جلوه های تاریخ در نامه امام حسن عسکری (ع) به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری(3)
مناطق شیعه نشین
از
جمله مناطق مهمى که شیعه در آن وجود داشته و امام
علیهالسلام نیز با آن در ارتباط بوده
است، نیشابور را مى توان نام برد، جداى از نیشابور مناطقى چون سمرقند، بیهق و طوس
نیز شیعیانى را در خود جاى داده بود که گاه منطقه اى چون بیهق، اکثریت جمعیت آن
را شیعیان تشکیل مى دادند. چنین پراکندگى که مانند آن در مناطق دیگر نیز بود، وجود
یک دستگاه منظم را مى طلبید تا بتوان در سایه آن به گسترش تشیع و حداقل نگهدارى
آن کمک کرد این دستگاه با تعیین وکلاء از ناحیه ائمه علیهمالسلامایجاد گردید، و
با ارتباطى
که بین امام و وکلاء بوجود آمد، مخصوصا با نامه نگارى سعى شد، تا راهنمایى هایى
دینى و سیاسى که لازم بود، ارائه شود.
این
حرکتى سابقه دار بود، افرادى که پیشینه علمى و ارتباط محکمى با امامان
پیشین یا خود حضرت داشتند و مى توانستند از جنبه احادیث، پشتوانه محکمى براى
شیعیان باشند بعنوان وکیل تعیین مى شدند. (
جعفریان، رسول، 1371 ؛ 1 ـ1920)
شیعیان نیشابور در عصر امام عسکرى علیهالسلام
از
هنگامى که امام رضا علیهالسلام به ایران تشریف فرما شدند و نیز سادات علوى به
دلایل
گوناگون به نقاط مختلف کشور اسلامى مهاجرت کردند، بویژه از زمانى که فشار به
علویان و شیعیان در عراق رو به فزونى نهاد شیعیان مجبور شدند تا مناطق امن ترى را
براى زندگى بیابند.
با
توجه به حاکم بودن روحیّات و تفکر اموى در غرب کشور اسلامى این مناطق
مکان امنى براى آنان نبود. طبعا شرق کشور اسلامى یعنى ایران، زمینه مساعدترى را در
خود داشت، لذا تعداد زیادى از شیعیان روانه مناطق شرقى شدند و بصورتى پراکنده و با
فواصلى دور از یکدیگر زندگى مى کردند. آنها با توجه به آنکه امام حاضر داشتند براى
حل پرسشهاى دینى و مشکلات سیاسى، اجتماعى خود نیاز به ارتباط با امام داشتند.
پراکندگى
شیعیان و نوع ارتباط فکرى و دینى معتقدان به امامت از قرائن و شواهد
تاریخى و احادیث فقهى در زمان امام عسکرى علیهالسلام فهمیده مى شود.( ـجعفریان، رسول، 1371 ؛ 191 ـ 190)
تشیع در بیهق
بیهق
بلوکى در منطقه سبزوار کنونى بوده است و مرکزى براى تشیع آن زمان، آن هم
تشیع اثنى عشرى به شمار مى رفته است. تعداد زیادى از فضلاء و علما و فقهاء و ادبا
از
این شهر هستند و از دلایل وجود تشیع در آن شهر و گسترش آن مهاجرت هاى زیادى
است که سادات از شهرهاى مختلف از جمله نیشابور و رى بدان نقطه داشته اند و
تعداد آنها نیز بسیار زیاد بوده است.
به
گفته یک مؤلف، تشیع آن از زمان طاهریان رواج یافته است و به نقل حاکم نیشابورى،
قنبر حاجب امام على علیهالسلام در بیهق ساکن شده و خاکش در نیشابور است،
آنجا که مسجد هانى است( جعفریان، رسول «دنباله جستجو در تاریخ تشیع در ایران» قم: انتشارات
انصاریان، چاپ اول، 1374 )
در
اطراف بیهق شهرهایى همچون نیشابور گرچه از خاندانهاى شیعى خالى نبوده
است اما گرایشات گسترده شیعى در آن شهر وجود نداشته بلکه این شهر مرکز علوم
دینى اهل سنت بوده و شیعه آن در فشار و تحت مراقبت بوده است. چنانکه نقل شده
امام عسکرى علیهالسلام توقیعى براى شیعیان نیشابور فرستاده و نمایندگانى را به
آنها معرفى
کرده تا بدانها رجوع نمایند. به هر حال حضور فضل بن شاذان در بیهق و یا تبعید او
بدانجا خود مى تواند از موجبات گسترش تفکر شیعى در آن دیار باشد.
پناه شیعیان
امام
عسکرى علیهالسلام اهتمام بلیغ در حفظ اموال مسلمین داشت و از هدر رفتن آن خوف
داشت، بدین منظور در اکثر مناطق شیعه نشین نائبان و وکلایى براى اخذ حقوق شرعى
و صرف آن براى مستحقین و ضعفا معین نمود و این وکلاء پناهگاه شیعه در این مناطق
براى حل مشکلات شرعى و اجتماعى بودند.
امام
علیهالسلام به امور و افعال این نمایندگان و نحوه عملکرد برخوردشان با مردم
اهتمام
مى ورزید و ایشان را هم قولى و کتبى تأیید مى کرد مانند عمرى و غیره از وکلاء.
و
همچنین افعالشان را تأیید مى کرد مانند تأیید على بن جعفر به صرف اموال در
مراسم حج. و همچنین در بعضى مناطق شیعه نشین وکیل معین مى کرد و به بعضى
وکلاء مانند ابراهیم بن عبده نیشابورى امر مى کرد که حقوق شرعى را جمع آورى نموده
و براى امام علیهالسلام ارسال نمایند.
اصحاب امام و حفظ میراث فرهنگى شیعه
سابقه
نوشتارهاى حدیثى در میان اصحاب ائمه علیهمالسلام بسیار طولانى بود. بویژه از
روزگار امام صادق علیهالسلام به بعد در میان اصحاب تعداد زیادى نویسنده داریم که
بیشتر
اوقات، روایات معصومان را براى بهره گیرى شیعیان در دیگر سرزمینهاى اسلامى مى
نوشتند. در زمان امام عسکرى علیهالسلام این مسأله گسترده تر بود و نقش مهمى را در
نگهدارى گنجینه حدیثى شیعه که خود سبب اصلى بناى آنها بود، بر عهده داشته است.
اصولاً شرق ایران جزو مناطقى است که ما مى توانیم نام تعدادى از اصحاب ائمه
علیهمالسلام را
در آن یافته و علماى مشهور از شیعه را در آن دیار در قرن سوم و چهارم بیابیم.
از
نمونه هاى روشنى که مى توان نام برد، فضل بن شاذان است که مقامى برجسته در
میان اصحاب ائمه و علماى شیعه دارد. در میان اصحاب امام عسکرى علیهالسلامکسانى
همچون حسین بن اشکیب سمرقندى نویسنده کتاب الرد على الزیدیه، احمد بن محمد
بن خالد معاصر امام هادى علیهالسلام و از اصحاب آن امام نویسنده کتاب المحاسن،
حسن بن
موسى الخشاب از اصحاب امام عسکرى علیهالسلامکه از جمله آثار او الرد على الواقفه
است
مقاتل الطالبین محمد بن على بن حمزه، را مى توان نام برد.
گاهى
اصحاب درباره برخى از کتابهاى نوشته شده، نظرات مشخص ائمه علیهمالسلام را مى
پرسیدند که از جمله همان بورق بوشنجانى است که از امام خواسته است کتاب یوم
ولیله (فضل بن شاذان) را ببیند و امام نیز ورق به ورق آن را دیده و عمل به آن را
سزاوار
دانسته است.با توجه به هدف مقاله درادامه
به اصحاب ویارانی که نامشان در نامه امام(ع) آمده است خواهیم پرداخت.
نظام وکالت در نامه های امام (ع)
از
جمله مناطق مهمى که شیعه در آن وجود داشته و امام(ع) نیز با آن در ارتباط بوده است نیشابور مىباشد.نیشابور که مرکزیت
آن از حیث علمى، فرهنگى و اقتصادى بیش از دیگر نقاط بود، براى خراسان مرکزى مهم
به حساب مى آمد وکیل امام در این شهر، طبق روایتى که خواهیم آورد، ابراهیم بن عبده
بوده است. در اینجا
براى اینکه به اهمیّت این دستگاه و کارهاى انجام شده، از طریق آن اشاره کنیم نامه
هاى امام را پیرامون این
وکالت به اختصار مى آوریم:
1 ـ در نامه اى که امام عسکرى(ع) به عبدالله بن حمدویه نوشته چنین آمده است:
«من ابراهیم بن عبده را براى شما نصب کردم تا
مردم آن نواحى و ناحیه شما، حقوق واجب ما را به او بپردازند، من او را
در آنجا امین خود براى دوستانم قرار دادم، شما تقوى پیشه کرده و مراقب بوده و حقوق
خود را ادا کنید که عذرى در
ترک و یا تأخیر آن نیست».( ـ طوسى، محمّدبن حسن «اختیار معرفهالّرجال»
580 ـ 581)
از
این نامه بر مى آید که ابراهیم، براى تمامى نواحى و حتى ناحیه عبدالله بن حمدویه
البیهقى مسؤولیت
داشته است (احتمالاً منظور از این ناحیه همان بیهق است که این شخص معروف به آن محل
مى باشد).
2 ـ گویا برخى درباره اصالت دست خط امام درباره ابراهیم تردید داشته اند، لذا امام(ع) در نامه اى نوشت :
«نوشتهى من به ابراهیم براى تعیین او بعنوان
وکیل، براى گرفتن حقوق من از دوستانم در آن منطقه به خط خودم مى
باشد، من او را در شهر خودشان به حق منصوب کردم، پس تقواى الهى را پیشه کرده و
حقوق مرا به او پرداخت کنید. من
در این باره به او اجازه کامل دادم »( همان ؛ 580)
3 ـ
مفصل ترین نامه از نوشته هاى امام عسکرى(ع)
توقیعى است که درباره همین ابراهیم بن عبده به
اسحاق بن اسماعیل نیشابورى فرستاده است، این نامه سرشار از پندهاى اخلاقى و
راهنمایى هاى ارزشمند
است.
حضرت
همچنین از حقوق واجبى که قرار است به آنان واگذار شود سخن گفته اند. از جمله وکلاى
دیگر امام
طبق نقل کشى در رجال خود که ایوب بن الباب بوده است نظارت دقیق بر کار وکلاء هم از
متن نامه و هم
تأیید و حساسیت امام در جلوگیرى از سوء استفاده از این امر روشن است.
وکیل امام عسکرى علیهالسلام در نیشابور
نیشابور که مرکزیت آن از حیث علمى، فرهنگى و اقتصادى بیش از
دیگر نقاط بود براى
خراسان مرکزى مهم به حساب مى آمد. وکیل امام در این شهر، طبق روایتى که
خواهیم آورد، ابراهیم بن عبده بوده است. در اینجا براى اینکه اهمیت این دستگاه و
کارهاى انجام شده، از طریق آن اشاره کنیم نامه هاى امام را پیرامون این وکالت به
اختصار مى آوریم:((
جعفریان، رسول، 1371 ؛ 192 .)
1 ـ در نامه اى که امام عسکرى علیهالسلام به عبدالله بن حمدویه نوشته چنین آمده است:
«من ابراهیم بن عبده را براى شما نصب کردم تا مردم آن نواحى
و ناحیه شما، حقوق
واجب ما را به او بپردازند، من او را در آنجا امین خود براى دوستانم قرار دادم،
شما
تقوى پیشه کرده و مراقب بوده و حقوق خود را ادا کنید که عذرى در ترک و یا تأخیر
آن نیست»....:(( جعفریان، رسول، 1371 ؛ 192 .)
از
این نامه بر مى آید که ابراهیم، براى تمامى نواحى و حتى ناحیه عبدالله بن
حمدویه البیهقى مسؤولیت داشته است (احتمالاً منظور از این ناحیه همان بیهق است
که این شخص معروف به آن محل مى باشد).
2 ـ
گویا برخى درباره اصالت دست خط امام درباره ابراهیم تردید داشته اند، لذا
امام علیهالسلام در نامه اى نوشت:
«نوشته
ى من به ابراهیم براى تعیین او بعنوان وکیل، براى گرفتن حقوق من از
دوستانم در آن منطقه به خط خودم مى باشد، من او را در شهر خودشان به حق
منصوب کردم، پس تقواى الهى را پیشه کرده و حقوق مرا به او پرداخت کنید. من در این
باره به او اجازه کامل دادم».( طوسى، پیشین ؛ 580 ـ 581)
3 ـ
مفصل ترین نامه از نوشته هاى امام عسکرى علیهالسلام توقیعى است که درباره همین
ابراهیم بن عبده به اسحاق بن اسماعیل نیشابورى فرستاده است، این نامه سرشار از
پندهاى اخلاقى و راهنمایى هاى ارزشمند است.
حضرت همچنین از حقوق واجبى که قرار است به آنان واگذار شود سخن گفته اند.
از جمله وکلاى دیگر امام طبق نقل کشى در رجال خود که ایوب بن الباب بوده است
نظارت دقیق بر کار وکلاء هم از متن نامه و هم تأیید و حساسیت امام در جلوگیرى از
سوء استفاده از این امر روشن است.
یاران امام (ع) در نامه به اسحاق
کثرت
عالمان و دانشمندان دراین عصر در سرزمین هاى اسلامى و رشته هاى گوناگون
علمى به قدرى است که تهیه فهرستى از نام و آثار هر یک، خود کتاب جداگانهاى را
مى طلبد چه جاى آنکه زندگى و اندیشه هاى آنها هم مورد مطالعه قرار گیرد، آنچه در
این بخش از این تحقیق آورده مى شود شرح مختصرى از احوال و آثار چند نفر از
دانشمندان معاصر اسحاق بن اسماعیل که درنامه ازآنان یاد شده می باشد،در این نامه
اسامى چند نفر از کسانى که با امام ارتباط داشتهاند، ذکر شده است و از آنان سخن
بهمیان آمده
است. از جمله آنها ابراهیم بن عبده، رازى، محمدبن موسى نیشابورى، بلالى، دهقان،
عمرى و محمودى
مىباشند. با توجه به این که این نامه خطاب به اسحاق بن اسماعیل نیشابورى ودرباره
ابراهیم بن عبده است، درادامه به
اجمال به معرفی آنان مىپردازیم.
1 ـ اسحاق بن اسماعیل نیشابورى
از
زندگى و تاریخ ولادت، وفات و محل دفن و مدّت عمر، فرزندان، شاگردان و یا استادان و
آثار او اطلاع
دقیقى در دست نیست.
اما
علماى رجال او را مردى ثقه دانستهاند، شیخ طوسى از او در زمره اصحاب امام عسکرى(ع) نام مىبرد و
مىگوید: «اسحاقبن اسماعیل النیشابورى ثقه» علامه حلى نیز در قسم اول از خلاصه از
او نام مىبرد و
مىگوید: «انّه ثقة».
اگر
هیچ سند و مدرکى که بر وثاقت این شخصیت دلالت کند، در دست نباشد، توقیع امام(ع) و دعاى او در
این نامه نسبت به اسحاق روشنترین دلیل بر عظمت اسحاق بن اسماعیل است.
افزون بر این توقیع روایاتى نیز از اسحاق بن اسماعیل نقل شده است.
دقاق از
کلینى از علىبن محمد، از اسحاق بن اسماعیل نیشابورى، روایت مى کند که عالم (یعنى
امام حسن
عسکرى(ع)) به او نوشت (که بخشى از این
توقیع را مى آورد).(بحارالانوار،
ج 23، ص 99، روایت 3، باب 6.)
شیخ
صدوق نیز از على بن احمد، از محمدبن یعقوب، از على بن محمد و از اسحاق بن اسماعیل
نیشابورى
روایت مىکند.( مسند
الامام العسکرى، ص281.)
غضائرى
از على بن محمد علوى از حسنبن علىبن صالح از کلینى از علىبن محمد از اسحاق بن
اسماعیل
نیشابورى از امام صادق(ع) روایت
مىنماید.( بحارالانوار،
ج 15، ص 20، روایت 32، باب 1.)
در
پایان این توقیع امام(ع)، به ملاقات
اسحاق با عمرى (که احتمالاً عثمان بن سعید اولین نائب خاص امام
زمان«عج» مىباشد) اشاره مىنماید و خطاب به او مىفرماید:
«از شهر بیرون مرو تا این که عمرى (عثمان بن
سعید) را که خدا با خشنودى من از وى خشنود گردد، ملاقات کنى و آنچه
آوردهاى به وى تسلیم نمایى و با وى آشنا گردى...»
2 ـ ابراهیم بن عبده نیشابورى
شیخ او را از اصحاب امام هادى و امام عسکرى
علیهماالسلام بر شمرده است1او از اجلّه روات
شیعه است و امام حسن عسکرى علیهالسلام تصریح به وثاقت وى فرموده اند و در توقیعى
که
به اسحق بن اسماعیل نیشابورى فرستادند پس از ابلاغ سلام به ابراهیم از وى به عنوان
وکیل خود در نیشابور نام برده اند و این نامه از مفصل ترین نوشته هاى امام حسن
عسکرى علیهالسلام است که درباره ابراهیم بن عبده به اسحاق فرستاده است که سرشار
از
پندهاى اخلاقى و راهنماییهاى بسیار ارزشمند است. در بخشى از این نامه آمده است:
«ابراهیم
بن عبده از طرف من تعیین شده است. تو اى اسحاق، فرستاده من نزد
ابراهیم بن عبده هستى تا او به آنچه من در نامه به محمد بن موسى نیشابورى نوشته
ام،
عمل کند. همچنین فرستاده من براى خود و سایر کسانى که در شهر تو زندگى مى کنند
هستى تا به محتواى آن نامه عمل کنید. سلام خدا بر ابراهیم و تو اى اسحاق و تمامى
دوستان ما باد. هر کس از دوستان ما این نامه را خواند و نیز کسانى که در ناحیه شما
هستند و دچار انحراف نیستند، حقوق ما را به ابراهیم بدهند، تا او نیز به رازى
بدهد..( طوسى، «اختیار معرفة الرجال»
؛ 579.)
نامه دیگر امام عسکرى علیهالسلام درباره ابراهیم بن عبده
امام
علیهالسلام در نامه اى دیگر به عبدا... بن حمدویه بیهقى او را مورد اعتماد و امین
خود
معرفى نموده اند:
«و
بعد: فقد بعثت لکم ابراهیم بن عبده لیدفع النواحى، وأمل ناحیتک حقوقى
الواجبه علیکم ألیه، و جعلته ثقتى و أمینى، عند موالى هناک فلیتقواللّه، و
لیراقبوا...»(طوسى،
«اختیار معرفهالرّجال» ؛ 581 ـ 580.)
بارى،
ابراهیم بن عبده را به نزد شما فرستادم تا مردم آن نواحى و ناحیه شما،
حقوق واجب ما را به او بپردازند، من او را انجا امین خود براى دوستانم قرار دادم.
شما
تقوا پیشه کرده و مراقب باشید...
گویا
برخى درباره اصالت دست خط امام درباره ابراهیم تردید داشته اند، لذا
امام علیهالسلام در نامه اى نوشت:
«و
کتابى الّذى ورد على ابراهیم به عبده بتوکیلى ایّاه بقبض حقوقى من موالینا هناک،
نعم هو کتابى بخطّى الیه اقمته لهم ببلدهم حقا غیر باطل فلیتّق اللّه حق تقاة و
لیخرجوا
من حقوقى، و لیدفعوا الیه، فقد جوزت له ما یعمل به فیها و فقّه اللّه، و مَنَّ
علیه
بالسلامة من التقصیر...»(همان ؛
580)
و
نامه اى که از طرف من به ابراهیم بن عبده رسید، مبنى بر این که او را در گرفتن
حقوق از دوستدارانم، وکیل قرار داده ام آرى آن نامه دست خط من است و من او را
براى آن مردم در سرزمینشان به حق نه به باطل تعیین کرده ام پس باید چنان که سزاوار
است از خدا بترسد و مردم نیز حقوق مرا بیرون کرده و به او بپردازند و به او اجازه
داده
ام تا هر طورى که مصلحت بداند در آن اموال عمل کند، خداوند او را موفق بدارد و او
را
به سلامت داشتن از کوتاهى و تقصیر منت گذارد...
گفتار خادمه ابراهیم بن عبده
محمد
بن شاذان بن نعیم نیشابورى از خادمه ابراهیم بن عبده نیشابورى که از صالحان
بود روایت کرده است که او گفت:
«کنت
واقفة مع ابراهیم على الصفا فجاء صاحب الامر
علیهالسلام حتى وقف معه و قبض
على کتاب مناسکه و حدّثه بأشیاء». ایستاده بودم با ابراهیم بر صفا، حضرت صاحب
الامر ـ علیهالسلام ـ آمد و ایستاد با
او، و گرفت کتاب مناسک او را و حدیث کرد او را به
چیزها (یعنى او را چیزها در باب مناسک تعلیم داد( میرلوحى، سید محمد، «گزیده کفایة المهتدى» ؛
189، «ارشاد شیخ مفید» ؛ 679.)
3ـ محمد بن موسى نیشابورى
شیخ
او را از اصحاب امام ابومحمد علیهالسلام دانسته و امام به وسیله او نامه اى به ابراهیم
بن
عبده فرستاده است.( ـ قرشى، باقر شریف «تحلیلى از زندگانى امام عسکرى علیهالسلام»، ترجمه محمد رضا عطایى، مشهد: بنیاد
پژوهشهاى اسلامى ؛ 201)
در بخشى از نامه امام به اسحاق نیشابورى از
محمد بن موسى نیشابورى نام برده
شده است:
«... اگر خدا دوست نداشت که نعمت خود را بر شما
تمام کند از جانب من نه حظّى
به رؤیت شما مى رسید و نه حرفى مى شنیدید، پس از درگذشت امام پیشین علیهالسلام شما از
سرانجام معاد خود در غفلت ماندید و پس از آنکه ابراهیم بن عبده را بر شما گماردم و
نامه اى هم به وسیله محمد بن موسى نیشابورى بر شما نوشتم، در هر حال باید از
خداوند کمک خواست ! مبادا درباره خدا کوتاهى کنید و از زیانکاران باشید...
4 ـ عبداللّه بن حمدویه بیهقى
شیخ
او را از جمله اصحاب امام ابومحمد علیهالسلام برشمرده است. وى از برگزیدگان شیعه
بوده است و امام علیهالسلام نامه اى به وى نوشته و در آن نامه از خداوند
براى او طلب
مغفرت نموده است.(همان، 180)
ابن داود او را از جمله ممدوحان شمرده است.) شوشترى، قاضى نوراللّه، مجالس المومنین، جلد اول، 407)
وکیل امام عسکرى علیهالسلام در نیشابور ابراهیم بن عبده بوده است. در نامه اى که امام عسکرى علیهالسلامبه عبداللّه حمدویه نوشته چنین آمده است:
من
ابراهیم بن عبده را براى شما نصب کردم تا مردم آن نواحى و ناحیه شما، حقوق
واجب ما را به او بپردازند، من او را در آنجا امین خود براى دوستانم قرار دادم.
شما تقوا
پیشه کرده و مراقب بوده و حقوق خود را ادا کنید که عذرى در ترک و یا تاخیر آن
نیست و خداوند ایشان را به خاطر معصیت و نافرمانى اولیاى خود نکونبخت نسازد و
خداوند تو و آنان را به وسیله دلسوزى ما به ایشان بیامرزد که خداوند گشایش بخش و
آمرزنده است...) طوسى، «اختیار معرفة الرّجال» ؛ 510 ـ 509)
از این نامه چنین بر مى آید که ابراهیم، براى
تمام نواحى و حتى ناحیه عبدالله بن
حمدویه البیهقى مسؤولیت داشته است. احتمالاً منظور از این ناحیه همان بیهق است
که این شخص نیز معروف به آن محل مى باشد.
وکیل امام عسکرى علیهالسلام در نیشابور ابراهیم بن عبده بوده است. در نامه اى که امام عسکرى علیهالسلامبه عبداللّه حمدویه نوشته چنین آمده است:
من ابراهیم بن عبده را براى شما نصب کردم تا مردم آن نواحى
و ناحیه شما، حقوق
واجب ما را به او بپردازند، من او را در آنجا امین خود براى دوستانم قرار دادم.
شما تقوا
پیشه کرده و مراقب بوده و حقوق خود را ادا کنید که عذرى در ترک و یا تاخیر آن
نیست و خداوند ایشان را به خاطر معصیت و نافرمانى اولیاى خود نکونبخت نسازد و
خداوند تو و آنان را به وسیله دلسوزى ما به ایشان بیامرزد که خداوند گشایش بخش و
آمرزنده است...((همان ؛ 89).
از
این نامه چنین بر مى آید که ابراهیم، براى تمام نواحى و حتى ناحیه عبدالله بن
حمدویه البیهقى مسؤولیت داشته است. احتمالاً منظور از این ناحیه همان بیهق است
که این شخص نیز معروف به آن محل مى باشد
5- رازی
در توقیع سابق الذکر از آن حضرت به «اسحاق بن اسماعیل نیشابورى» خواندیم که «ابراهیم بن عبده» ، وکیل آن ناحیه، موظف است اموال شرعى را به «رازى» تحویل دهد؛ و «رازى» نیز باید آنها را به «عمرى» تحویل نماید؛ به احتمال قوى مراد از «رازى» در این توقیع، «احمد بن اسحاق رازى» است که وکیل رى در عصر عسکریین علیهما السّلام بوده است.
این بزرگوار نیز یکی از وکلای حضرتش به شمار می رود. همان گونه که در نامه ی امام به اسحاق بن اسماعیل، به وکالت او تصریح شده است: ای اسحاق، بر تو و بر همه ی دوستانم سلام. خداوند همه ی شما را به توفیق خویش استوار گرداند. هر کس که این نامه ام را بخواند و از انحراف و کژی به حق بگرود باید حق ما را به ابراهیم بن عبده بسپارد و او موظف است که آن را به احمد بن اسحاق رازی برساند یا به هر کس که احمد به او معرفی کرده است و این رأی و دستور من است (بحارالانوار. ج 78. ص 374.)
6-بلالى کیست؟
گویا همان علىبن بلال است. باقر شریف قرشى
در کتاب «حیاة الامام
العسکرى» با اشاره به نامه امام عسکرى به اسحاق مىگوید:
امام حسن عسکرى در مرقومهاى به اسحاق مىفرماید:
«اى اسحاق! نامه ما را بر على بن بلال ـ
خداوند از او خشنود گردد ـ
بخوان که او ثقه و مورد اعتماد و داناى به واجبات و وظایف خود
است.»
شیخ طوسى او را از اصحاب امام هادى و امام
عسکرى علیهمالسلام
برمىشمارد. (
رجال طوسى، به نقل از زندگانى امام حسن عسکرىع، باقر شریف قرشى، ترجمه حسن اسلامى، ص161.)
نجاشى مىگوید:
«او اصلاً بغدادى است که به واسط منتقل شد، از
امام هادى علیهالسلام نقل
روایت مىکرد و کتابى دارد.»(همان)
کشى مىگوید:
«به خط جبرئیل بن احمد دیدم نوشته است: محمّد
بن عیسى
الیقطینى برایم گفت: حضرت ـ سلاماللّه علیه ـ به على بن بلال در سال
232 ه نوشت: بسماللّه الرحمن الرحیم، خدا را ستایش مىکنم به خاطر
داشتن تو و او را بر نعمتهایش سپاس مىگذارم و درود و رحمت خداوند
را بر محمّد و آل محمّد مىفرستم.
اما بعد،
ابوعلى را به جاى «حسین بن عبدربه» بر اثر معرفت و
شناختى که از او داشتم، گماشتم تو را به این نامه مخصوص و گرامى
بدارم، پس از او اطاعت کن و آنچه از حقوق شرعیه نزدت مانده به او
تسلیم کن، و دوستان ما را نیز بدین کار دستور ده و آنان را برانگیز تا یار
و مددکار او باشند، که او نزد ما محبوب و ستوده است، و بر این کارت از
خداوند پاداش و سزایى نیک خواهى یافت. خداوند منعم و رحیم به هر
که بخواهد بخشش مىکند، تو در پناه خدا هستى. این نامه را به خط
خود نگاشتم و سپاس بسیارى خداى را».(
اختیار معرفهالرجال رجال کشى، شماره 991؛ همان ص161.)
این نامه توسط امام هادى علیهالسلام به
بلالى نوشته شده است، و مشابه
نامههایى است که امام علیهالسلام به وکلاى خود مىنوشته است. و دلیلى بر درستى
و درستکارى بلالى مىباشد و اعتماد امام را به او مى رساند. کما این که در
نامه مورد بحث امام به اسحاق مىفرماید: که نامه ما را بر بلالى بخوان.
در یکى از نامههایى که از سوى امام عسکرى
علیهالسلام بدو نوشته شده، آمده
است:
«من مىدانم که تو بزرگ منطقه خویش هستى. پس
دوست داشتم
نامهاى جداگانه به تو بنویسم. و تو را به این وسیله مورد اکرام قرار دهم.»( زندگانى حضرت امام حسن عسکرىع،
سیّدمحمدتقى مدرّسى، ص 50.)
7-محمودى کیست؟
احمدبن حماد
محمودى، کنیهاش ابوعلى است و شیخ او را با همین عنوان
از اصحاب امام حسن عسکرى علیهالسلام برمىشمارد.(رجال طوسى.)
کشى از محمّدبن مسعود نقل مىکند که گفت:
ابوعلى محمود، محمدبن احمدبن حماد مروزى مرا چنین گفت:
«امام جواد علیهالسلام به پدرم در بخشى از نامهاش نوشت:
«... ثم وفیت کل نفس بما کسبت و هم لایظلمون) آل عمران / 25.)
سپس هرکس نتیجه کردار خود را به تمام درمىیابد
و به کسى ستم
نمىشود.
ما در دنیا در معرض آزمایش هستیم پس هرکس
امامش را دوست داشته
باشد و متدیّن به دین او باشد همواره با اوست اگرچه از او دور باشد. لیکن
جهان برین، سراى آرامش و ثبات است».
محمودى مىگوید:
«امام جواد علیهالسلام پس از فوت پدرم به من نوشت :
پدرت درگذشت خداوند از او و تو خشنود باشد.
او همواره نزد ما ستوده بود
و حالت خوب او تغییر ى نکرد»)
کشى، مسندالامامالعسکرى(
این ستایش از طرف امام گویاى بزرگوارى و
جلالت و صحّت اعتقاد اوست
کشى اخبار دیگرى نیز از او نقل مىکند.) زندگانى امام
حسن عسکرىع، ص 145.(
محمودى
از امام عسکرى علیهالسلام روایت مىنماید.
8-دهقان چه کسى است؟
در مورد دهقان اگر همان عروهبن یحیى دهقان
باشد بایستى زندگى او را
با توجه به روایات و این توقیع به دو بخش تقسیم نمائیم:
1 ـ دورانى که وکیل امام علیهالسلام بوده و
ثقه و مورد اعتماد بوده است. و این
نامه هم در آن دوران نوشته شده است.
2 ـ دورانى که به علت جعل و دروغپردازى از
قول ائمهاطهار و به یغما
بردن اموالى که شیعیان به او مىسپردند مورد لعن امام قرار مىگیرد.
باقر شریف قرشى درباره وى مىنویسد:
«یکى از آفتهاى آن زمان، گسترش
دروغپردازان و جاعلان بود که از
جمله عوامل و اسبابى بود که عقاید اسلامى را در دلها سست مىکرد، از
مشهورترین جاعلان و دروغپردازان، فردى به نام عروهبن یحیى دهقان
بغدادى بود که از قول امام ابوالحسن علىبن محمد و پس از او از ابومحمد
حسنبن على علیهالسلامروایتهایى به دروغ نقل مىکرد و از این راه اموال زیادى را
که شیعه مىخواستند به امام علیهالسلام بپردازد به یغما مىبرد و در برابر امام
نیز
دروغ مىگفت، تا این که امام او را لعن کرد و به شیعیانش دستور داد او را لعنت
کنند و از او دورى نمایند تا عقایدشان را فاسد نکند».( زندگانى امام حسن عسکرى ع، باقر
شریف قرشى، ص 269.)
طبق نقل کشى عروهبن یحیى ادعا کرده بود که
توقیعى از حضرت
عسکرى علیهالسلام در نکوهش فضلبن شاذان نیشابورى در کتاب عبدالله حمدویه
وجود دارد، در آن توقیع دروغین هست که مثلاً امام عسکرى علیهالسلام نوشته است:
«به خدا بر او
نفرین مىکنم مبتلا به جراحتى شود که در دنیا و آخرت
التیام نیابد»(مفاخر اسلام، جلد 1، على
دوانى، ص 142 و قاموسالرجال، جلد 7، ص 327.)
9-عمری : در این نامه احتمالاً مراد از عمرى حفصبن عمرو العمرى مىباشد گرچه از عثمانبن سعید و فرزندش محمّد نیز به این عنوان نام برده شده،کشى در مورد محمّدبن جعفر العمرى از اصحاب امام حسن عسکرى علیهالسلام مىگوید: پدرش حفص وکیل امام حسن
عسکرى علیهالسلام بود.. شیخ طوسى، وى را از یاران امام عسکرىع محسوب داشته است.باقر شریف قرشى ضمن معرفى اصحاب و راویان امام عسکرى(ع) از عمرى نام مىبرد و این بخش از نامه امام(ع) را به اسحاقبن اسماعیل ذکر مىنماید: «از شهر بیرون مرو تا عمرى را دیدارکنى ...» و در پایان مىافزاید: این نامه استوارى، نیکسیرتى و نزدیکى او را به اهل بیت(ع) نشان مىدهد. (زندگانى امام حسنعسکرى ع، ص 151.)
نتیجه:
منابع بسیاری درمتون روایی وجودداردکه تصویری متفاوت از آنچه تاریخ نگاران نوشته اند فراروی محققان قرارمی دهد.این مهم وقتی رخ می نماید که فرایند صحت وسقم روایات واحادیث را بشناسیم وفلسفه پیدایش دانش هایی همچون رجال وعلوم حدیث ودقت های فراوان در طبقه بندی اخباروروایات را دریابیم .آیا به راستی در اسناد متون تاریخی وراویان آن هم می توان چنین نظری داد؟تاریخ ازمنظر متون روایی می تواند به عنوان دانش بین رشته ای علم الحدیث را با تاریخ پیونددهد.شناخت شیوه های ارتباطی،اوضاع واحوال سیاسی واجتماعی وشناخت مناطق وشخصیت ها ونظامات مدیریتی وشیوه های مخالفان و...ازآثار کاوش وجستار دراین متون است.
*دانشجوی دوره دکتری تاریخ وتمدن ملل اسلامی-دانشگاه آزاداسلامی واحدمشهد.
منابع:
ـ قرآن کریم
1 ـ امین، سید محسن، «اعیان الشیعه» الطبعة الاولى، بیروت، 1369 ق.
1 ـ جعفریان، رسول، «دنباله جستجو در تاریخ تشیع در ایران»، قم: انتشارات انصاریان، چاپ اوّل، 1374.
2 ـ جعفریان، رسول، «حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه» جلد اوّل و دوم تهران:چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اوّل، 1371.
3ـ جعفریان، رسول «تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجرى» تهران:نشر سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، 1371.
4ـ حرانی ،ابن شعبه،تحفالعقول، مؤسسه اعلمى، بیروت.
5-حرانی ،ابن شعبه،حسن بن علی، رهاورد خرد (ترجمۀ تحف العقول) محقق:اتابکی، پرویز،تهران:نشر و پژوهش فرزان 1376.
6 ـ حرعاملی،محمدبن حسن ،تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة،قم:موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث.
7 ـ دوانى، على «مفاخر اسلام» جلد اوّل، دوم و سوم، تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، 1363.
8-رکنى، محمدمهدى، نشانى از امام غایب ع، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ دوم، 1372.
9ـ شوشترى، قاضى نوراللّه، «مجالس المؤمنین» جلد اوّل، تهران: اسلامیّه، چاپ سوم، 1365.
10 ـ الطبسى، الشیخ محمد جواد، «حیاة الامام العسکرى علیهالسلام»، بىجا: مکتب الاعلام الاسلامى، چاپ اوّل، 1371.
11ـ طوسى، شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن «اختیار معرفة الرّجال المعروف برجال الکشى» مشهد: دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1348.
12-طوسى، شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن «امالی» نجف: مطبعه الحیدریه،1389ق.اسماعیلیان، چاپ اوّل، بىتا.
13ـ قرشى، باقر شریف، «زندگانى امام حسن عسکرى علیهالسلام ترجمه سید حسن
اسلامى، قم: انتشارات اسلامى، چاپ اوّل، بىتا.
14ـ قرشى، باقر شریف، «تحلیلى از زندگانى امام حسن عسکرى علیهالسلام» ترجمه محمدرضا عطایى، مشهد: کنگره جهانى حضرت رضا علیهالسلام، چاپ اوّل، 1371.
15-قرشی ،باقر شریف ، زندگانی امام حسن عسکری(ع)،ترجمه سیّد حسن اسلامى، دفتر انتشارات اسلامى
16-مامقانی ،عبدالله تنقیح المقال فی علم الرجال (ط – الحدیثه(.قم :موسسه آل البیت .
17 ـ مجلسی،محمدباقر،بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار .
18ـ مدرسی ،سیدمحمدتقی ،زندگانى امام حسن عسکرى(ع)، ترجمه محمد صادق شریعت، تهران: مؤسسه انصارالحسین ، 1370.
19-میرلوحی ،سید محمد«کفایة المهتدی فی معرفة المهدی علیه السلام »"اربعین میر لوحی قدس سره"قم:دارالتفسیر.