومبتنی برمنابع
تاریخی وحدیثی است.سوال مطرح شده پاسخگویی به مولفه ها وشاخص های حراست درنظام وکالت و ارتباط شخصیت ها وشرایط سیاسی زمان
صدور توقیع بوده است.
کلیدواژه:امام عسکری (ع)،توقیع،ولایت
،وکالت،بصیرت،ستر
مقدمه
نگاهى به اوضاع سیاسى عصر
امام عسکرى(ع)
از آن جا که شرح اوضاع سیاسى، فرهنگى و اجتماعى عصر امام
عسکرى(ع) و پرداختن به ابعاد مختلف آن
موجب
طولانى شدن این مقدمه مىشود.مىتوان گفت کنترل روابط امام با شیعیان و استفاده
شیعیان از سرپوشهاى مختلف براى ارتباط با امام،
نظام وکالت، وجود انحرافات، طرد علویین و زندانى شدن آنان، مواجه شدن امام با
متردّدین و شکّاکان،
انحراف برخى از راه اهل بیت و... از جمله مواردى است که مىتوان با استناد به آن
گفت که اگر عصر امام
عسکرى(ع) سختترین دورانى که بر ائمه
گذشته است نباشد، حداقل از زمانهاى بسیار سخت است.حکومت عباسى در کنترل روابط امام
با شیعیان سعى بسیار مىنمودند.
از دیدگاه آنان وجود شبکه منظم و متشکّل شیعیان، که از
مدتها قبل شکل گرفته بود باید به گونهاى کنترل
مىگردید. آنان (عباسیان) از امام خواسته بودند، تا همیشه ارتباط خود را با دستگاه
خلافت برقرار کند. این شیوهاى براى کنترل امام بوده است. از اخبار و روایات نیز
برمىآید که برخى در طول راه امام از خانه تا
دارالعامه (دارالحکومه) سعى در ملاقات با امام داشتهاند.
علىبن جعفر از حلبى بازگو مىکند که ما در عسکر اجتماع
کرده و منتظر امام عسکرى در روز رفتن به مرکز
حکومت بودیم، توقیعى (نوشته اى) از امام به ما رسید، بدین مضمون:
«الا یسلمن علىّ احد ولایشیر
الىّ بیده ولایومى فانّکم لاتؤمنون انفسکم».
(کسى بر من سلام نکند. کسى
از شما به من اشاره نیز نکند، شما بر خود ایمن نیستید).
این سخن امام بخوبى بر توجه حاکمان عبّاسى به کنترل روابط
امام با شیعیان دلالت دارد.
البته هم امام و هم شیعیان در فرصتهاى بسیارى، همدیگر را
ملاقات مىکردند و سرپوشهایى نیز براى این
تماسها وجود داشته است، بهخصوص نامهنگارى بهترین راه ارتباطى بوده است که در
مصادر موجود، ما
فراوان با آن مواجه مىشویم.
از مهمترین وکلاى امام عسکرى(ع) که بعد، از نواب چهارگانه شد، عثمان بن سعید عَمرْى مشهور به
«سمّان» بود. او از طرف امام هادى و عسکرى(ع)
وکالت داشت. شیخ طوسى در وجه نامگذارى او به سمّان
مىنویسد:
«او در تجارت روغن (مشغول)
بود، تا از آن بهعنوان پوششى استفاده کند، هنگامى که یکى از شیعیان، مالى را نزد
او
مىآورد، وى آن را در ظرف روغن پنهان مىکرد و پنهانى نزد ابومحمد عسکرى(ع) مىفرستاد.»
امام عسکرى(ع)
این عصر را دردعایى که در پاسخ اهل قم براى رفع ظلم واذیتازآنان، تعلیمدادهاست
وصفنمودهاست. دربخشى ازاین دعا آمده است :
«اللّهم وقد شملنازیغ الفتن
واستولت غشوة الحیرة...»
پروردگارا! انحراف فتنهها
ما را فرا گرفت و پرده حیرت ما را احاطه کرد ـ وذلت و خوارى درِ خانههایمان
را کوفت و غیر امینان در دینت بر ما حاکم
شدندو معادنکینهونفرت ـ که احکامت را تعطیل کردند ـ سرنوشت ما را در دست گرفتند
و در راه نابودى
بندگانت و تباهى شهرهایت کمر بستند...
امام(ع) در
ایام امامت خود با مشکلات بسیارى روبرو بود، از جمله مواجه شدن آن حضرت در ابتداى
امر
امامت با بسیارى از متردّدین و شکاکان است که این از مکاتبات و مراسلات پیداست.
امام در نامهاى به یکى از شیعیان از غوغاى نابخردان موسوم
به شیعه که از راه اهلبیت منحرف گشته و در
جهت مخالف امام حرکت مىکنند، اظهار تأسّف و نگرانى مىکند، در قسمتى از این نامه
آمده است:
«ما منى احد من آبائى بمثل
ما مُنیت به من شک هذه العصابة فىّ، فان کان هذا الامر أمراً اعتقد تموه و دنتم به
الى وقت ثم ینقطع، فللشکّ موضع. و ان کان متّصِلاً ما اتّصلت امور، فما معنى هذا
الشک؟!»
هیچیک ازپدرانممحنتى را که
من از شک و تردید این گروه درباره خودم مىکشم نکشیده است. اگر امر
امامت، امرى محدود و موقت تا این زمان بود پس کسى شک مىکرد جاى شک داشت (عذرش
قبول
بود) لیکن فرمان خداوند مبنى بر استمرار امر امامت است، پس این شک دیگر چه معنى
دارد؟!
وکیل امام عسکرى(ع)
از جمله مناطق مهمى که شیعه در آن وجود داشته و امام(ع) نیز با آن در ارتباط بوده است
نیشابور مىباشد.نیشابور که مرکزیت آن از حیث علمى، فرهنگى و اقتصادى بیش از دیگر
نقاط بود، براى خراسان مرکزى مهم
به حساب مى آمد وکیل امام در این شهر، طبق روایتى که خواهیم آورد، ابراهیم بن عبده
بوده است. در اینجا
براى اینکه به اهمیّت این دستگاه و کارهاى انجام شده، از طریق آن اشاره کنیم نامه
هاى امام را پیرامون این
وکالت به اختصار مى آوریم:
1 ـ در نامه اى که امام عسکرى(ع) به عبدالله بن حمدویه نوشته چنین آمده است:
«من ابراهیم بن عبده را براى
شما نصب کردم تا مردم آن نواحى و ناحیه شما، حقوق واجب ما را به او بپردازند، من
او را
در آنجا امین خود براى دوستانم قرار دادم، شما تقوى پیشه کرده و مراقب بوده و حقوق
خود را ادا کنید که عذرى در
ترک و یا تأخیر آن نیست».
از این نامه بر مى آید که ابراهیم، براى تمامى نواحى و حتى
ناحیه عبدالله بن حمدویه البیهقى مسؤولیت
داشته است (احتمالاً منظور از این ناحیه همان بیهق است که این شخص معروف به آن محل
مى باشد).
2 ـ گویا برخى درباره اصالت دست خط امام درباره ابراهیم
تردید داشته اند، لذا امام(ع) در نامه
اى نوشت :
«نوشتهى من به ابراهیم براى
تعیین او بعنوان وکیل، براى گرفتن حقوق من از دوستانم در آن منطقه به خط خودم مى
باشد، من او را در شهر خودشان به حق منصوب کردم، پس تقواى الهى را پیشه کرده و
حقوق مرا به او پرداخت کنید. من
در این باره به او اجازه کامل دادم »
3 ـ مفصل ترین نامه از نوشته هاى امام عسکرى(ع) توقیعى است که درباره همین ابراهیم
بن عبده به
اسحاق بن اسماعیل نیشابورى فرستاده است، این نامه سرشار از پندهاى اخلاقى و
راهنمایى هاى ارزشمند
است.
حضرت همچنین از حقوق واجبى که قرار است به آنان واگذار شود
سخن گفته اند. از جمله وکلاى دیگر امام
طبق نقل کشى در رجال خود که ایوب بن الباب بوده است نظارت دقیق بر کار وکلاء هم از
متن نامه و هم
تأیید و حساسیت امام در جلوگیرى از سوء استفاده از این امر روشن است.
مفاهیم:
شاخص :
منظورما از شاخص
در این پژوهش عناصر، معیارها و نشانه هایی است که مفاهیم حراستی رارا مشخص می کند و
ما را در دستیابی به اهداف وروش های حفاظت وحراست کمک می نماید.
مولفه: در لغت به
معنای سازه، سازنده و تشکیل دهنده است (حق شناس و همکاران، 1383، ص 275) و در اصطلاح
تعدادی امور مشابه تحت یک سازه را مؤلفه می نامند. در این پژوهش شاخص های مرتبط به
هم تحت یک مؤلفه قرار می گیرد.
مضامین نامه امام(ع)
ـ امام در
این نامه به شکاف و فاصلهاى که میان ایشان و اسحاق و یارانش واقع شده است، اشاره
مىکند.
این اختلاف و دورى در زمان امام حسن عسکرى(ع)
رخ نداده است، بلکه ریشه در زمان امامت پدرش، امام
هادى(ع) دارد و از آن هنگام روابط
میان امام و گروهى از یاران تیره شده است، امّا اینکه علّت این امر
چیست، منابع تاریخى چیزى نمىگویند و بهنظر ما باید اسباب آن را در موارد زیر
یافت:
الف ) نفوذ دجّالصفتان، خرابکاران و آزمندان در میان صفوف
شیعیان، منجر به فساد عقیده گروهى شد و
پیامد آن تشکیک درباره حقّانیّت امامانعلیهمالسلام
و حتى ردّوانکار آنان بود.
ب ) عبّاسیان ائمّه را در محاصره شدیدى گرفته و مانع ارتباط
آنان با شیعیان مىشوند. این دورى اجبارى و
عدم تماس مستقیم زمینه را براى گسترش افکار انحرافى در میان شیعیان و گمراهى
سستعنصران و
سادهلوحان فراهم نمود و اگر امکان تماس مداوم وجود داشت، کمترین خطرى شیعه را
تهدید نمىکرد.
ج ) عناصر نفوذى عبّاسیان و مزدوران آنان در میان شیعه
اهلبیتعلیهمالسلام رخنه کرده و در
صدد
بهبازىگرفتن مقدّرات اجتماعى و فکرى آنان و پراکندن نیرو و توانشان بودند.
د ) در اینجا باید از عامل دیگرى نام برد که موجب تنش و
تزلزل اعتقادى عدّهاى از شیعیان گشت و آن هم
حسدورزیدن برخى از وکلاى امام بود. امام هادى و امام حسن عسکرى(ع) به گروهى از وکلاى مورداعتماد
و درستکار خویش اختیارات کامل داده بودند تا هرگونه صلاح بدانند در حقوق شرعیهاى
که به دستشان
مىرسید، تصرّف کنند و در جهات اصلاحى و بهبود زندگى فقیران و محرومان خرج کنند.
این اعتماد به
وکیلان بر عدّهاىدیگر از شخصیتهاى برجسته که نتوانسته بودند چنین منصبى را
بهدست آورند، گران بود و
آنان دچار شک و حسد شده و این بیمارى کشنده و تباهکننده، آنان را به اعمال
جنایتبار و تفرقهافکنى میان
شیعیان و فاسدنمودن عقاید آنان وادار کرد.
ـ امام کجروى و گمراهى
و دورى عدّهاى از راه حق و حقیقت را آشکار کرده، به آنان هشدار مىدهد که تا
کِى مىخواهند زمام عقل خود را بهدست هواى نفس بسپارند و با کورى در ظلمات پا
گذارند و آنان را از اینکه
در روز قیامت کور و گمراه محشور شوند، برحذر مىدارد.
ـ خداوند متّعال در اموال مسلمین حقّى مالى براى خاندان
پیامبر ـ صلواتاللّه علیهم اجمعین ـ قرار داده
است که «خمس» مىباشد؛ برنامه اقتصادى اصیلى که موجب شکوفایى زندگى فکرى و دینى در
اسلام
مىگردد و اگر این مالیات نبود، مرجعیّت عامّه و نظام علمى تاکنون پایدار
نمىماند؛ نظامى که دنباله رسالت
روشنگرانه امامان پاک شیعه است. درحقیقت «خمس» پشتوانه مالى محکمى است که شیعیان
به کمک آن
میراث گرانقدر ائمّه را نسلبهنسل تاکنون حفظ و منتقل کردهاند. احکام خمس و
تفصیل آن و مواردى که
خمس بدانها تعلّق مىگیرد، در کتب فقهى شیعه آمده است و ما بدان نمىپردازیم.
لازم به گفتن است که امام(ع) در این نامه تأکید مىکند که «بدون پرداخت خمس، حلّیت زناشویى،
اموال،
خوردن و نوشیدن حاصل نمىگردد و سلامت و طهارت زندگى آدمى مشروط به دادن خمس است.
به احتمال
زیاد، اسحاق و دیگرمخاطبین این نامه از پرداخت حقوق شرعیه به امام یا وکیل ایشان
خوددارى مىکردند و
همین موجب تیرگى روابط میان آنها شده بود».
مولفه ها وشاخص ها
تولید دراندیشه سیاسی منجر به تولید قدرت
میشود.وسیاست ومولفه های آن ازجمله قدرت وامنیت ازجمله عناصری هستند.که حفاظت
وحراست ازشاخص های امنیت به شما رمی آیئد.حراست وحفاظت مکتبی واسلامی چیست؟ حراست وحفاظت
دارای چه مولفه هایی وشاخص هایی است؟اسلام نظام خاص خودراداشته وتمایزات اساسی با
سایر نظامات بشری دارد.تبیین عناصراین
نظام شامل هدف ؛برنامه ،روش ونظام ارزشیابی ونظارت؛.مستلزم نظریه پردازی واستخراج
این عناصر ازمتون ومنابع معتبر دینی است.شاخص ها نوعی ازاین ابزارها برای رسیدن به
اهداف هستند.هدف ازپژوهش حاضربیان مولفه ها وشاخص های حراست اسلامی است که ازنامه
امام حسن عسکری (ع) به اسحاق بن اسماعیل
استخراج شده است.
براساس یافته های پژوهش مبتنی
برتفسیرمتن(هرمنوتیک) ،مجموعه شاخص ها ومعیارهایی که ازنامه استنباط می شود را می
توان تحت سه مولفه زیر جمع بندی نمود:
1-فرایند های مبتنی بر ذهن واندیشه
-2-رفتاری وعملکردی
3-تمایلات وگرایشات
که هرکدام دارای شا خص های اصلی وفرعی می باشندکه
کلیات آن در جدول شماره یک آورده شده است:
مولفه ها ی اصلی
وشاخص ها
شاخص ها+نقدوارزیابی
|
تعداد شاخص
|
ویژگی اصلی
|
مولفه
|
بصیرت ودشمن
شناسی
|
معرفت وشناخت
|
تفکروتعقل
|
علم ودانش
|
4
|
غیرمحسوس
درونی
|
ذهنی -فکری
|
وکالت وارتباطات
|
عبادت وانجام فرائض
|
عمل گرایی
|
مسئولیت شناسی وتعهد
|
4
|
جوارح ، جوانب ، جوانح (اقوال و افعال )
|
رفتاری وعملکردی
|
تبری از دشمن
|
حفاظت ازیاران
|
ولایت پذیری
|
حب الهی
|
3
|
قلبی
|
تمایلات وگرایش ها
|
|
|
|
|
|
|
|
|
افزون بر ویژگی های خاص مولفه ها ی تهدید کننده
وشاخص های منفی نیزمورد توجه می باشد که درنامه امام وسازمان یا نظام وکالت آستانه
عصر غیبت کبری قابل تحلیل وبررسی می باشد:
انحرافات شامل اعتقادی واخلاقی،سیاسی ،اقتصادی می
باشد که
حسادت
دنیادوستی
عقایدباطل
جاه طلبی
افکارباطل
افراطی گری
نمونه هایی از شاخص منفی می باشند.
نظامات حراستی:
شاید عبارت نظامات حراستی یا حفاظتی را بتوان در
سه بخش بر اساس متن نامه امام تقسیم بندی نمود:
1-نظام اطلاعات واخبار(دوستان-دشمنان-افرادناشناس)
2-نظام ارتباطات (دوستان-دشمنان-افرادناشناس)
3-نظام حفاظت (نسبت به امامان(ع) وشیعیان
وموالیان)
برخی از شاخص
هادرنامه امام (ع)
ارتباطات
|
کتابت
|
وکالت
|
مستقیم وحضوری
|
فرائت
|
نظم ودقت
|
تقیه وپنهان کاری
|
استنساخ
|
وثاقت
|
مکاتبه وتوقیع
|
استتار
|
امانت
|
وکیل
|
رازداری
|
ستر ورازداری واحتیاط
|
پیک
وقاصد
|
انتشار
|
عدالت
|
درخصوص شرایط وفضای حاکم برزمان وزمانه همانگونه
که گذشت در نگاهی اجمالی به اوضاع عصر وهمچنین مفاد نامه بایستی ازاین شرایط با عنوان رهبری پیچیده ومدیریت
بحران نام نهاد .
درشبکه ارتباطی نیز افزون بر مفاهیم جغرافیایی
همچون ناحیه بلده وشهرهااز شبکه ارتباط شخصیت ها درروش مکاتبه ای که در نظام وکالت
به چشم می خورد می توان نام برد:ابراهیم بن عبده، رازى، محمدبن موسى نیشابورى، بلالى،
دهقان، عمرى و محمودی.
ازبررسی صورت گرفته می توان شاخص حفاظت منابع
انسانی (پرسنلی) ومنابع مالی وحفاظت اسناد را مورد تاکید قرار داد.
باتوجه به
کثرت شاخص ها ومفاهیم ناگزیریم برخی ازمهم ترین آن ها را انتخاب نموده باشرح مختصرارائه شود.ستر
وستاریت،توقیع ونامه نگاری ومکاتبه،وکالتٰ،بصیرتٰ،ولایت
پذیری،ورازداری ازجمله شاخص های اصلی است که تفصیل بیشتری پرداخته شده است.امیداست
که درنوشتاری دیگر به سایر شاخص ها نیز پرداخته شود.
نگاهی تفصیلی به برخی ازشاخص
ها
1-ستاریت وپرده پوشی
یا اسحق بن اسماعیل سترنا اللّه و ایّاک بستره.
اى اسحاق پسر اسماعیل خداوند
ما و تو را با پوشش خود بپوشاند.
یکى از صفات خداوند سبحان «ستّار» است و این ستاریّت از
الطاف خداوندى و از نشانههاى مهربانى اوست.
گرچه از یک نظر ممکن است برخى حجابها و سترها آدمیان را از برخى حقایق و واقعیات
اشیاء و هستى
محروم سازد، درصورتی که اگر بدان آگاه مىبودند و از اسرار و مکنونات باخبر
مىشدند و بدان عالم و عارف
می گشتند، اندیشه ها و پیشه ها و گویش ها و پویش ها با آنچه هست، تفاوت داشت.
با دقّت در روایات و ادعیّه و سخنان بزرگان علم و عرفان،
مىتوان ستاریّت الهى را داراى مراتب دانست و آن
را براى افراد مختلف، متفاوت یافت.
انواع پردهپوشى
1 ـ نوعى از ستاریّت مختص به عالم دنیا و جهان طبیعت و به
تعبیر برخى اساس آن است که با برچیده شدن
بساط عالم و یا رخت بربستن آدم، این ستر و پوشش و غطاء برداشته مىشود و آنچه
محجوب و نهان بود،
آشکار و عیان مىشود، شنیدنىها دیدنى مىشود و نادیدنىها مشهود، واقعیّات، حقایق
اشیاء و پدیدهها و امور
آدمیان کماهى آشکار مىشود، آنگاه به معارفى که بدان علم داشت، عارف مىشود و آن را
شهود مىنماید.
همان چیزى که از آن تعبیر به ظاهر و باطن مىشود هم در آدمیان و هم در هستى و
انسان به یکى (ظاهر)
عالم است و به دیگرى (باطن) جاهل و به سبب جهل غافل.
اُستن این عالم اى جان غفلت است
هوشیارى این جهان را آفت است
هوشیارى زان جهان است و چو آن
غالب آید نیست گردد این جهان
هوشیارى آفتاب و حرص یخ
هوشیارى آب و این عالم وَسخ
زان جهان اندک ترشّح مىرسد
تا نخیزد در جهان حرص و حسد
گر ترشّح بیشتر گردد زغیب
نى هنر ماند در این عالم نه عیب
2 ـ نوعى از ستر، نهان ماندن زشتی ها و قبایح آدمى از خلق،
و باطن اعمال از خود انسان است، که اگر این
پرده برداشته شود، آدمى رسوا شود و زندگى بر او دشوار گردد، خود از خود به وحشت
افتد و خلق هم از او
بگریزند، خداوند رئوف و مهربان به فضل و رحمت خود و از آنجا که «ستّارالعیوب» است،
بر گناهان
پرده پوشى مىکند، تا بین انسانها حسن ظنّ، مودّت و اعتماد و اعتبار برقرار شود و
اگر پرده از روى اعمال
برداشته شود، نظام اجتماع از هم پاشیده شده و هیچگونه پیوند و مودّتى میان خلق
برقرار نشود.
همان خداوندى که بزرگترین گناهان (را که به جهت معصیت
خداوند، کوچک آن هم بزرگ است) مىپوشاند
کوچکترین کارهاى نیک را منتشر مىنماید.
«یا مَنْ اَظهَرَ الجمیل، یا
من ستر القبیح ... یا من لم یهتک الستر ... ».
اى که آشکار کنى نیکى را، اى
که پردهپوشى کنى زشتى را... اى آنکه ندرد پرده هیچکس را.
حضرت على(ع)
نیز در دعاى کمیل مىفرمایند:
«اللّهم مولاى کم من قبیح
سترته... و کم من ثناءٍ جمیلٍ لست اهلاً له نشرته.»
اى خدا، اى مولاى من، چه
بسیار زشتى ها که از من پوشاندى.. و چه بسیار ستایش نیک که شایستهاش
نبودم پراکنده و منتشر ساختى.
3 ـ گاهى حجاب و ستر بین خداى متعال و مخلوقات است که این
ستر و حجاب از باب رحمت است و اگر آن
حجابها و پوششها نمى بودند، جملگى محو و فانى مى شدند، چنان که در خبر مشهور نبوى(ص) است:
«انَّ للّه سبعین الف حجاب
من نور او ظلمة لو کشفت لأحرقت سُبُحات وجهه مادونه.»
براى خداى تعالى هفتادهزار
حجاب است که اگر کنار روند، جلال و عظمت حضرتش همه ممکنات را
نابود مىکند.
و در روایت جبرئیل(ع)
آمده است:
«للّه دون العرش سبعون
حجاباً، لو دنونا من أحدها لأحرقتنا سُبُحاتِ وَجْهِ رَبَّنا»
پر روشن است که حجاب بین
خداى متعال و خلق او غیر از خلق او نیست.
شیخ صدوق در کتاب توحید از حضرت موسى بن جعفر(ع) نقل مى کند که فرمود: «لیس بینه و
بین خلقه
حجاب غیر خلقه»؛ بین خداى متعال و بین خلق او غیر از خلق او حجابى نیست.
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز
البته بین ستر و حجاب تفاوتهایى است و در باب حجابهاى
ظلمانى و نورانى و مراتب هر یک و وظیفه سالک
نسبت به آن مباحثى وجود دارد که علماى اخلاق و عارفان سالک در گفتار و آثارشان
بدان پرداختهاند که نه فهم آن درخور نگارنده است و نه نقل آن در اینجا اقتضا
مىنماید.
مراد از ستر الهى در این
نامه
روشن شد که خداوند ستّار است و این ستاریت الهى صرفاً مربوط
به گناهان و زشتىها نیست. گاهى دامنه
این پوشش به ارتباط بین انسانهاى صالح و اولیاى الهى با فجّار و ظلمه و حکّام جور
نیز کشیده مىشود.
انسان براى مصون ماندن از شرّ دشمنان دانا و نادان، حسودان
و تنگنظران همچون سایر امور نیازمند یارى
پروردگار است.
با نگاهى به اوضاع عصر امام عسکرى(ع) به ضرورت پوشیده ماندن آن حضرت و دوستداران و موالى از شرّ
خلفاى عباسى و حاکمان آنان در بلاد مختلف و همچنین منحرفان از مسیر اهلبیت و
نابخردان و غلات پى
مىبریم.
افزون بر این درخواست امام که به شکل دعا طرح شده است،
نمونه هاى دیگرى هم در گفتارهاى آن حضرت
به چشم مى خورد.
امام(ع) در
نامهاى دیگر به یکى از شیعیان خود مى فرماید:
«...خواسته بودى برایت دعا کنم، خداوند ـ جلّ و علا ـ
نگهبان، یاور و پوشاننده توست.»
همان حضرت در پاسخ به نامه یکى از شیعیان که از ستمهاى
ظالمى شکایت مىنمود، فرمودند:
«ما در این روز از هر ستمگر، متجاوز و حسودى از خدا توان و
کفایت مىخواهیم و او ما را نگاهبان
است.»
خود امام(ع)
مصائب دردناکى از متوکّل و دیگر خلفاى معاصر خود متحمل شد، لذا به دعاى ذیل مسلح
شد و
به خداوند متوسل گشت تا او را حفظ کند:
«احتجبت بحجاب اللّه النوّر
الّذى احتجب به عن العیون...»
به حجاب خداوندى پناه
مىجویم، نورى که از دیدهها نهان است.
با دقّت در زندگى ائمّه اطهارعلیهم السلام درمى یابیم که آن بزرگواران همواره اصحاب سِرّ و یاران
خاصّ خود
را به حفظ اسرار و پرده پوشى در مقابل دشمنان و یا دوستان ناآگاه و افراد کم ظرفیت
توصیه مى نموده اند.
حضرت امام جواد(ع)
در نامه اى به سعدالخیر مى نویسد :
«... باز این را بدان که برادران مورد اعتماد براى یکدیگر
ذخیره هستند و اگر بدگمان نمىشدى، پرده از روىحقیقت هایى پنهانى برمى داشتم و برخى اسرار کتمان شده را روشن مى کردم ولى من حتى
از تو پرهیز مى کنم ومى خواهم که تو بمانى [مبادا به خاطر داشتن این اسرار کشته شوى] انسان بردبارى که
از کسى پرهیز نمىکند،
درحال تقوى و پرهیزکارى نیست و داشتن حلم جامه انسان آگاه است، پس خود را از آن
جامه عارى نکن و
عریان نشو والسّلام».
این درحالى است که موقعیّت و اعمال شیعیان در هیچ شرایطى از
امام پوشیده نیست. امام جواد(ع)
درنامهاى به علىبن مهزیار مىنویسند:
«فما خفى علّى مقامک و لا
خدمتک فى الحرّ و البرد، فى اللّیل و النّهار ...»
موقعیّت تو از من پوشیده
نیست، کارهایت را در گرما و سرما مشاهده مىکنم، مىبینم که شبانهروز چه
تلاشى دارى.
2-مکاتبه وتوقیع
توقیع نشانگذاشتن و امضاکردن حاکم بر نامه و فرمان، جواب مختصر که کاتب در نوشته به پرسشها مىدهد،
دستخط فرمانروا و نوشتن عبارتى در ذیل مراسله.
در اصطلاح علم حدیث پاسخ به پرسشها یا اطلاعیههایى است که به صورت کتبى از طرف امام براى آگاهى
شیعیان فرستاده مىشده، چنان که توقیعاتى از حضرت امام على نقى و امام حسن عکسرىعلیهمالسلام نقل
شده است، اما معمولاً توقیع به نامههاى حضرت حجهبن الحسن گفته مىشود که توسط چهار تن از نائبان
خاصّ ایشان در زمان غیبت صغرى به دست شیعیان مىرسیده است.
چنین به نظر مىرسد که دانشمندان، خواستهاند بین اخبارى که شیعه آنها را در حضور امام به طور شفاهى
فراگرفته با آنچه به صورت حاشیه و پىنوشت نامه از امام دریافت کرده، تفاوتى موجود باشد، بدین جهت نوع
دوم را توقیع خواندهاند، که با معانى لغوى و وضع نخستین آن نیز تناسب دارد، زیرا توقیعات معمولاً جواب
پرسشهایى است که در زیر نامه به اختصار تحریر مىشده و نشان درستى آنها دستخط شناخته شده یا مهر
نویسنده بوده که در توقیعات وجود داشته است و بدینترتیب اصحاب ائمه و شیعیان زبده که با خط و نشان
پیشوایان خود آشنایى داشتند به صدور از طرف حجّت خدا، اطمینان کامل پیدا مىکردند.
امام عسکرى(ع) در بخش پایانى این نامه مىفرماید: «وَ قَدْ وَقَّعْنا فى کتابک بالوصول والدعاء لَکَ و لِمَنْ
شِئتَ وَ قَدْ اجبنا شیعتنا عن مسألته.»
براى شناخت توقیعات، بعضى از شیعیان و اصحاب با خط امام زمان خود آشنایى داشتند و نشانىهاى آن را
مىدانستند. مهمتر آن که مؤمنان پژوهشگر و دقیق قبلاً از امام نمونه خط خواسته بودند.
احمدبن اسحاق که از صحابه نزدیک امام حسن عسکرى(ع) است به خدمت حضرت مىرسد و عرض
مىکند:
«نامهاى با دستخط مبارک خود برایم بنویس که ببینم و خط شما را بشناسم تا هر وقت نامه شما به من مىرسد بدانم
تزویرى در کار نبوده و از خود شماست».
امام عسکرى(ع) پذیرفت و ضمن این که یادآور شد گاهى خط به واسطه تعویض قلم مختلف مىشود،
دستور داد قلم و دواتى آوردند و نامهاى نوشت و به وى داد.
نامه ات را دریافتم
قد فهمت کتابک یرحمک اللّه
رحمت خداوند شامل تو باد، نامهات را دریافتم.
این جمله داراى دو بخش است، یکى اشاره به نامه اسحاقبن اسماعیل است که براى امام ابومحمد(ع)
نگاشته است و امام هم شاید در پاسخ به آن نامه این مطالب را فرمودهاند و دیگرى دعاى امام و طلب رحمت
توسط آن حضرت است.
نامه و نامهنگارى
نامهنگارى و مکاتبه از دیرباز از مهمترین شیوههاى پیامرسانى و ارتباطات بوده است.
امروزه با وجود پیشرفت تکنولوژى و گسترش وسایل ارتباطى هنوز هم این شیوه بهخاطر ویژگیهاى خاصّى
که فرهنگ مکتوب دارد جایگاه خود را حفظ کردهاست.گرچهابزار نوین بر سرعت پیامرسانى و ارسال و
مراسلات افزودهاست.
از مشهورترین نامهها، نامه حضرت سلیمان به بلقیس، ملکه سبا است که در سوره نمل بدان اشاره شده
است.
نامههاى بىشمار عالمان دین و دانش، نامههاى امیرالمؤمنین حضرت على(ع) در نهجالبلاغه به استانداران،
فرمانداران، صحابه و دوست و دشمن، نامههاى امام حسن و امام حسینعلیهاالسلام و سایر معصومین
گاهى فصلى از روایات و احادیث آنان را در برگرفته است.
یکى از فصلهاى زندگانى امامرضا و امام جواد و امام حسن عسکرىعلیهمالسلام
نامههاىآنبزرگواراناستوهمچنینتوقیعاتصادره از سوى حضرت مهدى(عج).
عالمان دین هم از عصر غیبت تاکنون از این شیوه بهرهها بردهاند و در زمان ما نامههاى حضرت امام
خمینى که در صحیفه نور به چشم مىخورد قابل توجّه است. نامه تاریخى ایشان به رهبر اتحاد جماهیر
شوروى سابق از مشهورترین آنهاست و تنها ذکر فهرستنامههاى بسیارى که توسط عالمان نگاشته شده
است خود کتابى مستقل خواهد شد.
ادب اعلام وصول نامه
ضرورت پاسخدادن به نامهها و اعتناى به آن و همچنین ادب اعلام وصول آن از جمله درسهایى است که از
این عبارت آموخته مىشود.
البته اینگونه تعابیر که نشاندهنده دریافت نامه و مطالعه و دقت در آن است در نامههاى ائمه
اطهارعلیهمالسلام و ازجمله در سایر نامههاى امام عسکرى(ع)به چشم مىخورد.
حضرت امام جواد(ع) در پاسخ به نامه على بن مهزیار مرقوم فرمودند:
«لقد فهمت ما ذکرت و زادتى سروراً فسّرک اللّه...»
مقصودت را متوجه شدم و خوشحالیم افزون گشت. پروردگار بزرگ مسرورت کند ...
«وقد فهمت ما ذکرت من امر القمیین خلّصهم اللّه...»
آنچه درباره اهل قم ذکر کردى متوجه شدم، خداوند نجاتشان دهد ...
امام عسکرى(ع) در اواخر همین نامه به اسحقبن اسماعیل مىفرماید:
«وَقَدْوَقَعْنا فىکتابِکَبِالوصولِوالدّعاءلَکَوَلِمَنْشِئْتَ وقداَجَبْناشیعتناعنمسألته».
و ما در نامهات وصول آن را نوشتیم و دعا براى تو و براى هر کس خواستى و جواب مسأله شیعهمان را
دادیم.
3-بصیرت
فاتمّ اللّه علیک یا اسحاق و على من کان مثلک ممّن قد رحمهاللّه و بصره بصیرتک و نزع عن الباطل و لم
یقم فى طغیانه نعمته.
اى اسحاق! خداوند به تو و امثال تو نعمتش را تمام نموده است، همه آن کسانى که مورد لطف خدا
قرار گرفتهاند و به نعمت خود آنان را بهمانند تو بصیرت داده است. و از باطل او را دور گردانیده
است و در طغیان او نعمتهاى پروردگار پایدار نمىماند.
کدام نعمت است که امام(ع) مىخواهد که خداوند بر اسحاق و همانند او تمام کرده است؟ کدام نعمت است که
شامل کسانى است که رحمت الهى آنان را فرا گیرد و لطف خاصّ او شامل حال آنان شود؟ آن کدام نعمت
است که لازمه دریافت و شناخت آن بصیرت است و اگر خداوند بخواهد به رحمت خود آن نعمت را عطا کند،
اوّل بصیرت عنایت مىکند و دیده دل را مىگشاید و آنگاه آن نعمت را مىبخشد؟ و آنچه نعمتى است که
تمام نعمت در آن است و انسان را به بهشت که درواقع وصول به تمام نعمت است، مىرساند؟
بایستى دقّت کرد که مگر اسحاق و امثال او، چه داشتند که دیگران ندارند؟
وَ بَصّرَهُ بَصیرتک
و ایشان را مانند تو بصیرت داده است.بصیرت به معناى روشنبینى و روشندلى است. «بصر» چشم ظاهرى است و «بصیرت» چشم دل. بصَر هم
بصیرت مىطلبد، بصر «بىبصیرت» کورى است.
اى بسا کسانى که چشم دارند، امّا نابینایند زیرا بصیرت ندارند. بىبصیرتانى که به تعبیر قرآن از چهارپایان نیز
گمراهترند، چراکه چهارپایان استعداد و امکانات انسان را ندارند ولى این کوردلان «چندین چراغ دارند و بیراهه
مىروند».
«لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لا یُبْصِروُنَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها اُولئِکَ کَاالأنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ
اُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ.»
آنها دلهایى دارند که با آن نمىاندیشند، چشمانى دارند که با آن نمىبینند، گوشهایى دارند که با آن
نمىشوند، آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراهتر، اینان همان غافلانند.
کورى دل بدترین و خطرناکترین کورىهاست. حضرت امام على(ع) فرمودند:
فَقْدُ البَصَرِ أَهْوَنُ مِنْ فَقْدِ الْبَصیرَةِ.
نابینایى آسانتر است از کوردلى.
در روایتى پیامبراکرم(ص) نیز فرمود : نابیناى واقعى کوردلانند.
«لَیْسَ الاْعْمى مَنْ یُعْمى بَصَرُهُ، إِنَّما الأَعْمى مَنْ تُعْمى بَصیرَتُهُ».
کور آن نیست که چشم ندارد، بلکه کسى است که چشم دل ندارد.
با بصیرت و نورانى دل است که انسان دوست را از دشمن بازمىشناسد و راه حق را از باطل تمیز مىدهد و
سخن حق را مىپذیرد و از نفاق و سخن باطل روىگردان است.
با همه وجود به حق رو مىکند و به باطل پشت مىکند.
با نور بصیرت است که انسان بهسوى ولى خدا رو مىکند و به راهبرى او سلوک مىنماید.
4-ولایت پذیری
فاینْ تَذهَبوُن؟
فأین یتاه بکم؟ و أین تذهبون کالأنعام على وجوهکم عن الحق تصدفون و بالباطل تؤمنون و بنعمة اللّه
تکفرون؟ او تکذبون
پسکجا شما را سرگردان کردند؟ و چون چهارپایان از حق رویگردان، به کجا مىروید؟ به باطل
مىگرایید و به نعمت خداوند ناسپاسى و کفران مىورزید؟
امام(ع) با پرسش انکارى مىپرسد که به کدام وادى ضلالت مىروید؟
پرسش انکارى امام به این دلیل است که آنها را در راه باطل (با این که نباید باشند) مىبیند.
این سؤالات اساسى زندگى بشریت است، هستى با همه راهها و رهروانى که دارد، با هزاران چراغ و قطبنما
و به شیوهها و طرق گوناگون انسان را به سوى شاهراه حقیقت رهنمون گشته است.
آیا سزاوار است انسان با اینهمه حجّت و دلیل و رهنما، راه را رها کرده و بیراهه رود و در سر دوراههها و
چندراههها صد دله شود؟ همه هستى مدام زنگ خطرى به صدا درمىآورد و از فرد، فرد انسانها مىپرسد: به
کجا مىروى؟
و از اقوام و جوامع و گروهها سؤال مىکند. به کجا مىروید؟
و راستى اگر تنها سؤال اساسى انسان همین مىبود و همه دغدغه خاطر و دلنگرانى و سعى و تلاشش براى
یافتن پاسخ آن مىبود چه مشکلات و سؤالات و مجهولاتى از او حل نمىگشت؟
مگر نهاین است کهسؤالات اساسىزندگى هموارهتفسیر این سه حرف است که:
از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا مىروم؟ آخر ننمایى وطنم
اصل لشکر بىگمان سرور بود
امام عسکرى(ع) هم در اینجا مىفرماید: وَأَیْنَ تَذْهَبون کالأنعام على وجوهکم. حرکت و سیرى که بىراهبر
و راهنما و با ترک سرور و سالار دین باشد، حرکتى حیوانى، عقیم و کور است و براى سیرکننده جز زحمت و
رنج و در نهایت ظلمت و حیرانى پیامدى نخواهد داشت.
اگر صد سال دورى مىشتابى
نه خود را و نه کس را بازیابى
اصللشکر بىگمان سرور بود
قوم بىسرور، تنِ بىسر بود
این همه که مرده و پژمردهاى
زآن بود که ترک سرور کردهاى
چنین حرکت و تلاشى همانند حرکتِ دَوَرانى، حیوان آسیاب است که از بامداد تا شامگاه به گِردِ خویش
مىچرخد و مىپندارد فرسنگها راه پیموده است و چون چشمش را باز نمایند، خود را در آسیاب بیند!
سالها ره مىرویم و در اخیر
همچنان در منزل اول اسیر!
5-نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن
و لولا محمد، صلىاللّه علیهوآله، وَالأوصیاء من بعده، لکنتم حیارى کاالبهائم لاتعرفون فرضاً من
الفرائض وَ هَْل تَدْخل قریةً الاّ مِنْ بابِها.
و اگر محمد(ص) و اوصیاى بعد از او نبودند، شما به سان چهارپایان حیران بودید و سرگردان هیچ
واجبى از واجبات ـ و فرضى از فرایض ـ را نمىشناختید و آیا به جز از «در» وارد شهر مىشوند؟
یکى از شیوههاى یادآورى نعمتها و درک عظمت آن، این است که آدمى فقدان آن نعمت را، در نظر آورد و
آفاتى که از فقدان او پدید مىآید و ثمراتى که از بود او ایجاد شد را بهشمار آورد.
با فقدان جوانى قدر آن شناخته مىشود، با از دست رفتن عافیت و امنیت، اهمیت هر یک آشکار مىگردد.
راستى اگر انبیاء الهى ارسال نمىشدند و وحى نازل نمىگردید، سهم بشر از علم و معرفت نسبت به هستى و
ماوراء آن چقدر بود؟!
با کدام ابزار اسرار عالم خلقت کشف مىگردید و عالم معقول شناخته مىشد؟ با چه علمى وجود ملائکه و جنّ
و عالم مجردات اثبات مىشد؟ با کدام دانش وجود بهشت و جهنّم و قیامت و روز حساب و سرنوشت ارواح
انسانها به ثبوت مىرسید؟
سهم انسان منقطع از وحى از شناخت خود چه میزان بود؟
راستى امروز آنانى که خارج از محدوده وحى به انسانشناسى پرداختهاند، چرا او را موجود ناشناخته معرفى
کردهاند؟
شناخت صفات بارىتعالى، استعدادها و گرایشات درون آدمیان، آداب سیر و سلوک انسان، مرز بین حق و
باطل و هزاران سؤال انسان چه پاسخى داشت؟
6-تازیانههاى سلوک
ولو فهمت الصمّ الصّلاب بعض ما فى هذا الکتاب لتصدّعت قلقاً و خوفاً من خشیة اللّه و رجوعاً الى طاعة
اللّه عزّوجلّ.
و اگر سنگهاى سخت و بىرخنه، برخى از آنچه در این نامه است را فهم کنند (و دریابند) از ترس و
هراس خدا از هم بپاشند و به طاعت خداى عزوجلّ برگردند.
7-گوش نامحرم نباشد جاى پیغام سروش
و لا یکتم امر هذا عمّن یشاهده من موالینا الاّ من شیطان مخالف لکم، فلا تنثرنَالدّر بین اظلاف الخنازیر،
ولا کرامة لهم
و پنهان نکن امر این نامه را از کسانى از شیعیان ما را آن را ببینند، مگر از شیطانى که مخالف
شماست، پس پخش نکنید درّ گرانبها را در بین پاهاى خوکان، و آنان که کرامتى ندارند و بزرگوارى
برایشان نیست.
درّ گرانبها
پیش از این امام(ع) اسامى چند نفر از موالى و شیعیان خود را یادآور شد و به اسحاق توصیه نمود که نامه را
بر آنان بخواند، در این فراز امام(ع) از کتمان و پنهانساختن این نامه از موالى نهى مىنماید و صرفاً امر به
کتمان آن از انساننماهاى شیطان صفت که مخالف اولیاء الهى و دوستان آنانند و افراد تهى مایه و لئیم
مىنمایند و مىفرمایند:
فلا تنثرنّ الدّر بین اظلاف الخنازیر ولاکرامة لهم.
پس پخش نکن درّ را بین پاهاى خوکان، و آنان که کرامتى ندارند و بزرگوارى برایشان نیست.
راستى که معارف اهلبیت و دستورالعملهاى راه سلوک را اهلى باید و نااهل را شایسته این کلامهاى نورانى
و دستورات جاودانى نیست.
کلامى که اگر سنگهاى سخت بعضى از آن را فهم کنند، متلاشى شوند کجا شایسته گوش نااهلان و
نامحرمان است.
از حضرت مسیح(ع) نقل شده است که:
«لا تَضَعُوا الْحِکْمَةَ عِنْدَ غَیْرِ أَهْلِها فَتَظْلِمُوها وَلا تَمْنَعُوها أَهْلِها فَتَظْلِمُوهُمْ کونوا کَالطَّبیبِ الرَّفیقِ یَضَعُ الدَّوَاءَ فى
مَوْضِعِ الدّاءِ.»
دانش و حکمت را به دست افراد ناشایست مسپارید، که در این صورت به آن جفا کردهاید و آن را از افراد
شایسته دریغ نورزید، که در حق آنان ستم روا داشتهاید، چون طبیب مهربان باشید که ملحم را روى زخم
مىگذارد و دوا را در محلّ درد به کار مىگیرد.
حضرت على(ع) نیز مىفرماید:
«لاتُمْسِکْ عَنْ إظْهارِ الْحَقِّ، إذا وَجَدْتَ لَهُ أَهْلاً».
از اظهار حق امساک مکن هر گاه براى آن اهلى را یافتى.
وقتى فراز اوّل این جمله امام عسکرى(ع) را دیدم، این بیت بهیادم آمد:
من آنم که در پاى خوکان نریزم
مر این قیمتى لفظ درّ درى را
8-ملاقات
از شهر خارج مشو
فلا تخرجنّ منالبلدة حتّى تلقىالعمرى رضىاللّه عنه برضاى عنه، و تسلم علیه و تعرفه و یعرفک
فانّهالطاهرالامین العفیف القریب منّا و الینا، فکلّ ما یحمل الینا من شىء منالنواحى فالیه یصیر آخر
امره، لیوصل ذلک الینا، و الحمداللّه کثیراً، سترنا اللّه و ایّاکم یا اسحق بستره، و تولاّک فى جمیع امورک
بصنعه، و السلام علیک و على جمیع موالىّ و رحمهاللّه و برکاته، و صلّىاللّه على سیّدنا النّبى و آله و
سلّم کثیراً.
و ما در نامه تو توقیع نمودیم و براى تو و براى کسى که خواسته بودى دعا نمودیم، و سپاس
پروردگار را شیعهمان از سؤالش پاسخ دادیم. پس بعد از حق جز گمراهى نیست.
از شهر بیرون مرو تا این که عمرى را ـ که خداوند با خشنودى من از وى خشنود گردد ـ ملاقات کنى
و بر او سلام کن و او را بشناس و او نیز تو را بشناسد که او مردى پاک، امانتدار، عفیف، نزدیک به ما
و از ماست پس هر چیز که از نواحى به جانب ما فرستاده مىشود در نهایت به او مىرسد تا اینکه
آن را (به ما) برساند. سپاس فراوان پروردگار را خداوند ما و شما را اى اسحاق با پوشش خود
بپوشاند، و در همه کارهایت به نیروى خود یار تو باشد و سلام بر تو و بر تمامى موالى و دوستان
من و رحمت خدا و برکات او و درود خدا بر سیّد ما نبى اکرم و آل او سلامى فراوان.
نتیجه:
منابع بسیاری درمتون روایی وجودداردکه تصویری متفاوت از آنچه تاریخ نگاران نوشته اند فراروی محققان قرارمی دهد.این مهم وقتی رخ می نماید که فرایند صحت وسقم روایات واحادیث را بشناسیم وفلسفه پیدایش دانش هایی همچون رجال وعلوم حدیث ودقت های فراوان در طبقه بندی اخباروروایات را دریابیم .آیا به راستی در اسناد متون تاریخی وراویان آن هم می توان چنین نظری داد؟تاریخ ازمنظر متون روایی می تواند به عنوان دانش بین رشته ای علم الحدیث را با تاریخ پیونددهد.شناخت شیوه های ارتباطی،اوضاع واحوال سیاسی واجتماعی وشناخت مناطق وشخصیت ها ونظامات مدیریتی وشیوه های مخالفان و...ازآثار کاوش وجستار دراین متون است.درمباحث مورنیاز جامعه اسلامی به جای تاریخ نگری صرف می توان مولفه ها وشاخص ها را بر اساس اهداف وروش ها ونظام ارزیابی ازمتون دینی استخراج نمود.
*دانشجوی دوره دکتری تاریخ وتمدن ملل اسلامی-دانشگاه آزاداسلامی واحدمشهد.
منابع:
ـ قرآن کریم
1 ـ امین، سید محسن، «اعیان الشیعه» الطبعة الاولى، بیروت، 1369 ق.
1 ـ جعفریان، رسول، «دنباله جستجو در تاریخ تشیع در ایران»، قم: انتشارات انصاریان، چاپ اوّل، 1374.
2 ـ جعفریان، رسول، «حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه» جلد اوّل و دوم تهران:چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اوّل، 1371.
3ـ جعفریان، رسول «تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجرى» تهران:نشر سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، 1371.
4ـ حرانی ،ابن شعبه،تحفالعقول، مؤسسه اعلمى، بیروت.
5-حرانی ،ابن شعبه،حسن بن علی، رهاورد خرد (ترجمۀ تحف العقول) محقق:اتابکی، پرویز،تهران:نشر و پژوهش فرزان 1376.
6 ـ حرعاملی،محمدبن حسن ،تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة،قم:موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث.
7-حق شناس و همکاران ، فرهنگ معاصر هزار انگلیسی -فارسی، تهران: فرهنگ معاصر
8--رکنى، محمدمهدى، نشانى از امام غایب ع، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ دوم، 1372.
9ـ شوشترى، قاضى نوراللّه، «مجالس المؤمنین» جلد اوّل، تهران: اسلامیّه، چاپ سوم، 1365.
10 ـ الطبسى، الشیخ محمد جواد، «حیاة الامام العسکرى علیهالسلام»، بىجا: مکتب الاعلام الاسلامى، چاپ اوّل، 1371.
11ـ طوسى، شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن «اختیار معرفة الرّجال المعروف برجال الکشى» مشهد: دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1348.
12-طوسى، شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن «امالی» نجف: مطبعه الحیدریه،1389ق.اسماعیلیان، چاپ اوّل، بىتا.
13ـ قرشى، باقر شریف، «زندگانى امام حسن عسکرى علیهالسلام ترجمه سید حسن
اسلامى، قم: انتشارات اسلامى، چاپ اوّل، بىتا.
14ـ قرشى، باقر شریف، «تحلیلى از زندگانى امام حسن عسکرى علیهالسلام» ترجمه محمدرضا عطایى، مشهد: کنگره جهانى حضرت رضا علیهالسلام، چاپ اوّل، 1371.
15-قرشی ،باقر شریف ، زندگانی امام حسن عسکری(ع)،ترجمه سیّد حسن اسلامى، دفتر انتشارات اسلامى
16-مامقانی ،عبدالله تنقیح المقال فی علم الرجال (ط – الحدیثه(.قم :موسسه آل البیت .
17 ـ مجلسی،محمدباقر،بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار .
18ـ مدرسی ،سیدمحمدتقی ،زندگانى امام حسن عسکرى(ع)،ترجمه محمد صادق شریعت، تهران: مؤسسه انصارالحسین ، 1370.
19-میرلوحی ،سید محمد«کفایة المهتدی فی معرفة المهدی علیه السلام »"اربعین میر لوحی قدس سره"قم:دارالتفسیر.
ـ نگاهى گذرا بر زندگانى امام جوادع، علاّمه سید عبدالرّزاق مقرّم، ترجمه پرویز دلاور، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ اول
1370؛ 117.
20ـ مفاتیحالجنان دعاى جوشن کبیر، بند 22. ترجمه حجهالاسلام موسوى دامغانى.
21-مثنوى مولوى
ـ جعفریان، رسول، حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ج2، ص183.
ـ همان؛ 183؛ به نقل از الخرائج والجرائح، ج1/439؛ الصراط المستقیم، ج2/207.
ـ زندگانى امام حسن عسکرىع، ص 215.
ـ تحف العقول، 361 بحارالانوار، ج78، ص372.
ـ طوسى، محمّدبن حسن «اختیار معرفهالّرجال» 580 ـ 581
ـ زندگانى امام حسن عسکرىع، باقر شریف قرشى، ترجمه سیّد حسن اسلامى، دفتر انتشارات اسلامى؛ 82 ـ 79
ـ مفاتیحالجنان دعاى جوشن کبیر، بند 22. ترجمه حجهالاسلام موسوى دامغانى.
ـ بحارالانوار ج55؛ 45؛ شرح الاسماء؛ 382؛ شرح مناجات شعبانیه؛ 130.
ـ نهایه ابنکثیر، ج2؛ 332؛ شرح مناجات، 130.
ـ مقالات، محمد شجاعى، ج1؛ ص55.
ـ الدرّ النظیم، زندگانى امام حسن عسکرىع ؛ 93.
ـ الدرّ النظیم؛ 225، همان 94.
ـ مهج الدعوات؛ 45، همان؛ 211.
ـ بحارالانوار ـ ج 17 ـ ص 213 ـ زندگانى امام جوادع، المقرم، 24
ـ مکاتیب الائمّه، کتاب غیبت شیخ طوسى؛ 226
ـ مرجع در نقل معانى مذکور عبارت است از: منتهى الأرب فى لغة العرب؛ لغتنامه دهخدا؛ فرهنگ فارسى؛ لسانالعرب.
ـ رکنى، محمدمهدى، نشانى از امام غایب ع، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ دوم، 1372؛ 5-3.
ـ همان؛ 72، به نقل مناقب آل ابیطالب شهر آشوب، 3/233 و 274 و پژوهشى در زندگى امام مهدىع؛ 188.
ـ الامام محمدالجوادع، ص23.
ـ نگاهى گذرا بر زندگانى امام جوادع، علاّمه سید عبدالرّزاق مقرّم، ترجمه پرویز دلاور، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ اول
1370؛ 117.
ـ فهرست موضوعى غررالحکم، ص 34
ـ المحجة البیضاء ج1، ص91.
ـ هدایة العلم فى غرر الحکم، شماره 1088، ص318.