بررسی آراء وافکارتربیتی متفکران بزرگ اسلامی(فارابی،ابن سینا،خواجه نصیرطوسی،ابن خلدون،شهیدثانی و...)(2)
فصل سوم
تعلیم وتربیت ازدیدگاه اخوان الصفا
مهم ترین آراء واندیشه های آنان را می توان در سرفصل های ذیل خلاصه نمود:
-تلفیق دانش های مختلف
-ارائه دیدگاههای جدید
-نباید هیچ دانش وکتاب علمی را دورانداخت/رسائل اخوان الصفاج 4ص105
-تاکیدبراموزش دوره کودکی
-بیهوده بودن اموزش کسانی که دردوران اولیه زندگانی با عادات زشت واندیشه های غلط گذرانده اند
-بهترین سن اموزش بعدازپاتزده سالگی
-تقسیم بندی محصلان براساس سن اموزشی
-نفی اجرت مادی درقبال کار اموزش
هدف ازتحصیل:
تهذیب نفس
تزکیه صفات
به طورکلی اهداف دینی ومعنوی(رسائل/تاریخ اموزش دراسلام دکترحسین زاده شانه چی ص233)
اخوان الصفا عنوان جمعیتى از دانشوران قرن چهارمه . ق. است. آنان بر این عقیده بودند که با افراشتن پرچم دانش و آگاهى و نوشاندن زیتحکمتبه فانوس دیانت، مشعل تمدن اسلامى برافروخته و پرفروغ خواهد شد. از این روى به تهذیب و تنقیح و تقریب معارف انسانى همت کردند. اخوان در پىگیرى اهداف اصلاحى خود تشکیلاتى مخفى بنا نهادند و مجموعهاى دائرةالمعارف گونه به نام «رسایل اخوان الصفا» فراهم آوردند. دستمایههاى این تالیف از منابع متنوعى گردآمده و 52 رساله را در بردارد و در حدود سال370ه . ق. نشر یافته است. همچنین خلاصهاى از آن با عنوان «رسالةالجامعه» در دست است.
در حیات اخوانالصفا -به دلیل شیوه مخفى کارانهاى که داشتهاند- ابهامهاى بسیارى سایه افکنده است، به طورى که حتى نام مؤلفان رسایل نیز به طور قطع معلوم نیست. البته نویسندگانى را به طور احتمال از اعضاى این گروه و گاه از مؤلفان رسایل برشمردهاند که برخى از آنان نیز خود داراى چهرهاى مبهم و پیچیدهاند.
به علت همین ابهامهاى تاریخى، برخى، آنان را از قرامطه که در اصل اسماعیلىاند، دانستهاند و برخى دیگر ایشان را از ائمه نصیریه قلمداد کردهاند. (1)
محققانى آنان را معتزلى دانستهاند و بعضى مخالف مکتب اعتزالشان یافتهاند. با رجوع به رسایل منشا این اختلاف در قضاوتها آشکار مىشود. رسایل اخوانالصفا خود از چنان تنوع و تشتتى در آراء برخوردار ماست که منسوب کردن مؤلفان آن به مکتب فلسفى و فرقه مذهبى خاصى سخت دشوار است.
البته این تنوع و تشتت عللى دارد که از جمله مىتوان تنوع منابع غیر اسلامى عقاید آنان را نام برد، به این معنا که اخوان به طور همزمان از تعالیم ادیان مختلف و فلسفههاى یونانى و منابع پهلوى بهره مىبردهاند. (2) و انگیزه آنان بیشتر توضیح و توجیه فلسفى آرائشان بوده است، لذا به التقاط دامنهدارى از آموزههاى فلسفى یونانى و غیر یونانى دستیازیدهاند و پرواى ناهمخوانى منابع مورد استفاده خویش را نداشتهاند. علاوه بر این، ترجمههایى که اخوان از آن بهره گرفتهاند از استحکام و وثاقت کافى برخوردار نبوده است. (3)
قضاوت در خصوص مذهب اخوانالصفا نیز در اثر ابهام اظهاراتشان دشوار است، ولى تعلق خاطر شیعى آنان غیر قابل انکار است و ادلهاى که در نفى دوازده امامى بودن ایشان اقامه شده ناکافى است، (4) سیاق آموزشهاى آنان یادآور دعوتهاى اسماعیلیان است.
- تعلیم و تربیت
تعلیم و تربیت در حوزه اندیشه اخوان اهمیتبسزایى دارد، تا آنجا که برخى، هدف اخوان را تعلیم و تربیتبه معناى وسیع آن دانستهاند. آنان چون خود را وارث انبیا مىشناسند، شان خویش را تداوى نفوس و تعلیم و تربیت و راهنمایى انسان به سوى مقصد عالى حیات مىدانند. در نتیجه در مباحثبسیارى تنها با انگیزهاى تربیتى وارد شدهاند، حتى اگر عنوان خاص آن مطلب در ارتباط مستقیم با تربیت نباشد، مانند هندسه یا موسیقى. در این بخش گزیدهاى از تعالیم تربیتى آنان ارائه مىشود.
اجناس علوم
معرفى و طبقهبندى علوم در نزد دانشمندان مسلمان به این منظور صورت مىپذیرفته که طالب و پژوهنده علوم را راهنمایى کند تا «بداند که به چه کار اقدام مىکند و به چه پژوهشى مىپردازد. او را از این پژوهش چه سودى حاصل مىشود و به چه سرمایهاى مىرسد و از چه فضیلتى بهرهمند خواهد شد. دانستن این مقدمات سبب مىشود که انسان براى آموختن هر دانشى با آگاهى و دوراندیشى گام بردارد، نه از سرغفلت و بىخبرى...، و میان علوم به مقایسه بپردازد تا بداند کدام برتر است و کدام سودمندتر، کدام ریشهدارتر و مطمئنتر و مایهدارتر است و کدام سستبنیانتر و بىاساستر و کممایهتر»; (60) انگیزه اخوان در بیان اجناس علوم شاهد صدقى بر این مدعاست. (61) آنان اجناس علوم را بر مىشمارند تا راهنماى طالبان به سوى اغراضشان باشد و آنان را به خواستههایشان راهبرى کند; زیرا گرایش نفوس به علوم و فنون گوناگون، با هم متفاوت است.
علوم بشر سه جنس یا شعبه اصلى دارد: (62) 1 - علوم ریاضى; 2 - علوم شرعى; 3 - علوم فلسفى و حقیقى.
قسم نخست اکثرا براى طلب معاش و صلاح زندگى به وجود آمده و نه نوع است.
قسم دوم، یعنى علوم شرعى وضعى، براى درمان نفوس و طلب آخرت وجود یافته و شش نوع است.
سومین قسم، یعنى علوم فلسفى و حقیقى چهار نوع است: ریاضیات، منطقیات، طبیعیات و الهیات.
هدف دانشاندوزى
هر یک از شاخههاى علم نیازى از نیازهاى انسان را برآورده مىسازد و مطلوبى را براى او تحصیل مىکند; ولى یک مطلوب مشترک وجود دارد که حاصل همه علوم است و پرداختن به هر رشتهاى از علم باید دستیابى به آن مقصود را میسر سازد و آن، حرکت انسان به سوى هدف غایى خلقت و تهذیب اخلاق و آمادگى براى جهان آخرت است. (63)
این غرض به علوم دینى و الهى اختصاص ندارد، بلکه همه علوم را شامل مىشود. علومى چون هندسه، نجوم و موسیقى نیز داراى اغراضى معنوى هستند. مثلا غرض از تحصیل هندسه، راهجویى نفوس از محسوسات به سوى معقولات و از جسمانیات به روحانیات و از پایینترین مراتب وجود به بالاترین مراتب آن است. تحصیل نجوم جانهاى با صفا را به صعود به عالم افلاک و طبقات آسمانها و منازل روحانى و ملائکه مقرب و... تشویق مىکند. و غرض از موسیقى تشویق نفوس ملکى و اندیشهگر انسانى براى صعود به عالم افلاک، پس از مرگ است. (64)
آثار علم
اخوان با نقل روایتى از پیامبر اکرم(ص) آثار و نتایج علم را برمىشمارند. از جمله به فرموده پیامبر(ص) علم باعثخشیت و قربت است و دلیل راه و سلاحى بر علیه دشمنان و زینت است; علم موجب رفعت انسان و حیات قلب از جهالت است; علم، چراغ دیدگان و توان ابدان و نردبان بندگان در راه کمال است; علم، وسیله اطاعت و عبادت و تمیز نیک و بد و پیشواى عمل است; (65) علم به صاحبش خصالى نیک مىبخشد: شرف، عزت، بىنیازى، توانمندى، بلندپایگى، قرب، کمال، جود، حیا، هیبت و سلامت; (66) علم، وصول به لذات آخرت را ممکن، و افعال را پاک و حکیمانه مىسازد. علم، میزان برترى اهل آخرت و احیاگر نفوس از مرگ جهالت است و انسان را از خواب غفلتبیدار مىکند و راه ملکوت را به او مىنمایاند; (67) نفس با توشه علم و حکمت راه کمال مىپوید و چنان رشد مىکند که به نفس کلى شبیه مىشود و به عالم بالا مىرسد (68) و سلامت و صحت مىیابد و نورانى مىشود. (69)
هر علمى که دارندهاش را به طلب آخرت نرساند و او را در رسیدن به آخرت یارى ندهد، و بالى استبر گردن او و حجتى بر علیه او در روز قیامت; (70) علم آثار نیک خود را به همه ارزانى نمىکند، بلکه کسانى هم هستند که از درخت علم میوههاى تلخ مىچینند، میوههایى چون: کبر، عجب، تفاخر، فزونى مخالفت و منازعت، ریاست طلبى، تعصب، دشمنى و کینهورزى به اهل علم، ترک عمل، دنیا طلبى و حرص. (71)
روش صحیح آموزش و تربیت
اخوان، ضرورت آموزش را بارها گوشزد مىکنند و به اهمیت وجود معلم و مربى در علوم و صنایع تاکید مىنمایند و آن را در به فعلیت درآوردن قواى انسان ضرورى مىشمارند، (72) و البته خداوند را معلم حقیقى مىدانند و دستیابى استقلالى به علوم بدون تعلیم را ناممکن تلقى مىکنند، مگر به تعلیم الهى و ملکى. (73)
اخوان، در اتخاذ روش صحیح آموزش، توجه به تفاوتهاى متعلمان و متربیان را ضرورى مىدانند، تفاوتهایى که به آن توجه کردهاند از این قرار است: (74) تفاوتهاى قومى و نژادى، طبقاتى و اجتماعى، فرهنگى، سنى، علمى (پیشینه آگاهیها) و ظرفیتهاى طبیعى و ذاتى افراد، که البته نباید با استعداد به مفهومى که امروز در علوم تربیتى به کار مىرود یکى گرفته شود; زیرا این ظرفیتها به قابلیتهاى معنوى، بیشتر توجه دارد تا به امور دیگر.
ویژگیهاى معلم (75)
اوصاف معلم را مىتوان از این جملات اخوان دریافت:
از بالاترین سعادتها براى انسان داشتن معلمى بلندپایه، عالم و عارف به حقایق اشیا و امور است، معلمى که به روز جزا یقین داشته باشد و به احکام دین و امور آخرت و احوال معاد آگاه باشد و انسان را در امر معاد ارشاد کند، و معلمى هوشمند، نیک طبع، خوش خلق، خوش ذهن و دوستدار علم و جویاى حق و غیر متعصب بر رایى از مذاهب باشد. معلمان باید با دانشآموزان خود رفاقت و مهربانى کنند و طمع در اخذ مزد از آنان نورزند و بر آنان منت نگذارند، و از نشر علوم نسبتبه طالبان مستعد کوتاهى نکنند و از علمآموزى به ناشایستگان بپرهیزند.
ویژگیهاى دانشآموز (76)
طالب علم به هفتخصلت نیازمند است: سؤال و خاموشى، استماع، تفکر، عمل به آموخته، طلب راستى از خویشتن، یادآورى اینکه علم نعمت الهى است، ترک اعجاب و شیفتگى نسبتبه اعمال نیک خود; همچنین دانشآموز باید با معلم خویش متواضع باشد و او را بزرگ بدارد و حق و حرمتش را بشناسد.
پىنوشتها :
در تمامى ارجاعات به «رسایل اخوانالصفا» عدد سمت چپ نشانگر مجلد و عدد سمت راست نشانگر صفحه است.
1 . نصر، سید حسین; نظر متفکران اسلامى درباره طبیعت، ص 49.
2 . صفا، ذبیح الله; تاریخ علوم عقلى، ص 307.ااهمچنین: نظر متفکران اسلامى درباره طبیعت، ص 68.
3 . انتقال علوم یونانى به عالم اسلام، دلیسى اولیرى، ترجمه احمد آرام، ص 9 - 277.
4 . تاریخ فلسفه در ایران و جهان، حلبى، على اصغر، ص 166.
60 . ترجمه اعصاءالعلوم، فارابى، مترجم: حسین خدیوجم، ص 40
61 و 62 . 266/1
63 . 258/1
64 . 22/1
65 و 66 . 8 - 347/1
67 . 399/1
68 . 9 - 6/3
69 . 1 - 260/1
70 و 71 . 9 - 348/1
72 و 73 . 5 - 294 و 347/1
74 . 8 - 76/3 و 445 و 336/1 و 188 و 7 - 165 و 145 و 2 - 51/4
75 . 51 - 49/4 و 5 - 324/1
76 . 347 و 324/1
منابع:
حوزه و دانشگاه 1374 شماره 4
http://www.ensani.ir/fa/content/36936/default.aspx
فصل چهارم:
تعلیم و تربیت از دیدگاه محمدبن سحنون (دانشمند مسلمان قرن سوم هجری)
دراینجا به بررسی و شرح آرای تربیتی «ابنسحنون»، متفکر اسلامی قرن سوم هجری و کتاب «آداب المعلمین» وی میپردازدیم:
اهمیت تبیین آرای تربیتی ابنسحنون و کتاب او در این است که:
اولاً ـ جامعه علمی و فرهنگی ما با اولین تألیف تربیتی در تاریخ تعلیم و تربیت اسلامی آشنا میشود.
ثانیا ـ کتاب ابنسحنون تصویری از فرهنگ، برنامه آموزشی، مواد درسی، دروس ضروری و اختیاری مدارس (در قرن سوم) در قیروان است.
ثالثا ـ تاریخ مطمئنی از اوضاع تربیت، نوع ارتباط معلم و مربی با متعلم و متربی در مغرب به حساب میآید.
رابعا ـ نوع نگرش فقهی علمای مالکی - در آن عصر - به مسایل تعلیم و تربیت، منابع مورد توجه آنان و چگونگی برداشت تربیتی آنها از احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله و... روشن میگردد.
ابنسحنون سواد آموزی، یادگیری قرآن، آموختن آداب دینی و پرورش بر اساس آن را از هدفهای تعلیم و تربیت دانسته و براساس بینش ویژهای که وی از معلم و شغل معلمی دارد، وظایف معلم را در محدوده تعهدها و قراردادهای مالی بین او و اولیای دانشآموزان تبیین میکند.
محمدبن عبدالسلام، سحنون بن سعیدبن جیب التنوخی القیروانی، معروف به «ابن سحنون»، به سال 202 ه.ق (819 م) در قیروان تونس چشم به جهان گشود و به سال 256 ه.ق. (870 م.) در منطقه ساحل دیده از جهان فرو بست.او در خانوادهای متدین و با فرهنگ بزرگ شد. پدرش قاضی مشهوری بود که در زمان امیر ابی العباس احمدبن الاغلب، متولی قضاوت بود و خود بر امور حسبه و مظالم مباشرت میکرد. وی استحقاق لقب «چراغ قیروان» را پیدا کرد.(1)
در تعلیم و تربیت، آدابالمعلمین را نگاشته است که به سال 1348 ه.ق. (1929 م.) (یا1931 م.) توسط شرکت تونس برای نشر نسخ خطی کتب عربی(2) به کوشش حسن حسنی عبدالوهاب در تونس منتشر شد و به همت لوکونت به فرانسه ترجمه و در مجله «مطالعات اسلامی» در پاریس (به سال 1953 م.) به چاپ رسید(3) و نیز همین کتاب به کوشش احمد فؤاد الاهوانی ضمن کتاب التربیة الاسلامیة، در قاهره (1955 م.) انتشار یافت. همچنین در کتاب الفکر التربوی الاسلامی و دکتر محمد ناصر(ص 19 - 34) که در وکالة المطبوعات کویت انتشار یافته، از احمد فؤادالاهوانی عینا نقل کرده است: «بیشتر شهرت ابن سحنون، به خاطر همین کتاب او در تعلیم و تربیت است.»(4)
این کتاب به تعلیم و تربیت اسلامی کودکان اختصاص دارد. کودکان ممیزی که در مراحل ابتدای یادگیری میتوانند مهارتهایی که لازم و یا مناسب است فرا گیرند و اجمالاً با دین آشنا شوند و برای انجامدادن تکالیف دینی و اجتماعی آمادگی پیدا نمایند.در آدابالمعلمین دیدگاه و نظام ویژهای در تعلیم و تربیت ارائه نشده است. در این کتاب حتی به اهداف آموزشی تصریح نشده است. مباحث آن از انسجام لازم برخوردار نیست، و به صورت پراکنده از قبیل: آموزش قرآن، برخی از احکام، اجیر شدن معلم برای آموزش و... مطرح شده است. در این مجموعه کوچک بیش از اندازه به مزد معلم و شرایط صحت و عدم صحت اجیر شدن او پرداخته شده و گاهی نیز مطالب تکرار گردیده است.(5)
شأن معلّم از نظر نویسنده کتاب شأن اجیر است و رسالت او به میزان قرار داد مالی بین او و اولیای کودکان است. معلم وظیفهای جز این ندارد و از آنجا که معمولاً معلّمان به این وظیفه خوب عمل نمیکنند، شهادت آنان در دادگاه مورد قبول نیست.(6)
ابن سحنون پیش از آنکه رسالت معلمی را ناشی از تعهد دینی و ملّی معلم بداند، به امر اقتصادی وابسته میسازد و چنین ترسیم میکند که میزان مسؤولیت معلم را مال و ثروت اولیای دانشآموزان و اجازه آنان تعیین میکند.
کتاب آدابالمعلمین گرچه با هدف فلسفه تعلیم و تربیت نمیتواند مطالعه شود، ولی لازم است به علل زیر مورد توجه قرار گیرد:
آرای تربیتی در این کتاب، با شیوهای فقهی و بر اساس فقه مالکی و برداشت از احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله و اصحاب و تابعان و تابعانِ تابعان و تکیه بر قیاس پیریزی شده است و وظایف واجب یا مستحب معلّمان، متعلّمان و اولیای نوآموزان، مستند به احادیث و کلمات بزرگان ازمذهب مالکی، بیان گردیده است و مسائل تربیتی از دید قضایی حلّ و فصل گردیده است. ابن سحنون در فقه و بویژه در تدوین این کتاب تحت تأثیر روحیه قضاوت پدرش بوده و این روحیه را در بیان مباحث تربیتی حاکم ساخته است.
سراسر این کتاب نقل از گذشتگان است و مطالب با عناوینی مانند: ما جاء فی تعلیم القرآن، ما جاء فی العدل بین الصبیان و... آغاز میشود و سلسله سند گوینده و صاحب نظر اصلی بیان میگردد. بنابراین، این کتاب تبیینی از آرای تربیتی علمای مالکی مذهب است که مورد توجه و تأیید ابن سحنون بوده است و آرای ابتکاری خود وی محسوب نمیشود.
گرچه انتساب کتاب به محمدبن سحنون مشهور است، ولی باید توجه داشت که اصل کتاب را سحنون از پدرش نقل کرده است؛ شاهد مطلب آنکه در اول کتاب جمله «حدثنی أبی سحنون...» و در آخر کتاب هم جمله «کمل کتاب آداب المعلمین محمدبن سحنون عن أبیه» آمده و نیز در خود کتاب «قال سحنون و یا حدثنی سحنون»(7) ذکر شده است. محمدبن سحنون علاوه بر نقل کتاب آداب المعلمین، سؤالات خود از پدر و پاسخهای او را نیز آورده است و همچنین به نقل برخی از قضاوتهای او که پسر در آنها حضور داشته، پرداخته است. توجه به جملاتی نظیر جملات زیر شاهد بر این مدعی است:
«قلت له:...قال»(8) «سألته...فقال...»(9) «قال محمد:و حضرت لسحنون قضی...»(10) و «سُئل سحنون...فقال...»(11) و «کتب...الی سحنون یسأله عن...»(12)و «سمعته یقول...»(13)
همچنین گفته شده که ابن سحنون از «اسدبن فرات» در تنظیم اثر تربیتی خود الهام گرفته است. اسدبن فرات در حمله به «سیسیل» حضور داشته و در«پالرمو» کشته شده است.(14)
از بررسی کتاب «آداب المعلمین» ابن سحنون و آرای تربیتی وی به این نتیجه رسیدیم که:
1 ـ در قرن سوم هجری، تعلیم و تربیت در جامعه اسلامی به شیوه فقهی وجود داشته است و اصول و روشهای تعلیم و تربیت را از فقه به دست میآوردهاند.
2 ـ برنامهریزی آموزشی و تعیین مواد درسی ضروری و اختیاری برای تحصیل کودکان با اهداف سوادآموزی، یادگیری قرآن و آموختن آداب و سنن دینی انجام میشده است.
3 ـ تعلیم و تربیت در قرن سوم هجری، وظیفه اولیا و معلمان بوده است و اقتصاد و قراردادهای شخصی، نقش مؤثری داشته است و دولت در این زمینه سرمایه گذاری نمیکرده است.
4 ـ در نظام تربیتی ابن سحنون، کودکان در کنار تحصیل با مهارتهایی که میتوانست زمینه شغلی برای آنان ایجاد کند، آشنا میشدند و برنامهریزی به گونهای با اشراف معلم انجام میشد که کودکان و جوانان بیشتر بهرهبرداری را از وقت داشته باشند و فرصتها را از دست ندهند.
2 . اهداف تعلیم و تربیت
3 . وظایف معلم
منابع و پی نوشت ها:
1. تاریخ التربیه فیالشرق و الغرب، الدکتور محمد منیر مرسی، ص34، عالم الکتب، قاهره،
2. «مغرب»، شبه جزیره بزرگی که در شمال غربی آفریقا است شامل مراکش، الجزایر، تونس و اسپانیا.
3. تاریخ التربیة فی الشرق و الغرب، الدکتور محمد منیر مرسی، ص304.
4. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص667.
5. تاریخ التربیة فی الشرق والغرب، ص305.
6. آداب المعلمین، ص13،14،15،16،...
7. آداب المعلمین، ص5و6.
8. ر. ک. رسالة قابسی، «والتربیة فی الاسلام او التعلیم فی رای القابسی» از احمد فؤادالاهواتی، و «تاریخ التربیة فی الشرق و الغرب» از محمد منیر مرسی و...
9. آداب المعلمین، ص10،11،12،13،15.
10. آداب المعلمین، ص4،5،6،7،8،9.
11. همان ص5.
12. همان ص5.
13. همان ص12،14.
14. همان ص12.
منابع:
پژوهش های فلسفی-کلامی 1378 شماره 2-