علل گسترش مذهب حنفی درمصربا تاکیدبردیدگاههای اقتصادی(1)
باسمه تعالی
علل گسترش مذهب حنفی درمصربا تاکیدبردیدگاههای اقتصادی
محمدرضا سوقندی*
چکیده
نقش دین درحکومت ها تنهادر مشروعیت بخشی خلاصه نمی شود، بلکه نظرات فقهی و کلامی مذاهب هم درگسترش آن مذهب موثراست وهم مذاهب در پرتوجانبداری حکومتها رشد می نمایند.
سرزمین مصر پس از اسلام شاهد رونق مذاهب وارتباط آن با دولت ها وحاکمان بوده است.مدعای ما دراین مقاله آن است که بین آراء و نظرات فقهی واحکام اقتصادی باتوسعه آن ارتباط وجود دارد.بدین معنا که نظرات فقهی مذهب حنفی در باب اقتصادهم موجب گسترش آن مذهب وهم رشداقتصادآن کشورشده است.
لذا این مقاله به روش اسنادی و با بهرهگیری از منابع کتابخانهای در پی آن است تا باتوجه به جایگاه مصر ازنظراقتصادی اثبات نمایدکه دیدگاههای فقهی ونظرات اقتصادی مذهب حنفی موجب گسترش آن شده است.
واژه های کلیدی:
مصر،مذهب حنفی،فقه حنفی،اقتصاد
* دانشجوی دوره دکتری تاریخ وتمدن ملل اسلامی
SOQANDI@GMAIL.COM
مقدمه
می توان گفت که دروازههای سرزمین مصربدون جنگ و خونریزی و عدم مقاومت حاکمان و مردم مصر، به روی سپاهیان مسلمان و دین اسلام باز شد و مردم مصر بدون مقاومت، این دین آسمانی و الهی را پذیرا شدند .
کشور مصر، از اوائل ورود اسلام، به مرکز فعالیت های علمی و سیاسی تبدیل گشت و از ولایات بزرگ اسلام محسوب شد.مردم مصر از گذشته ها و ایام دور همیشه دینی را انتخاب کرده و خدایی را پرستش می کردند . روح دینی در اذهان و افکار و زندگی این مردم وجود داشته و در واقع دین با زندگی آنها آمیخته است . علاوه بر این، تساهل دینی و آزادی مذهب از طرف حکومت این کشور از مشخصه فرهنگی مصر می باشد و این مسئله باعث شده که مذاهب متعددی در این کشور رشد کند.1
مذهب حنفی پس از مرگ ابوحنیفه، توسط دو شاگرد برجسته اش ابو یوسف قاضی مشهور (م 182 ه.ق) و محمد بن حسن شیبانی (م 189 ه.ق) رواج یافت.
و در زمان خلافت هارون و پس از وی بدل به مذهب رسمی خلفای عباسی گردید به گونه ای که تنها فقیهان این مذهب مسنددار قضا می شدند. اما حاکمیت طولانی فاطمیان بر مصر مانع از گسترش این مذهب در غرب جهان اسلام گشت.بعدها مذهب حنفی، مذهب رسمی خلافت عثمانی هم شد. ولی آن هم باعث نشد که قلمرو حاکمیت مذهب از شرق جهان اسلام فراتر رود .2
البته پرداختن به همه وجوه مذهب حنفی در مصر مستلزم پژوهشی فراگیر است که از حدیک مقاله فراتراست.
اولین کسی که مذهب حنفی را به مصر برد نخستین قاضى حنفى مصر اسماعیل بن یَسَع، از اهالى کوفه بود که در سال 164 به این سمت منصوب شد، اما چون آراى او که مطابق با آراى ابوحنیفه بود براى مردم مصر ناشناخته بود، آنان خواستار عزل وى شدند و او در 167 به فرمان مهدى عباسى برکنار شد.
گسترش مذهب حنفی در مصر راباید درارتباط بین ابویوسف وهارون الرشید وانتصاب ولات وقضات ازبین احناف جستجونمود
در آن زمان، مصر به سبب حضور شاگردان مالک بن انس پایگاه مالکیان بود و بعدها به سبب حضور محمدبن ادریس شافعى (پیشواى شافعیان) در مصر، مذهب شافعى در آنجا گسترش یافت. با این همه، مذهب حنفى تا نیمه سده چهارم در کنار این دو مذهب، هرچند با پیروانى کمتر، یکى از مذاهب رایج در مصر بود. در زمان حکومت فاطمیان، مذهب حنفى در مصر تقریبآ رو به افول گذاشت. ایوبیان که پس از فاطمیان بر مصر حاکم شدند، شافعیان را گرامى تر مى داشتند و گرچه چند مدرسه حنفى در مصر تأسیس کردند اما شمار آنها به عدد مدارس شافعى نمى رسید. نخستین مدرسه حنفیان مصر، مدرسه سیوفیه بود که صلاح الدین ایوبى در 572 آن را وقف حنفیان کرد. در این دوره، عده حنفیان در مصر افزایش یافته بود. گروهى از آنها از شام آمده بودند و برخى دیگر علماى حنفى مشرق بودند که در قاهره سکونت گزیده بودند. در دوره ایوبیان، ساخت مدارس مشترک براى حنفیان و شافعیان نیز رواج یافت. در دوران ممالیک (حک : 648ـ922)، در قاهره و حلب که به قلمرو آنان پیوسته بود، چهار قاضى از هر چهار مذهب اهل سنّت منصوب شدند و مدارس متعددى در قاهره تأسیس شد که تمام مذاهب چهارگانه در آن تدریس مى گردید.3
هم اکنون نیزدر مصر، جمعیت زیادى حنفى اند و هرچند اکثریت با آنان نیست ولى مذهب رسمى مصر مذهب حنفى است.4
مذهب حنفیه و بنیانگذار آن
مذهب حنفی یکی از پنج مذهب بزرگ اسلام و یکی از چهار مذهب اهل تسنن می باشد که طرفداران زیادی در جهان اسلام دارد موسس این مکتب فقهی امام ابوحنیفه است
ابو زهره - که از شخصیتهای برجسته مصری - کتابی در حدود 500 صفحه در مورد ابوحنیفه نوشته است و در آنجا آورده که ابوحنیفه، 52 سال از عمرش را در دوران بنیامیه و 18 سال را در دوران بنی عباس سپری کرد.
ابوحنیفه در دورانی با بنیامیه معاصر بود که بنیامیه، محبوبیت خود را از دست داده بود و نفرت و انزجار عمومی از دودمان بنیامیه بر جامعه حاکم بود و اگر کسی کوچکترین نزدیکی و همکاری با بنیامیه داشت، او را متهم به بی دینی و لا مذهبی می کردند. لذا، ابوحنیفه، از هرگونه نزدیکی به حکومت بنیامیه خودداری کرد.5
گسترش مذهب فقهی ابوحنیفه
ابوحنیفه پس از درگذشت استاد خودحماد، بر جایگاه وی تکیه زد و مدت سی سال در رأس یکی از مهمترین حلقههای فقه کوفه، به تبیین نظرات و شیوههای استنباط خود در فروع فقهی پرداخت. با اینکه جوّ علمی کوفه چندان با وی مساعدت نداشت، جذابیت حلقة او بسیاری از طالبان علم را از اقصی نقاط سرزمینهای اسلامی به گرد وی آورد.
البته ابویوسف و محمدبنحسن شیبانی در میان این شاگردان منزلتی ممتاز داشتند و در واقع، هم در انتقال تعالیم ابوحنیفه و هم در تدوین و بسط آموزههای وی، نقش اساسی را ایفا نمودند. گفتنی است که ابوحنیفه آزاداندیشی در فقه را ترویج میکرد و هرگز کسی را به تقلید ناآگاهانه از خود فرا نمیخواند.
جمعی از شاگردان ابوحنیفه و در رأس آنان ابویوسف و محمبنحسن، در نیمة دوم سدة 3ق/ 9م به موازات تدوین فقه حنفی، در دو بعد فقه و عقاید، فاصلة خویش را از مکتب اصحاب حدیث کاهش دادهاند و در بعد سیاسی، نسبت به خلافت عباسی موضعی معتدلتر در پیش گرفتهاند. نمونة آشگار این حرکت در تمامی ابعاد، کتاب الاخراج ابویوسف است 6
از نظر گسترش جغرافیایی بایدتوجه داشت که وجود شاگردانی از سرزمینهای مختلف در حلقة درس ابوحنیفه عاملی بود که فقه او در زمان حیات وی و پس از آن در نقاط دور و نزدیک تبلیغ گردد.همانگونه که گفته شددر مصر اسماعیلبن السیع کوفی که پس از ابن لهیعه (عزل 164ق / 781م) به قضای مصر منصوب شد، بر مذهب ابوحنیفه داوری میکرد .7
امور بازرگانى مصروفقه حنفی
فقه عبارت بود از قوانین اسلامى، و از زمان خلافت عباسیان به بعد به کار گرفتن آن قانونى و رسمى شد. قاضیهایى که به وسیلۀ فرمانروا تعیین مىشدند در قضاوت خود و رأى دادن و حلوفصل مناقشات به قوانین فقهى تکیه مىکردند. 8
همانگونه که شریعت بتدریج و اندکاندک و با فرآیندى پیچیده از روى قرآن و حدیث شکوفا شد و گسترش یافت و آداب و رسوم جامعههاى اسلامى را تحت قانون درآورد، به همان گونه هم یک فرآیند مشترک بین شریعت و اعمال و رفتار جامعۀ مسلمانان تعادل ایجاد کرد. مثلا آشکار شده است که دستورات قانونى فرقۀ حنفى در زمینۀ امور بازرگانى که در مصر اجرا مىشد کاملا با نواحى دیگر تفاوت داشته است. آنچه شریعت در مورد عقد قراردادها بیان کرده در قوانین حنفى با نوعى تغییرات قانونى به نام حیل تغییر شکل یافته است، بهگونهاى که سود و بهرۀ پول با شرحها و تفسیرهایى وارد عرصۀ قانون شده و مجاز گردیده است (کلاه شرعی)9
آزادی فردی درمعاملات
ابوحنیفه در فقه خود تکیة خاصی بر آزادیهای فردی در امور مختلف اجتماعی، چون ازدواج و معاملات دارد، از نمونههای تکیه او بر آزادی فردی در معاملات، دیدگاه وِی دربارة «حجر» است که بر خلاف مشهور، عواملی چون افلاس، دین و حتی سفه و فسق را از موجبات حجر ندانسته، صاحبان این صفات را در تصرف در اموال خویش بر وفق صلاح و تدبیر خود آزاد شمردهاست10 نمونةدیگر، نظر وی در مورد تصرف بیمورد و غیرضروری از جانب پدر در اموال فرزند است که ابوحنیفه در این موارد به حفظ حق حاکمیت فرزند بر اموال خود رأی داده و در صورت خسارت، پدر را ضامن شمردهاست.11سهلگیری او در مورد صلح و توافقهای حقوقی نیز ریشه در همین دیدگاه او دارد.12
علت گسترش مذهب امام ابوحنیفه
دلایل رشد مذهب حنفی راازنگاه عالمان اهل سنت وبرخی از صاحب نظران شیعه طرح می نماییم.
1- تدوین فقه بود: فقه را بصورت یک قانون در آورد و به آن شکل داد در این امر مهم شاگردان او نیز شرکت داشتند.
2- نقش شاگردان ابوحنیفه درمراکزدولتی.
3- اکثر حکامی که عنان حکوت را در دست گرفتند پای بند به فقه حنفی بودند مانند بعضی از خلفای عباسی.البته این امر صحیح نمی باشد که مذهب احناف فقط چون حکام زمان حنفی مذهب بودند پس بزور آنها انتشار یافت.
4- امر مهمی دیگر که سبب شد که مذهب حنفی گسترش پیدا کند و مورد قبول واقع شود این بود که روش فقهی امام اعظم رحمه الله کاملا با نیازهای بشری همسو و هماهنگی داشت به خصوص فقه وی با تمدن و فرهنگ مناسبتی داشت که فقه دیگر فقها نداشتند.13
نظربرخی صاحب نظران شیعی
علل گسترش مذاهب وموانع آن ازجمله موضوعات قابل توجه می باشد. یکی ازنویسندگان درباره معتزله میگوید:
یکی از دلایلی که معتزله هیچ وقت نتوانستند در دنیای اسلام نفوذ مردمی داشته باشند، این بود که عقایدشان را با توضیحات عقلی پیچ در پیچ، مبهم و مشکل کرده بودند، آن قدر که حتی علما هم از فهمیدن آن عاجز بودند. خواندن نوشته های قاضی عبدالجبار و دیگران شاهد بسیار خوبی بر این نکته است. به همین خاطر معتزله عملاً فقط در محافل علمی، مدارس و بین نخبه ها ماند و هیچ وقت نتوانست بین مردم رواج پیدا کند.
مذهب بایستی به یک لقمه لذیذ تبدیل شود؛ به یک مجموعه بسیط و غیر پیچیده. نه چندان پیرایه داشته باشد که کار را دشوار و تحمل را سخت کند، و نه چندان با شاخ و برگهای عقلی و خرد گرایی شدید و پیچیده شده باشد. باید بتوان در یک حوزه مختصر، تمام اصول و فروع آن را بیان کرد.
وی درباره سخت گیری خوارج آنان را با ابوحنیفه مقایسه نموده ومی گوید::
خوارج جاذبه های زیادی داشتند. هیچ کس نمی تواند منکر شود که غیر از قصه نهروان، بعدها خوارج حرفهایی می زدند که می توانست مقبولیت عمومی داشته باشد. آنها نوعاً افرادی بودند زاهد پیشه، ضد اشرافیت، ضد ظلم و ستم و به لحاظ اعتقادی سعی می کردند از خودشان قرآن گرایی شدید نشان دهند؛ اما هیچ وقت نتوانستند جای مفصلی را در دنیای اسلام به خود اختصاص دهند. در حال حاضر نیز غیر از دو نقطه، تمام آن میراث از بین رفته و هیچ جای توسعه هم ندارد و اصلاً از مجموعه مذاهب اسلامی حذف شده است.
دلیل این مسئله چیست؟ یک عامل بسیار اساسی، سخت گیری مذهبی است. شما این مسئله را کنار رشد مذهب حقی در شرق اسلامی و دقیقاً شرایطی که ابوحنیفه برای سهل شدن دین ایجاد کرد، بگذارید. فتوای ابوحنیفه که نماز را می توان فارسی خواند، یا اینکه هر کس شهادتین را بگوید مسلمان است و لازم نیست عربی را درست بخواند و لازم نیست نمازش را صحیح بخواند و فتوا هایی از این دست در گسترش حنفی گری بسیار مؤثر بود. من نمی گویم این شرایط را برداریم، من یک تجربه تاریخی را بیان می کنم.
وی اعتدال نگری را علت گسترش یک مذهب دانسته و درباره نگرشهای اعتدالی و برخورد مسالمت آمیز مکتب نجف می گوید:
نکته دیگری که لازم است باز از روی تجربه های تاریخی اشاره کنم، راجع به شیخ مفید و مهم تر از او شیخ طوسی و پسرش ابو علی و بعد آمدن شاگردان آنها به شهر ری است. آن چیزی که باعث شد برای نخستین بار، شهر ری که مرکز ثقل سنیهای شافعی و حتی حنفی بود، بدون اینکه درگیری پیش آید به مرکز امامیها بدل شود، رواج نگرشهای اعتدالی و برخورد مسالمت آمیز موجود در مکتب نجف بود. شما هنوز هم کتابهای اهل سنت را می بینید که وقتی شرح حال علامه حلّی را می نویسند، می نویسند این شخص معتدل است و به صحابه بد نمی گوید. این را شاهد بگیرید و به ادبیات فارسی آن دوره نگاه کنید. صدها بیت شعر در اعتدال داریم.
یکی دیگر ازنویسندگان دراین باب می گوید:
اگر هزار کار بکنیم تا ادعا کنیم که شیعه مسلمان است، وهابیها چند برابر آن را بر ضد ما انجام می دهند. به ائمه(علیهم السلام)، به ایران، به رهبری و به امام خمینی(قدس سره) ناسزا می گویند و همه را تکفیر می کنند. بهترین راه برای شکست وهابیت، برادری شیعه و سنی است. بهترین راه این است که کوشش و برنامه ریزی کنیم که مذهب شیعه مثل مذهب حنفی در چند کشور اسلامی رسمیت پیدا کند.14