soghandi

تاریخ وتمدن ملل اسلامی مقالات، گفتارها

soghandi

تاریخ وتمدن ملل اسلامی مقالات، گفتارها

مجموعه مقالات وگفتارها وکنفرانس ها دراین وبلاگ آورده می شود

طبقه بندی موضوعی

                                                      باسمه تعالی

مولفه ها و شاخص های حراست در نامه  امام حسن عسکری (ع) به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری با تاکید برنظام وکالت * *

                                                                                                                         محمدرضا سوقندی*

چکیده:

       پارادایم حاکم برمنابع تاریخی اسناداعم ازنقلی یا عقلی بوده است .شیوه نقلی وروایی مشترک بین تاریخ وحدیث است.پدیدارشدن علوم اسلامی بویژه رجال،حدیث،درایه و فقه الحدیث می تواندسرفصل ها یا منابع جدیدی را به دست دهد .گرچه درمتون دینی هدف نقل تاریخ وبیان روبداد ها  نیست اما می تواندمحتوای متون وتفسیرآن به عنوان مبنا ومعیار مورد توجه قرارگیرد.هدف مقاله حاضر آن است که نحوه ارتباط شیعیان  رادردوره شکل گیری نظام وکالت وآستانه عصرغیبت با امام (ع)نشان دهد.مکاتبه  یکی از مهم ترین ابزارهای ارتباطی درنظام وکالت در قرن سوم هجری بوده است.نگارنده می کوشدبا نگاهی به منابع ومحتوای نامه به معرفی وتبیین مولفه ها وشاخص های حراست درنامه  با رویکرد متن محوری  بپردازد.روش تحقیق،روش اسنادی ومبتنی برمنابع تاریخی وحدیثی است.سوال مطرح شده پاسخگویی به مولفه ها وشاخص های  حراست  درنظام وکالت و ارتباط شخصیت ها وشرایط سیاسی زمان صدور توقیع بوده است.

 

 کلیدواژه:امام عسکری (ع)،توقیع،ولایت ،وکالت،بصیرت،ستر

 

مقدمه

 

نگاهى به اوضاع سیاسى عصر امام عسکرى(ع)

 

از آن جا که شرح اوضاع سیاسى، فرهنگى و اجتماعى عصر امام عسکرى(ع) و پرداختن به ابعاد مختلف آن موجب
طولانى شدن این مقدمه مى‏شود.مى‏توان گفت کنترل روابط امام با شیعیان و استفاده شیعیان از سرپوشهاى مختلف براى ارتباط با امام،
نظام وکالت، وجود انحرافات، طرد علویین و زندانى شدن آنان، مواجه شدن امام با متردّدین و شکّاکان،
انحراف برخى از راه اهل بیت و... از جمله مواردى است که مى‏توان با استناد به آن گفت که اگر عصر امام
عسکرى(ع) سخت‏ترین دورانى که بر ائمه گذشته است نباشد، حداقل از زمانهاى بسیار سخت است.حکومت عباسى در کنترل روابط امام با شیعیان سعى بسیار مى‏نمودند.

از دیدگاه آنان وجود شبکه منظم و متشکّل شیعیان، که از مدتها قبل شکل گرفته بود باید به گونه‏اى کنترل
مى‏گردید. آنان (عباسیان) از امام خواسته بودند، تا همیشه ارتباط خود را با دستگاه خلافت برقرار کند. این شیوه‏اى براى کنترل امام بوده است. از اخبار و روایات نیز برمى‏آید که برخى در طول راه امام از خانه تا
دارالعامه (دارالحکومه) سعى در ملاقات با امام داشته‏اند.
[1]

على‏بن جعفر از حلبى بازگو مى‏کند که ما در عسکر اجتماع کرده و منتظر امام عسکرى در روز رفتن به مرکز
حکومت بودیم، توقیعى (نوشته‏ اى) از امام به ما رسید، بدین مضمون:

«الا یسلمن علىّ احد ولایشیر الىّ بیده ولایومى فانّکم لاتؤمنون انفسکم».[2]

(کسى بر من سلام نکند. کسى از شما به من اشاره نیز نکند، شما بر خود ایمن نیستید).

این سخن امام بخوبى بر توجه حاکمان عبّاسى به کنترل روابط امام با شیعیان دلالت دارد.

البته هم امام و هم شیعیان در فرصتهاى بسیارى، همدیگر را ملاقات مى‏کردند و سرپوشهایى نیز براى این
تماس‏ها وجود داشته است، به‏خصوص نامه‏نگارى بهترین راه ارتباطى بوده است که در مصادر موجود، ما
فراوان با آن مواجه مى‏شویم.
[3]

از مهمترین وکلاى امام عسکرى(ع) که بعد، از نواب چهارگانه شد، عثمان بن سعید عَمرْى مشهور به
«سمّان» بود. او از طرف امام هادى و عسکرى(ع) وکالت داشت. شیخ طوسى در وجه نامگذارى او به سمّان
مى‏نویسد:

«او در تجارت روغن (مشغول) بود، تا از آن به‏عنوان پوششى استفاده کند، هنگامى که یکى از شیعیان، مالى را نزد او
مى‏آورد، وى آن را در ظرف روغن پنهان مى‏کرد و پنهانى نزد ابومحمد عسکرى
(ع) مى‏فرستاد.»[4]

امام عسکرى(ع) این عصر را دردعایى که در پاسخ اهل قم براى رفع ظلم واذیت‏ازآنان، تعلیم‏داده‏است
وصف‏نموده‏است. دربخشى ازاین دعا آمده است :

«اللّهم وقد شملنازیغ الفتن واستولت غشوة الحیرة...»

پروردگارا! انحراف فتنه‏ها ما را فرا گرفت و پرده حیرت ما را احاطه کرد ـ وذلت و خوارى درِ خانه‏هایمان
را کوفت و غیر امینان در دینت بر ما حاکم
شدندو معادن‏کینه‏ونفرت ـ که احکامت را تعطیل کردند ـ سرنوشت ما را در دست گرفتند و در راه نابودى
بندگانت و تباهى شهرهایت کمر بستند...
[5]

امام(ع) در ایام امامت خود با مشکلات بسیارى روبرو بود، از جمله مواجه شدن آن حضرت در ابتداى امر
امامت با بسیارى از متردّدین و شکاکان است که این از مکاتبات و مراسلات پیداست.

امام در نامه‏اى به یکى از شیعیان از غوغاى نابخردان موسوم به شیعه که از راه اهل‏بیت منحرف گشته و در
جهت مخالف امام حرکت مى‏کنند، اظهار تأسّف و نگرانى مى‏کند، در قسمتى از این نامه آمده است:

«ما منى احد من آبائى بمثل ما مُنیت به من شک هذه العصابة فىّ، فان کان هذا الامر أمراً اعتقد تموه و دنتم به
الى وقت ثم ینقطع، فللشکّ موضع. و ان کان متّصِلاً ما اتّصلت امور، فما معنى هذا الشک؟!»
[6]

هیچ‏یک ازپدرانم‏محنتى را که من از شک و تردید این گروه درباره خودم مى‏کشم نکشیده است. اگر امر
امامت، امرى محدود و موقت تا این زمان بود پس کسى شک مى‏کرد جاى شک داشت (عذرش قبول
بود) لیکن فرمان خداوند مبنى بر استمرار امر امامت است، پس این شک دیگر چه معنى دارد؟!

وکیل امام عسکرى(ع)

از جمله مناطق مهمى که شیعه در آن وجود داشته و امام(ع) نیز با آن در ارتباط بوده است نیشابور مى‏باشد.نیشابور که مرکزیت آن از حیث علمى، فرهنگى و اقتصادى بیش از دیگر نقاط بود، براى خراسان مرکزى مهم
به حساب مى آمد وکیل امام در این شهر، طبق روایتى که خواهیم آورد، ابراهیم بن عبده بوده است. در اینجا
براى اینکه به اهمیّت این دستگاه و کارهاى انجام شده، از طریق آن اشاره کنیم نامه هاى امام را پیرامون این
وکالت به اختصار مى آوریم:

1 ـ در نامه اى که امام عسکرى(ع) به عبدالله بن حمدویه نوشته چنین آمده است:

«من ابراهیم بن عبده را براى شما نصب کردم تا مردم آن نواحى و ناحیه شما، حقوق واجب ما را به او بپردازند، من او را
در آنجا امین خود براى دوستانم قرار دادم، شما تقوى پیشه کرده و مراقب بوده و حقوق خود را ادا کنید که عذرى در
ترک و یا تأخیر آن نیست».
[7]

از این نامه بر مى آید که ابراهیم، براى تمامى نواحى و حتى ناحیه عبدالله بن حمدویه البیهقى مسؤولیت
داشته است (احتمالاً منظور از این ناحیه همان بیهق است که این شخص معروف به آن محل مى باشد).

2 ـ گویا برخى درباره اصالت دست خط امام درباره ابراهیم تردید داشته اند، لذا امام(ع) در نامه اى نوشت :

«نوشته‏ى من به ابراهیم براى تعیین او بعنوان وکیل، براى گرفتن حقوق من از دوستانم در آن منطقه به خط خودم مى
باشد، من او را در شهر خودشان به حق منصوب کردم، پس تقواى الهى را پیشه کرده و حقوق مرا به او پرداخت کنید. من
در این باره به او اجازه کامل دادم »
[8]

3 ـ مفصل ترین نامه از نوشته هاى امام عسکرى(ع) توقیعى است که درباره همین ابراهیم بن عبده به
اسحاق بن اسماعیل نیشابورى فرستاده است، این نامه سرشار از پندهاى اخلاقى و راهنمایى هاى ارزشمند
است.

حضرت همچنین از حقوق واجبى که قرار است به آنان واگذار شود سخن گفته اند. از جمله وکلاى دیگر امام
طبق نقل کشى در رجال خود که ایوب بن الباب بوده است نظارت دقیق بر کار وکلاء هم از متن نامه و هم
تأیید و حساسیت امام در جلوگیرى از سوء استفاده از این امر روشن است.

 

 

 

مفاهیم:

شاخص :

منظورما از شاخص در این پژوهش عناصر، معیارها و نشانه هایی است که مفاهیم حراستی رارا مشخص می کند و ما را در دستیابی به اهداف وروش های حفاظت وحراست  کمک می نماید.

مولفه: در لغت به معنای سازه، سازنده و تشکیل دهنده است (حق شناس و همکاران، 1383، ص 275) و در اصطلاح تعدادی امور مشابه تحت یک سازه را مؤلفه می نامند. در این پژوهش شاخص های مرتبط به هم تحت یک مؤلفه قرار می گیرد.

مضامین نامه امام(ع)

       ـ امام در این نامه به شکاف و فاصله‏اى که میان ایشان و اسحاق و یارانش واقع شده است، اشاره مى‏کند.
این اختلاف و دورى در زمان امام حسن عسکرى(ع) رخ نداده است، بلکه ریشه در زمان امامت پدرش، امام
هادى(ع) دارد و از آن هنگام روابط میان امام و گروهى از یاران تیره شده است، امّا اینکه علّت این امر
چیست، منابع تاریخى چیزى نمى‏گویند و به‏نظر ما باید اسباب آن را در موارد زیر یافت:

الف ) نفوذ دجّال‏صفتان، خرابکاران و آزمندان در میان صفوف شیعیان، منجر به فساد عقیده گروهى شد و
پیامد آن تشکیک درباره حقّانیّت امامانعلیهم‏السلام و حتى ردّوانکار آنان بود.

ب ) عبّاسیان ائمّه را در محاصره شدیدى گرفته و مانع ارتباط آنان با شیعیان مى‏شوند. این دورى اجبارى و
عدم تماس مستقیم زمینه را براى گسترش افکار انحرافى در میان شیعیان و گمراهى سست‏عنصران و
ساده‏لوحان فراهم نمود و اگر امکان تماس مداوم وجود داشت، کمترین خطرى شیعه را تهدید نمى‏کرد.

ج ) عناصر نفوذى عبّاسیان و مزدوران آنان در میان شیعه اهل‏بیتعلیهم‏السلام رخنه کرده و در صدد
به‏بازى‏گرفتن مقدّرات اجتماعى و فکرى آنان و پراکندن نیرو و توانشان بودند.

د ) در اینجا باید از عامل دیگرى نام برد که موجب تنش و تزلزل اعتقادى عدّه‏اى از شیعیان گشت و آن هم
حسدورزیدن برخى از وکلاى امام بود. امام هادى و امام حسن عسکرى(ع) به گروهى از وکلاى مورداعتماد
و درستکار خویش اختیارات کامل داده بودند تا هرگونه صلاح بدانند در حقوق شرعیه‏اى که به دستشان
مى‏رسید، تصرّف کنند و در جهات اصلاحى و بهبود زندگى فقیران و محرومان خرج کنند. این اعتماد به
وکیلان بر عدّه‏اى‏دیگر از شخصیتهاى برجسته که نتوانسته بودند چنین منصبى را به‏دست آورند، گران بود و
آنان دچار شک و حسد شده و این بیمارى کشنده و تباه‏کننده، آنان را به اعمال جنایت‏بار و تفرقه‏افکنى میان
شیعیان و فاسدنمودن عقاید آنان وادار کرد.

  ـ امام کجروى و گمراهى و دورى عدّه‏اى از راه حق و حقیقت را آشکار کرده، به آنان هشدار مى‏دهد که تا
کِى مى‏خواهند زمام عقل خود را به‏دست هواى نفس بسپارند و با کورى در ظلمات پا گذارند و آنان را از اینکه
در روز قیامت کور و گمراه محشور شوند، برحذر مى‏دارد.

ـ خداوند متّعال در اموال مسلمین حقّى مالى براى خاندان پیامبر ـ صلوات‏اللّه علیهم اجمعین ـ قرار داده
است که «خمس» مى‏باشد؛ برنامه اقتصادى اصیلى که موجب شکوفایى زندگى فکرى و دینى در اسلام
مى‏گردد و اگر این مالیات نبود، مرجعیّت عامّه و نظام علمى تاکنون پایدار نمى‏ماند؛ نظامى که دنباله رسالت
روشنگرانه امامان پاک شیعه است. درحقیقت «خمس» پشتوانه مالى محکمى است که شیعیان به کمک آن
میراث گرانقدر ائمّه را نسل‏به‏نسل تاکنون حفظ و منتقل کرده‏اند. احکام خمس و تفصیل آن و مواردى که
خمس بدانها تعلّق مى‏گیرد، در کتب فقهى شیعه آمده است و ما بدان نمى‏پردازیم.

لازم به گفتن است که امام(ع) در این نامه تأکید مى‏کند که «بدون پرداخت خمس، حلّیت زناشویى، اموال،
خوردن و نوشیدن حاصل نمى‏گردد و سلامت و طهارت زندگى آدمى مشروط به دادن خمس است. به احتمال
زیاد، اسحاق و دیگرمخاطبین این نامه از پرداخت حقوق شرعیه به امام یا وکیل ایشان خوددارى مى‏کردند و
همین موجب تیرگى روابط میان آنها شده بود».
[9]

مولفه ها وشاخص ها

تولید دراندیشه سیاسی منجر به تولید قدرت میشود.وسیاست ومولفه های آن ازجمله قدرت وامنیت ازجمله عناصری هستند.که حفاظت وحراست ازشاخص های امنیت به شما رمی آیئد.حراست وحفاظت مکتبی واسلامی چیست؟ حراست وحفاظت دارای چه مولفه هایی وشاخص هایی است؟اسلام نظام خاص خودراداشته وتمایزات اساسی با سایر نظامات بشری دارد.تبیین  عناصراین نظام شامل هدف ؛برنامه ،روش ونظام ارزشیابی ونظارت؛.مستلزم نظریه پردازی واستخراج این عناصر ازمتون ومنابع معتبر دینی است.شاخص ها نوعی ازاین ابزارها برای رسیدن به اهداف هستند.هدف ازپژوهش حاضربیان مولفه ها وشاخص های حراست اسلامی است که ازنامه امام حسن عسکری (ع) به اسحاق بن اسماعیل  استخراج شده است.

براساس یافته های پژوهش مبتنی برتفسیرمتن(هرمنوتیک) ،مجموعه شاخص ها ومعیارهایی که ازنامه استنباط می شود را می توان تحت سه مولفه زیر جمع بندی نمود:

1-فرایند های مبتنی بر ذهن واندیشه

-2-رفتاری وعملکردی

3-تمایلات وگرایشات

که هرکدام دارای شا خص های اصلی وفرعی می باشندکه کلیات آن در جدول شماره یک آورده شده است:

 

مولفه ها ی اصلی وشاخص ها

شاخص ها+نقدوارزیابی

 تعداد شاخص

ویژگی اصلی

مولفه

بصیرت ودشمن شناسی

معرفت وشناخت

تفکروتعقل

علم ودانش

4

غیرمحسوس

درونی

ذهنی -فکری

وکالت وارتباطات

عبادت وانجام فرائض

عمل گرایی

مسئولیت شناسی وتعهد

4

جوارح ، جوانب ، جوانح (اقوال و افعال )

رفتاری وعملکردی

تبری از دشمن

حفاظت ازیاران

ولایت پذیری

حب الهی

3

قلبی

تمایلات وگرایش ها

 

افزون بر ویژگی های خاص مولفه ها ی تهدید کننده وشاخص های منفی نیزمورد توجه می باشد که درنامه امام وسازمان یا نظام وکالت آستانه عصر غیبت کبری قابل تحلیل وبررسی می باشد:

انحرافات شامل اعتقادی واخلاقی،سیاسی ،اقتصادی می باشد که

حسادت              

دنیادوستی

عقایدباطل                      

جاه طلبی

افکارباطل           

افراطی گری

نمونه هایی از شاخص منفی می باشند.

نظامات حراستی:

شاید عبارت نظامات حراستی یا حفاظتی را بتوان در سه بخش بر اساس متن نامه امام تقسیم بندی نمود:

1-نظام اطلاعات واخبار(دوستان-دشمنان-افرادناشناس)

2-نظام ارتباطات (دوستان-دشمنان-افرادناشناس)

3-نظام حفاظت (نسبت به امامان(ع) وشیعیان وموالیان)

 

 

 

برخی از شاخص هادرنامه امام (ع)

 

ارتباطات

کتابت

وکالت

مستقیم وحضوری

فرائت

نظم ودقت

تقیه وپنهان کاری

استنساخ

وثاقت

مکاتبه وتوقیع

استتار

امانت

وکیل

رازداری

ستر ورازداری واحتیاط

پیک

وقاصد

انتشار

عدالت

 

 

درخصوص شرایط وفضای حاکم برزمان وزمانه همانگونه که گذشت  در نگاهی اجمالی به  اوضاع عصر وهمچنین مفاد نامه بایستی  ازاین شرایط با عنوان رهبری پیچیده ومدیریت بحران نام نهاد .

درشبکه ارتباطی نیز افزون بر مفاهیم جغرافیایی همچون ناحیه بلده وشهرهااز شبکه ارتباط شخصیت ها درروش مکاتبه ای که در نظام وکالت به چشم می خورد می توان نام برد:ابراهیم بن عبده، رازى، محمدبن موسى نیشابورى، بلالى، دهقان، عمرى و محمودی.

ازبررسی صورت گرفته می توان شاخص حفاظت منابع انسانی (پرسنلی) ومنابع مالی وحفاظت اسناد را مورد تاکید قرار داد.

باتوجه به  کثرت شاخص ها ومفاهیم ناگزیریم برخی ازمهم ترین آن ها  را انتخاب نموده باشرح مختصرارائه شود.ستر وستاریت،توقیع  ونامه نگاری ومکاتبه،وکالتٰ،بصیرتٰ،ولایت پذیری،ورازداری ازجمله شاخص های اصلی است که تفصیل بیشتری پرداخته شده است.امیداست که درنوشتاری دیگر به سایر شاخص ها نیز پرداخته شود.

نگاهی تفصیلی به برخی ازشاخص ها

1-ستاریت وپرده پوشی

یا اسحق‏ بن اسماعیل سترنا اللّه و ایّاک بستره.

اى اسحاق پسر اسماعیل خداوند ما و تو را با پوشش خود بپوشاند.

یکى از صفات خداوند سبحان «ستّار» است و این ستاریّت از الطاف خداوندى و از نشانه‏هاى مهربانى اوست.
گرچه از یک نظر ممکن است برخى حجاب‏ها و سترها آدمیان را از برخى حقایق و واقعیات اشیاء و هستى
محروم سازد، درصورتی ‏که اگر بدان آگاه مى‏بودند و از اسرار و مکنونات باخبر مى‏شدند و بدان عالم و عارف
می گشتند، اندیشه‏ ها و پیشه‏ ها و گویش ‏ها و پویش‏ ها با آنچه هست، تفاوت داشت.

با دقّت در روایات و ادعیّه و سخنان بزرگان علم و عرفان، مى‏توان ستاریّت الهى را داراى مراتب دانست و آن
را براى افراد مختلف، متفاوت یافت.

انواع پرده‏پوشى

1 ـ نوعى از ستاریّت مختص به عالم دنیا و جهان طبیعت و به تعبیر برخى اساس آن است که با برچیده شدن
بساط عالم و یا رخت بربستن آدم، این ستر و پوشش و غطاء برداشته مى‏شود و آن‏چه محجوب و نهان بود،
آشکار و عیان مى‏شود، شنیدنى‏ها دیدنى مى‏شود و نادیدنى‏ها مشهود، واقعیّات، حقایق اشیاء و پدیده‏ها و امور
آدمیان کماهى آشکار مى‏شود، آنگاه به معارفى که بدان علم داشت، عارف مى‏شود و آن را شهود مى‏نماید.
همان چیزى که از آن تعبیر به ظاهر و باطن مى‏شود هم در آدمیان و هم در هستى و انسان به یکى (ظاهر)
عالم است و به دیگرى (باطن) جاهل و به سبب جهل غافل.

اُستن این عالم اى جان غفلت است

هوشیارى این جهان را آفت است

هوشیارى زان جهان است و چو آن

غالب آید نیست گردد این جهان

هوشیارى آفتاب و حرص یخ

هوشیارى آب و این عالم وَسخ

زان جهان اندک ترشّح مى‏رسد

تا نخیزد در جهان حرص و حسد

گر ترشّح بیشتر گردد زغیب

نى هنر ماند در این عالم نه عیب[10]

2 ـ نوعى از ستر، نهان ماندن زشتی ‏ها و قبایح آدمى از خلق، و باطن اعمال از خود انسان است، که اگر این
پرده برداشته شود، آدمى رسوا شود و زندگى بر او دشوار گردد، خود از خود به وحشت افتد و خلق هم از او
بگریزند، خداوند رئوف و مهربان به فضل و رحمت خود و از آنجا که «ستّارالعیوب» است، بر گناهان
پرده‏ پوشى مى‏کند، تا بین انسانها حسن ظنّ، مودّت و اعتماد و اعتبار برقرار شود و اگر پرده از روى اعمال
برداشته شود، نظام اجتماع از هم پاشیده شده و هیچ‏گونه پیوند و مودّتى میان خلق برقرار نشود.

همان خداوندى که بزرگترین گناهان (را که به جهت معصیت خداوند، کوچک آن هم بزرگ است) مى‏پوشاند
کوچکترین کارهاى نیک را منتشر مى‏نماید.

«یا مَنْ اَظهَرَ الجمیل، یا من ستر القبیح ... یا من لم یهتک الستر ... ».[11]

اى که آشکار کنى نیکى را، اى که پرده‏پوشى کنى زشتى را... اى آنکه ندرد پرده هیچکس را.

حضرت على(ع) نیز در دعاى کمیل مى‏فرمایند:

«اللّهم مولاى کم من قبیح سترته... و کم من ثناءٍ جمیلٍ لست اهلاً له نشرته.»[12]

اى خدا، اى مولاى من، چه بسیار زشتى ‏ها که از من پوشاندى.. و چه بسیار ستایش نیک که شایسته‏اش
نبودم پراکنده و منتشر ساختى.

3 ـ گاهى حجاب و ستر بین خداى متعال و مخلوقات است که این ستر و حجاب از باب رحمت است و اگر آن
حجابها و پوشش‏ها نمى ‏بودند، جملگى محو و فانى مى ‏شدند، چنان که در خبر مشهور نبوى(ص) است:

«انَّ للّه سبعین الف حجاب من نور او ظلمة لو کشفت لأحرقت سُبُحات وجهه مادونه.»[13]

براى خداى تعالى هفتادهزار حجاب است که اگر کنار روند، جلال و عظمت حضرتش همه ممکنات را
نابود مى‏کند.

و در روایت جبرئیل(ع) آمده است:

«للّه دون العرش سبعون حجاباً، لو دنونا من أحدها لأحرقتنا سُبُحاتِ وَجْهِ رَبَّنا»[14]

پر روشن است که حجاب بین خداى متعال و خلق او غیر از خلق او نیست.

شیخ صدوق در کتاب توحید از حضرت موسى بن جعفر(ع) نقل مى کند که فرمود: «لیس بینه و بین خلقه
حجاب غیر خلقه»؛ بین خداى متعال و بین خلق او غیر از خلق او حجابى نیست.
[15]

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز

 

البته بین ستر و حجاب تفاوتهایى است و در باب حجابهاى ظلمانى و نورانى و مراتب هر یک و وظیفه سالک
نسبت به آن مباحثى وجود دارد که علماى اخلاق و عارفان سالک در گفتار و آثارشان بدان پرداخته‏اند که نه فهم آن درخور نگارنده است و نه نقل آن در این‏جا اقتضا مى‏نماید.

 

مراد از ستر الهى در این نامه

روشن شد که خداوند ستّار است و این ستاریت الهى صرفاً مربوط به گناهان و زشتى‏ها نیست. گاهى دامنه
این پوشش به ارتباط بین انسانهاى صالح و اولیاى الهى با فجّار و ظلمه و حکّام جور نیز کشیده مى‏شود.

انسان براى مصون ماندن از شرّ دشمنان دانا و نادان، حسودان و تنگ‏نظران همچون سایر امور نیازمند یارى
پروردگار است.

با نگاهى به اوضاع عصر امام عسکرى(ع) به ضرورت پوشیده ماندن آن حضرت و دوستداران و موالى از شرّ
خلفاى عباسى و حاکمان آنان در بلاد مختلف و همچنین منحرفان از مسیر اهل‏بیت و نابخردان و غلات پى
مى‏بریم.

افزون بر این درخواست امام که به شکل دعا طرح شده است، نمونه‏ هاى دیگرى هم در گفتارهاى آن حضرت
به چشم مى‏ خورد.

امام(ع) در نامه‏اى دیگر به یکى از شیعیان خود مى ‏فرماید:

«...خواسته بودى برایت دعا کنم، خداوند ـ جلّ و علا ـ نگهبان، یاور و پوشاننده توست.»[16]

همان حضرت در پاسخ به نامه یکى از شیعیان که از ستمهاى ظالمى شکایت مى‏نمود، فرمودند:

«ما در این روز از هر ستمگر، متجاوز و حسودى از خدا توان و کفایت مى‏خواهیم و او ما را نگاهبان
است.»
[17]

خود امام(ع) مصائب دردناکى از متوکّل و دیگر خلفاى معاصر خود متحمل شد، لذا به دعاى ذیل مسلح شد و
به خداوند متوسل گشت تا او را حفظ کند:

«احتجبت بحجاب اللّه النوّر الّذى احتجب به عن العیون...»[18]

به حجاب خداوندى پناه مى‏جویم، نورى که از دیده‏ها نهان است.

با دقّت در زندگى ائمّه اطهارعلیهم ‏السلام درمى ‏یابیم که آن بزرگواران همواره اصحاب سِرّ و یاران خاصّ خود
را به حفظ اسرار و پرده‏ پوشى در مقابل دشمنان و یا دوستان ناآگاه و افراد کم‏ ظرفیت توصیه مى‏ نموده ‏اند.

حضرت امام جواد(ع) در نامه‏ اى به سعدالخیر مى‏ نویسد :

«... باز این را بدان که برادران مورد اعتماد براى یکدیگر ذخیره هستند و اگر بدگمان نمى‏شدى، پرده از روىحقیقت هایى پنهانى برمى‏ داشتم و برخى اسرار کتمان‏ شده را روشن مى‏ کردم ولى من حتى از تو پرهیز مى‏ کنم ومى‏ خواهم که تو بمانى [مبادا به‏ خاطر داشتن این اسرار کشته شوى] انسان بردبارى که از کسى پرهیز نمى‏کند،
درحال تقوى و پرهیزکارى نیست و داشتن حلم جامه انسان آگاه است، پس خود را از آن جامه عارى نکن و
عریان نشو والسّلام».
[19]

این درحالى است که موقعیّت و اعمال شیعیان در هیچ شرایطى از امام پوشیده نیست. امام جواد(ع) درنامه‏اى به على‏بن مهزیار مى‏نویسند:

«فما خفى علّى مقامک و لا خدمتک فى الحرّ و البرد، فى اللّیل و النّهار ...»[20]

موقعیّت تو از من پوشیده نیست، کارهایت را در گرما و سرما مشاهده مى‏کنم، مى‏بینم که شبانه‏روز چه
تلاشى دارى.


2-مکاتبه وتوقیع

  توقیع نشان‏گذاشتن و امضاکردن حاکم بر نامه و فرمان، جواب مختصر که کاتب در نوشته به پرسشها مى‏دهد،
دستخط فرمانروا و نوشتن عبارتى در ذیل مراسله.
[21]

در اصطلاح علم حدیث پاسخ به پرسشها یا اطلاعیه‏هایى است که به صورت کتبى از طرف امام براى آگاهى
شیعیان فرستاده مى‏شده، چنان که توقیعاتى از حضرت امام على نقى و امام حسن عکسرىعلیهمالسلام نقل
شده است، اما معمولاً توقیع به نامه‏هاى حضرت حجه‏بن الحسن گفته مى‏شود که توسط چهار تن از نائبان
خاصّ ایشان در زمان غیبت صغرى به دست شیعیان مى‏رسیده است.
[22]

چنین به نظر مى‏رسد که دانشمندان، خواسته‏اند بین اخبارى که شیعه آنها را در حضور امام به طور شفاهى
فراگرفته با آن‏چه به صورت حاشیه و پى‏نوشت نامه از امام دریافت کرده، تفاوتى موجود باشد، بدین جهت نوع
دوم را توقیع خوانده‏اند، که با معانى لغوى و وضع نخستین آن نیز تناسب دارد، زیرا توقیعات معمولاً جواب
پرسشهایى است که در زیر نامه به اختصار تحریر مى‏شده و نشان درستى آنها دستخط شناخته شده یا مهر
نویسنده بوده که در توقیعات وجود داشته است و بدین‏ترتیب اصحاب ائمه و شیعیان زبده که با خط و نشان
پیشوایان خود آشنایى داشتند به صدور از طرف حجّت خدا، اطمینان کامل پیدا مى‏کردند.
[23]

امام عسکرى(ع) در بخش پایانى این نامه مى‏فرماید: «وَ قَدْ وَقَّعْنا فى کتابک بالوصول والدعاء لَکَ و لِمَنْ
شِئتَ وَ قَدْ اجبنا شیعتنا عن مسألته.»

براى شناخت توقیعات، بعضى از شیعیان و اصحاب با خط امام زمان خود آشنایى داشتند و نشانى‏هاى آن را
مى‏دانستند. مهمتر آن که مؤمنان پژوهشگر و دقیق قبلاً از امام نمونه خط خواسته بودند.

احمدبن اسحاق که از صحابه نزدیک امام حسن عسکرى(ع) است به خدمت حضرت مى‏رسد و عرض
مى‏کند:

«نامه‏اى با دست‏خط مبارک خود برایم بنویس که ببینم و خط شما را بشناسم تا هر وقت نامه شما به من مى‏رسد بدانم
تزویرى در کار نبوده و از خود شماست».

امام عسکرى(ع) پذیرفت و ضمن این که یادآور شد گاهى خط به واسطه تعویض قلم مختلف مى‏شود،
دستور داد قلم و دواتى آوردند و نامه‏اى نوشت و به وى داد.
[24]

 

نامه ات را دریافتم 

قد فهمت کتابک یرحمک اللّه

رحمت خداوند شامل تو باد، نامه‏ات را دریافتم.

این جمله داراى دو بخش است، یکى اشاره به نامه اسحاق‏بن اسماعیل است که براى امام ابومحمد(ع)
نگاشته است و امام هم شاید در پاسخ به آن نامه این مطالب را فرموده‏اند و دیگرى دعاى امام و طلب رحمت
توسط آن حضرت است.

 

نامه و نامه‏نگارى

نامه‏نگارى و مکاتبه از دیرباز از مهمترین شیوه‏هاى پیام‏رسانى و ارتباطات بوده است.

امروزه با وجود پیشرفت تکنولوژى و گسترش وسایل ارتباطى هنوز هم این شیوه به‏خاطر ویژگیهاى خاصّى
که فرهنگ مکتوب دارد جایگاه خود را حفظ کرده‏است.گرچه‏ابزار نوین بر سرعت پیام‏رسانى و ارسال و
مراسلات افزوده‏است.

از مشهورترین نامه‏ها، نامه حضرت سلیمان به بلقیس، ملکه سبا است که در سوره نمل بدان اشاره شده
است. 

نامه‏هاى بى‏شمار عالمان دین و دانش، نامه‏هاى امیرالمؤمنین حضرت على(ع) در نهج‏البلاغه به استانداران،
فرمانداران، صحابه و دوست و دشمن، نامه‏هاى امام حسن و امام حسینعلیهاالسلام و سایر معصومین
گاهى فصلى از روایات و احادیث آنان را در برگرفته است.

یکى از فصلهاى زندگانى امام‏رضا و امام جواد و امام حسن عسکرىعلیهم‏السلام
نامه‏هاى‏آن‏بزرگواران‏است‏وهمچنین‏توقیعات‏صادره از سوى حضرت مهدى(عج).

عالمان دین هم از عصر غیبت تاکنون از این شیوه بهره‏ها برده‏اند و در زمان ما نامه‏هاى حضرت امام
خمینى که در صحیفه نور به چشم مى‏خورد قابل توجّه است. نامه تاریخى ایشان به رهبر اتحاد جماهیر
شوروى سابق از مشهورترین آنهاست و تنها ذکر فهرست‏نامه‏هاى بسیارى که توسط عالمان نگاشته شده
است خود کتابى مستقل خواهد شد.

 

ادب اعلام وصول نامه

ضرورت پاسخ‏دادن به نامه‏ها و اعتناى به آن و همچنین ادب اعلام وصول آن از جمله درسهایى است که از
این عبارت آموخته مى‏شود.

البته این‏گونه تعابیر که نشان‏دهنده دریافت نامه و مطالعه و دقت در آن است در نامه‏هاى ائمه
اطهارعلیهم‏السلام و ازجمله در سایر نامه‏هاى امام عسکرى(ع)به چشم مى‏خورد.

حضرت امام جواد(ع) در پاسخ به نامه على بن مهزیار مرقوم فرمودند:

«لقد فهمت ما ذکرت و زادتى سروراً فسّرک اللّه...»[25]

مقصودت را متوجه شدم و خوشحالیم افزون گشت. پروردگار بزرگ مسرورت کند ...

«وقد فهمت ما ذکرت من امر القمیین خلّصهم اللّه...»[26]

آنچه درباره اهل قم ذکر کردى متوجه شدم، خداوند نجاتشان دهد ...

امام عسکرى(ع) در اواخر همین نامه به اسحق‏بن اسماعیل مى‏فرماید:

«وَقَدْوَقَعْنا فىکتابِکَ‏بِالوصولِ‏والدّعاءلَکَ‏وَلِمَنْ‏شِئْتَ وقداَجَبْناشیعتناعن‏مسألته».

و ما در نامه‏ات وصول آن را نوشتیم و دعا براى تو و براى هر کس خواستى و جواب مسأله شیعه‏مان را
دادیم.

3-بصیرت

 

فاتمّ اللّه علیک یا اسحاق و على من کان مثلک ممّن قد رحمه‏اللّه و بصره بصیرتک و نزع عن الباطل و لم
یقم فى طغیانه نعمته.

اى اسحاق! خداوند به تو و امثال تو نعمتش را تمام نموده است، همه آن کسانى که مورد لطف خدا
قرار گرفته‏اند و به نعمت خود آنان را به‏مانند تو بصیرت داده است. و از باطل او را دور گردانیده
است و در طغیان او نعمت‏هاى پروردگار پایدار نمى‏ماند.

کدام نعمت است که امام(ع) مى‏خواهد که خداوند بر اسحاق و همانند او تمام کرده است؟ کدام نعمت است که
شامل کسانى است که رحمت الهى آنان را فرا گیرد و لطف خاصّ او شامل حال آنان شود؟ آن کدام نعمت
است که لازمه دریافت و شناخت آن بصیرت است و اگر خداوند بخواهد به رحمت خود آن نعمت را عطا کند،
اوّل بصیرت عنایت مى‏کند و دیده دل را مى‏گشاید و آنگاه آن نعمت را مى‏بخشد؟ و آن‏چه نعمتى است که
تمام نعمت در آن است و انسان را به بهشت که درواقع وصول به تمام نعمت است، مى‏رساند؟

بایستى دقّت کرد که مگر اسحاق و امثال او، چه داشتند که دیگران ندارند؟

وَ بَصّرَهُ بَصیرتک

و ایشان را مانند تو بصیرت داده است.بصیرت به معناى روشن‏بینى و روشن‏دلى است. «بصر» چشم ظاهرى است و «بصیرت» چشم دل. بصَر هم
بصیرت مى‏طلبد، بصر «بى‏بصیرت» کورى است.

اى بسا کسانى که چشم دارند، امّا نابینایند زیرا بصیرت ندارند. بى‏بصیرتانى که به تعبیر قرآن از چهارپایان نیز
گمراه‏ترند، چراکه چهارپایان استعداد و امکانات انسان را ندارند ولى این کوردلان «چندین چراغ دارند و بیراهه
مى‏روند».

«لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لا یُبْصِروُنَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها اُولئِکَ کَاالأنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ
اُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ.»
[27]

آنها دلهایى دارند که با آن نمى‏اندیشند، چشمانى دارند که با آن نمى‏بینند، گوش‏هایى دارند که با آن
نمى‏شوند، آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراه‏تر، اینان همان غافلانند.

کورى دل بدترین و خطرناکترین کورى‏هاست. حضرت امام على(ع) فرمودند:

فَقْدُ البَصَرِ أَهْوَنُ مِنْ فَقْدِ الْبَصیرَةِ.[28]

نابینایى آسانتر است از کوردلى.

در روایتى پیامبراکرم(ص) نیز فرمود : نابیناى واقعى کوردلانند.

«لَیْسَ الاْعْمى مَنْ یُعْمى بَصَرُهُ، إِنَّما الأَعْمى مَنْ تُعْمى بَصیرَتُهُ».[29]

کور آن نیست که چشم ندارد، بلکه کسى است که چشم دل ندارد.

با بصیرت و نورانى دل است که انسان دوست را از دشمن بازمى‏شناسد و راه حق را از باطل تمیز مى‏دهد و
سخن حق را مى‏پذیرد و از نفاق و سخن باطل روى‏گردان است.

با همه وجود به حق رو مى‏کند و به باطل پشت مى‏کند.

با نور بصیرت است که انسان به‏سوى ولى خدا رو مى‏کند و به راهبرى او سلوک مى‏نماید.

4-ولایت پذیری

فاینْ تَذهَبوُن؟

 

فأین یتاه بکم؟ و أین تذهبون کالأنعام على وجوهکم عن الحق تصدفون و بالباطل تؤمنون و بنعمة اللّه
تکفرون؟ او تکذبون

پس‏کجا شما را سرگردان کردند؟ و چون چهارپایان از حق رویگردان، به کجا مى‏روید؟ به باطل
مى‏گرایید و به نعمت خداوند ناسپاسى و کفران مى‏ورزید؟

امام(ع) با پرسش انکارى مى‏پرسد که به کدام وادى ضلالت مى‏روید؟

پرسش انکارى امام به این دلیل است که آنها را در راه باطل (با این که نباید باشند) مى‏بیند.

این سؤالات اساسى زندگى بشریت است، هستى با همه راهها و رهروانى که دارد، با هزاران چراغ و قطب‏نما
و به شیوه‏ها و طرق گوناگون انسان را به سوى شاهراه حقیقت رهنمون گشته است.

آیا سزاوار است انسان با این‏همه حجّت و دلیل و رهنما، راه را رها کرده و بیراهه رود و در سر دوراهه‏ها و
چندراهه‏ها صد دله شود؟ همه هستى مدام زنگ خطرى به صدا درمى‏آورد و از فرد، فرد انسانها مى‏پرسد: به
کجا مى‏روى؟

و از اقوام و جوامع و گروهها سؤال مى‏کند. به کجا مى‏روید؟

و راستى اگر تنها سؤال اساسى انسان همین مى‏بود و همه دغدغه خاطر و دل‏نگرانى و سعى و تلاشش براى
یافتن پاسخ آن مى‏بود چه مشکلات و سؤالات و مجهولاتى از او حل نمى‏گشت؟

مگر نه‏این است که‏سؤالات اساسى‏زندگى همواره‏تفسیر این سه حرف است که:

از کجا آمده‏ام؟ آمدنم بهر چه بود؟

به کجا مى‏روم؟ آخر ننمایى وطنم

اصل لشکر بى‏گمان سرور بود

 امام عسکرى(ع) هم در اینجا مى‏فرماید: وَأَیْنَ تَذْهَبون کالأنعام على وجوهکم. حرکت و سیرى که بى‏راهبر
و راهنما و با ترک سرور و سالار دین باشد، حرکتى حیوانى، عقیم و کور است و براى سیرکننده جز زحمت و
رنج و در نهایت ظلمت و حیرانى پیامدى نخواهد داشت.

اگر صد سال دورى مى‏شتابى

نه خود را و نه کس را بازیابى

اصل‏لشکر بى‏گمان سرور بود

قوم بى‏سرور، تنِ بى‏سر بود

این همه که مرده و پژمرده‏اى

زآن بود که ترک سرور کرده‏اى

چنین حرکت و تلاشى همانند حرکتِ دَوَرانى، حیوان آسیاب است که از بامداد تا شامگاه به گِردِ خویش
مى‏چرخد و مى‏پندارد فرسنگها راه پیموده است و چون چشمش را باز نمایند، خود را در آسیاب بیند!

سالها ره مى‏رویم و در اخیر

همچنان در منزل اول اسیر!

 

5-نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن

و لولا محمد، صلى‏اللّه علیه‏وآله، وَالأوصیاء من بعده، لکنتم حیارى کاالبهائم لاتعرفون فرضاً من
الفرائض وَ هَْل تَدْخل قریةً الاّ مِنْ بابِها.

و اگر محمد(ص) و اوصیاى بعد از او نبودند، شما به سان چهارپایان حیران بودید و سرگردان هیچ
واجبى از واجبات ـ و فرضى از فرایض ـ را نمى‏شناختید و آیا به جز از «در» وارد شهر مى‏شوند؟

یکى از شیوه‏هاى یادآورى نعمت‏ها و درک عظمت آن، این است که آدمى فقدان آن نعمت را، در نظر آورد و
آفاتى که از فقدان او پدید مى‏آید و ثمراتى که از بود او ایجاد شد را به‏شمار آورد.

با فقدان جوانى قدر آن شناخته مى‏شود، با از دست رفتن عافیت و امنیت، اهمیت هر یک آشکار مى‏گردد.

راستى اگر انبیاء الهى ارسال نمى‏شدند و وحى نازل نمى‏گردید، سهم بشر از علم و معرفت نسبت به هستى و
ماوراء آن چقدر بود؟!

با کدام ابزار اسرار عالم خلقت کشف مى‏گردید و عالم معقول شناخته مى‏شد؟ با چه علمى وجود ملائکه و جنّ
و عالم مجردات اثبات مى‏شد؟ با کدام دانش وجود بهشت و جهنّم و قیامت و روز حساب و سرنوشت ارواح
انسانها به ثبوت مى‏رسید؟

سهم انسان منقطع از وحى از شناخت خود چه میزان بود؟

راستى امروز آنانى که خارج از محدوده وحى به انسانشناسى پرداخته‏اند، چرا او را موجود ناشناخته معرفى
کرده‏اند؟

شناخت صفات بارى‏تعالى، استعدادها و گرایشات درون آدمیان، آداب سیر و سلوک انسان، مرز بین حق و
باطل و هزاران سؤال انسان چه پاسخى داشت؟

6-تازیانه‏هاى سلوک

ولو فهمت الصمّ الصّلاب بعض ما فى هذا الکتاب لتصدّعت قلقاً و خوفاً من خشیة اللّه و رجوعاً الى طاعة
اللّه عزّوجلّ.

و اگر سنگ‏هاى سخت و بى‏رخنه، برخى از آنچه در این نامه است را فهم کنند (و دریابند) از ترس و
هراس خدا از هم بپاشند و به طاعت خداى عزوجلّ برگردند.

 

7-گوش نامحرم نباشد جاى پیغام سروش

 

و لا یکتم امر هذا عمّن یشاهده من موالینا الاّ من شیطان مخالف لکم، فلا تنثرنَ‏الدّر بین اظلاف الخنازیر،
ولا کرامة لهم

و پنهان نکن امر این نامه را از کسانى از شیعیان ما را آن را ببینند، مگر از شیطانى که مخالف
شماست، پس پخش نکنید درّ گرانبها را در بین پاهاى خوکان، و آنان که کرامتى ندارند و بزرگوارى
برایشان نیست.

 

درّ گرانبها

پیش از این امام(ع) اسامى چند نفر از موالى و شیعیان خود را یادآور شد و به اسحاق توصیه نمود که نامه را
بر آنان بخواند، در این فراز امام(ع) از کتمان و پنهان‏ساختن این نامه از موالى نهى مى‏نماید و صرفاً امر به
کتمان آن از انسان‏نماهاى شیطان صفت که مخالف اولیاء الهى و دوستان آنانند و افراد تهى مایه و لئیم
مى‏نمایند و مى‏فرمایند:

فلا تنثرنّ الدّر بین اظلاف الخنازیر ولاکرامة لهم.

پس پخش نکن درّ را بین پاهاى خوکان، و آنان که کرامتى ندارند و بزرگوارى برایشان نیست.

راستى که معارف اهل‏بیت و دستورالعمل‏هاى راه سلوک را اهلى باید و نااهل را شایسته این کلامهاى نورانى
و دستورات جاودانى نیست.

کلامى که اگر سنگ‏هاى سخت بعضى از آن را فهم کنند، متلاشى شوند کجا شایسته گوش نااهلان و
نامحرمان است.

از حضرت مسیح(ع) نقل شده است که:

«لا تَضَعُوا الْحِکْمَةَ عِنْدَ غَیْرِ أَهْلِها فَتَظْلِمُوها وَلا تَمْنَعُوها أَهْلِها فَتَظْلِمُوهُمْ کونوا کَالطَّبیبِ الرَّفیقِ یَضَعُ الدَّوَاءَ فى
مَوْضِعِ الدّاءِ.»
[30]

دانش و حکمت را به دست افراد ناشایست مسپارید، که در این صورت به آن جفا کرده‏اید و آن را از افراد
شایسته دریغ نورزید، که در حق آنان ستم روا داشته‏اید، چون طبیب مهربان باشید که ملحم را روى زخم
مى‏گذارد و دوا را در محلّ درد به کار مى‏گیرد.

حضرت على(ع) نیز مى‏فرماید:

«لاتُمْسِکْ عَنْ إظْهارِ الْحَقِّ، إذا وَجَدْتَ لَهُ أَهْلاً».[31]

از اظهار حق امساک مکن هر گاه براى آن اهلى را یافتى.

وقتى فراز اوّل این جمله امام عسکرى(ع) را دیدم، این بیت به‏یادم آمد:

من آنم که در پاى خوکان نریزم

مر این قیمتى لفظ درّ درى را

 

8-ملاقات

از شهر خارج مشو

فلا تخرجنّ من‏البلدة حتّى تلقى‏العمرى رضى‏اللّه عنه برضاى عنه، و تسلم علیه و تعرفه و یعرفک
فانّه‏الطاهرالامین العفیف القریب منّا و الینا، فکلّ ما یحمل الینا من شى‏ء من‏النواحى فالیه یصیر آخر
امره، لیوصل ذلک الینا، و الحمداللّه کثیراً، سترنا اللّه و ایّاکم یا اسحق بستره، و تولاّک فى جمیع امورک
بصنعه، و السلام علیک و على جمیع موالىّ و رحمه‏اللّه و برکاته، و صلّى‏اللّه على سیّدنا النّبى و آله و
سلّم کثیراً.

و ما در نامه تو توقیع نمودیم و براى تو و براى کسى که خواسته بودى دعا نمودیم، و سپاس
پروردگار را شیعه‏مان از سؤالش پاسخ دادیم. پس بعد از حق جز گمراهى نیست.

از شهر بیرون مرو تا این که عمرى را ـ که خداوند با خشنودى من از وى خشنود گردد ـ ملاقات کنى
و بر او سلام کن و او را بشناس و او نیز تو را بشناسد که او مردى پاک، امانتدار، عفیف، نزدیک به ما
و از ماست پس هر چیز که از نواحى به جانب ما فرستاده مى‏شود در نهایت به او مى‏رسد تا اینکه
آن را (به ما) برساند. سپاس فراوان پروردگار را خداوند ما و شما را اى اسحاق با پوشش خود
بپوشاند، و در همه کارهایت به نیروى خود یار تو باشد و سلام بر تو و بر تمامى موالى و دوستان
من و رحمت خدا و برکات او و درود خدا بر سیّد ما نبى اکرم و آل او سلامى فراوان.

نتیجه:

منابع بسیاری درمتون روایی  وجودداردکه تصویری متفاوت از آنچه تاریخ نگاران نوشته اند فراروی محققان قرارمی دهد.این مهم وقتی رخ می نماید که فرایند صحت وسقم روایات واحادیث را بشناسیم وفلسفه پیدایش دانش هایی همچون رجال وعلوم حدیث ودقت های فراوان در طبقه بندی اخباروروایات را دریابیم .آیا به راستی در اسناد متون تاریخی وراویان آن هم می توان چنین نظری داد؟تاریخ ازمنظر متون روایی می تواند به عنوان دانش بین رشته ای علم الحدیث را با تاریخ پیونددهد.شناخت شیوه های ارتباطی،اوضاع واحوال سیاسی واجتماعی وشناخت مناطق وشخصیت ها ونظامات مدیریتی وشیوه های مخالفان و...ازآثار کاوش وجستار دراین متون است.درمباحث مورنیاز جامعه اسلامی به جای تاریخ نگری صرف می توان مولفه ها وشاخص ها را بر اساس اهداف وروش ها ونظام ارزیابی ازمتون دینی استخراج نمود.

*دانشجوی دوره دکتری تاریخ وتمدن ملل اسلامی-دانشگاه آزاداسلامی واحدمشهد.


 

منابع:

ـ قرآن کریم

1 ـ امین، سید محسن، «اعیان الشیعه» الطبعة الاولى، بیروت، 1369 ق.

1 ـ جعفریان، رسول، «دنباله جستجو در تاریخ تشیع در ایران»، قم: انتشارات انصاریان، چاپ اوّل، 1374.

2 ـ جعفریان، رسول، «حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه» جلد اوّل و دوم تهران:چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اوّل، 1371.

3ـ جعفریان، رسول «تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجرى» تهران:نشر سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، 1371.

4ـ حرانی ،ابن شعبه،تحف‏العقول، مؤسسه اعلمى، بیروت.

5-حرانی ،ابن شعبه،حسن بن علی، رهاورد خرد (ترجمۀ تحف العقول‌) محقق:اتابکی، پرویز،تهران:نشر و پژوهش فرزان 1376.

6 ـ حرعاملی،محمدبن حسن ،تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة،قم:موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث.

7-حق شناس و همکاران ، فرهنگ معاصر هزار انگلیسی -فارسی، تهران: فرهنگ معاصر 

8--رکنى، محمدمهدى، نشانى از امام غایب ع، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ دوم، 1372.

9ـ شوشترى، قاضى نوراللّه، «مجالس المؤمنین» جلد اوّل، تهران: اسلامیّه، چاپ سوم، 1365.

10 ـ الطبسى، الشیخ محمد جواد، «حیاة الامام العسکرى علیه‏السلام»، بى‏جا: مکتب الاعلام الاسلامى، چاپ اوّل، 1371.

11ـ طوسى، شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن «اختیار معرفة الرّجال المعروف برجال الکشى» مشهد: دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1348.

12-طوسى، شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن «امالی» نجف: مطبعه الحیدریه،1389ق.اسماعیلیان، چاپ اوّل، بى‏تا.

13ـ قرشى، باقر شریف، «زندگانى امام حسن عسکرى علیه‏السلام ترجمه سید حسن

اسلامى، قم: انتشارات اسلامى، چاپ اوّل، بى‏تا.

14ـ قرشى، باقر شریف، «تحلیلى از زندگانى امام حسن عسکرى علیه‏السلام» ترجمه محمدرضا عطایى، مشهد: کنگره جهانى حضرت رضا علیه‏السلام، چاپ اوّل، 1371.

15-قرشی ،باقر شریف ، زندگانی امام حسن عسکری(ع)،ترجمه سیّد حسن اسلامى، دفتر انتشارات اسلامى

16-مامقانی ،عبدالله تنقیح المقال فی علم الرجال (ط  الحدیثه(.قم :موسسه آل البیت .

17 ـ مجلسی،محمدباقر،بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار .

18ـ مدرسی ،سیدمحمدتقی ،زندگانى امام حسن عسکرى(ع)، ترجمه محمد صادق شریعت، تهران: مؤسسه انصارالحسین ، 1370.

19-میرلوحی ،سید محمد«کفایة المهتدی فی معرفة المهدی علیه السلام »"اربعین میر لوحی قدس سره"قم:دارالتفسیر.

  ـ  نگاهى گذرا بر زندگانى امام جوادع، علاّمه سید عبدالرّزاق مقرّم، ترجمه پرویز دلاور، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ اول

1370؛ 117.

20ـ  مفاتیح‏الجنان دعاى جوشن کبیر، بند 22. ترجمه حجه‏الاسلام موسوى دامغانى.

21-مثنوى مولوى

 



[1] ـ  جعفریان، رسول، حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ج2، ص183.

 

[2] ـ  همان؛ 183؛ به نقل از الخرائج والجرائح، ج1/439؛ الصراط المستقیم، ج2/207.

 

[3] ـ  همان؛ 184.

 

[4] ـ  همان؛ 197.

 

[5] ـ  زندگانى امام حسن عسکرىع، ص 215.

 

[6] ـ  تحف العقول، 361 بحارالانوار، ج78، ص372.

 

[7] ـ طوسى، محمّدبن حسن «اختیار معرفه‏الّرجال» 580 ـ 581

 

[8] ـ  همان ؛ 580

 

[9] ـ  زندگانى امام حسن عسکرىع، باقر شریف قرشى، ترجمه سیّد حسن اسلامى، دفتر انتشارات اسلامى؛ 82 ـ 79

 

[10] ـ  مثنوى مولوى، دفتر اول

 

[11] ـ  مفاتیح‏الجنان دعاى جوشن کبیر، بند 22. ترجمه حجه‏الاسلام موسوى دامغانى.

 

[12] ـ  همان، دعاى کمیل

 

[13] ـ  بحارالانوار ج55؛ 45؛ شرح الاسماء؛ 382؛ شرح مناجات شعبانیه؛ 130.

 

[14] ـ  نهایه ابن‏کثیر، ج2؛ 332؛ شرح مناجات، 130.

 

[15] ـ  مقالات، محمد شجاعى، ج1؛ ص55.

 

[16] ـ  الدرّ النظیم، زندگانى امام حسن عسکرىع ؛ 93.

 

[17] ـ  الدرّ النظیم؛ 225، همان 94.

 

[18] ـ  مهج الدعوات؛ 45، همان؛ 211.

 

[19] ـ  بحارالانوار ـ ج 17 ـ ص 213 ـ زندگانى امام جوادع، المقرم، 24

 

[20] ـ  مکاتیب الائمّه، کتاب غیبت شیخ طوسى؛ 226

 

[21] ـ  مرجع در نقل معانى مذکور عبارت است از: منتهى الأرب فى لغة العرب؛ لغت‏نامه دهخدا؛ فرهنگ فارسى؛ لسان‏العرب.

 

[22] ـ  رک: الذریعه 8/237.

 

[23] ـ  رکنى، محمدمهدى، نشانى از امام غایب ع، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ دوم، 1372؛ 5-3.

 

[24] ـ  همان؛ 72، به نقل مناقب آل ابیطالب شهر آشوب، 3/233 و 274 و پژوهشى در زندگى امام مهدىع؛ 188.

 

[25] ـ  الامام محمدالجوادع، ص23.

 

[26] ـ  نگاهى گذرا بر زندگانى امام جوادع، علاّمه سید عبدالرّزاق مقرّم، ترجمه پرویز دلاور، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ اول
1370؛ 117.

 

[27] ـ  اعراف، آیه 179

 

[28] ـ  فهرست موضوعى غررالحکم، ص 34

 

[29] ـ  کنزالعمّال، حدیث 1220

 

[30] ـ  المحجة البیضاء ج1، ص91.

 

[31] ـ  هدایة العلم فى غرر الحکم، شماره 1088، ص318.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۲۸
محمدرضا سوقندی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی