جلوه های تاریخ در نامه امام حسن عسکری (ع) به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری(1)
باسمه تعالی
جلوه های تاریخ در نامه امام حسن عسکری (ع) به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری
محمدرضا سوقندی*
کلیدواژه:امام عسکری (ع)،توقیع،اسحاق بن اسماعیل،وکیل؛نیشابور
چکیده:
پارادایم حاکم برمنابع تاریخی اسناداعم ازنقلی یا عقلی بوده است .شیوه نقلی وروایی مشترک بین تاریخ وحدیث است.پدیدارشدن علوم اسلامی بویژه رجال،حدیث،درایه و فقه الحدیث می تواندسرفصل ها یا منابع جدیدی را درتاریخ نگاری به دست دهد .گرچه درمتون دینی هدف نقل تاریخ نیست اما می تواندمحتوای متون وتفسیرآن به عنوان مبنا ومعیار مورد توجه قرارگیرد.هدف مقاله حاضر آن است که نحوه ارتباط شیعیان رادردوره شکل گیری نظام وکالت وآستانه عصرغیبت نشان دهد.مکاتبه یکی از مهم ترین ابزارهای ارتباطی درنظام وکالت در قرن سوم هجری بوده است.نگارنده می کوشدبا نگاهی به منابع ومحتوای نامه به معرفی وتبیین جایگاه تاریخی آن با رویکرد متن محوری بپردازد.روش تحقیق،روش اسنادی ومبتنی برمنابع تاریخی وحدیثی است.سوال مطرح شده پاسخگویی به عناصر اصلی تاریخی نامه درنظام وکالت و ارتباط شخصیت ها وشرایط سیاسی وجغرافیایی درنیشابورونواحی آنبوده است.
مقدمه:
حکومت
عباسى در کنترل روابط امام با شیعیان سعى بسیار مىنمودند.از دیدگاه آنان وجود
شبکه منظم و متشکّل شیعیان یا همان نظام وکالت که از مدتها قبل شکل گرفته بود باید
به گونهاى کنترل
مىگردید. آنان (عباسیان) از امام خواسته بودند، تا همیشه ارتباط خود را با دستگاه
خلافت برقرار کند. این شیوهاى براى کنترل امام بوده است. از اخبار و روایات نیز
برمىآید که برخى در طول راه امام از خانه تا
دارالعامه (دارالحکومه) سعى در ملاقات با امام داشتهاند.[1]
علىبن
جعفر از حلبى بازگو مىکند که ما در عسکر اجتماع کرده و منتظر امام عسکرى در روز
رفتن به مرکز
حکومت بودیم، توقیعى (نوشتهاى) از امام به ما رسید، بدین مضمون:
«الا یسلمن علىّ احد ولایشیر الىّ بیده ولایومى فانّکم لاتؤمنون انفسکم».[2]
(کسى بر من سلام نکند. کسى از شما به من اشاره نیز نکند، شما بر خود ایمن نیستید).
این
سخن امام بخوبى بر توجه حاکمان عبّاسى به کنترل روابط امام با شیعیان دلالت
دارد.البته هم امام و هم شیعیان در فرصتهاى بسیارى، همدیگر را ملاقات مىکردند و
سرپوشهایى نیز براى این
تماسها وجود داشته است، بهخصوص نامهنگارى بهترین راه ارتباطى بوده است که در
مصادر موجود، ما
فراوان با آن مواجه مىشویم.[3]
از مهمترین وکلاى امام عسکرى(ع) که بعد، از نواب چهارگانه شد، عثمان
بن سعید عَمرْى مشهور به
«سمّان» بود. او از طرف امام هادى و عسکرى(ع)
وکالت داشت. شیخ طوسى در وجه نامگذارى او به سمّان
مىنویسد:
«او در تجارت روغن (مشغول) بود، تا از آن
بهعنوان پوششى استفاده کند، هنگامى که یکى از شیعیان، مالى را نزد او
مىآورد، وى آن را در ظرف روغن پنهان مىکرد و پنهانى نزد ابومحمد عسکرى(ع)
مىفرستاد.»[4]
امام
عسکرى(ع) این عصر را دردعایى که در
پاسخ اهل قم براى رفع ظلم واذیتازآنان، تعلیمدادهاست
وصفنمودهاست. دربخشى ازاین دعا آمده است :«اللّهم
وقد شملنازیغ الفتن واستولت غشوة الحیرة...»
پروردگارا! انحراف فتنهها ما را فرا گرفت و
پرده حیرت ما را احاطه کرد ـ وذلت و خوارى درِ خانههایمان
را کوفت و غیر امینان در دینت بر ما حاکم
شدندو معادنکینهونفرت ـ که احکامت را تعطیل کردند ـ سرنوشت ما را در دست گرفتند
و در راه نابودى
بندگانت و تباهى شهرهایت کمر بستند...[5]
امام(ع) در ایام امامت خود با مشکلات بسیارى
روبرو بود، از جمله مواجه شدن آن حضرت در ابتداى امر
امامت با بسیارى از متردّدین و شکاکان است که این از مکاتبات و مراسلات پیداست.
امام
در نامهاى به یکى از شیعیان از غوغاى نابخردان موسوم به شیعه که از راه اهلبیت
منحرف گشته و در
جهت مخالف امام حرکت مىکنند، اظهار تأسّف و نگرانى مىکند، در قسمتى از این نامه
آمده است:
«ما منى احد من آبائى بمثل ما مُنیت به من شک
هذه العصابة فىّ، فان کان هذا الامر أمراً اعتقد تموه و دنتم به
الى وقت ثم ینقطع، فللشکّ موضع. و ان کان متّصِلاً ما اتّصلت امور، فما معنى هذا
الشک؟!»[6]
هیچیک ازپدرانممحنتى را که من از شک و تردید
این گروه درباره خودم مىکشم نکشیده است. اگر امر
امامت، امرى محدود و موقت تا این زمان بود پس کسى شک مىکرد جاى شک داشت (عذرش
قبول
بود) لیکن فرمان خداوند مبنى بر استمرار امر امامت است، پس این شک دیگر چه معنى
دارد؟!
سیری درمنابع ومآخذ:
بىتردید
هرچه اهمیّت نوشتهاى (چه بهجهت انتساب آن به معصوم(ع) و چه مطالب طرحشده در آن) بیشتر
باشد، پىجویى و تحقیق در اسناد و منابع آن هم از اهمیّت بیشترى برخوردار است. اگر
در آثار علما و
دانشمندان، یافتن نسخههاى خطّى امرى معمول و رایج باشد و مقابله و تصحیح چند نسخه
بهجامانده از آن،
کارى ارزشمند تلقّى گردد (که بهطور حتم چنین است) در خصوص امامان معصومعلیهمالسلام کارى دشوار و
به دلایل مختلف ناممکن است.
دلایل
ما در خصوص نامه امام عسکرى(ع)
نقل شواهد و اعتماد علما و دانشمندان و مطالب طرحشده و
مضامین خودِ نامه یعنی متن می باشد و این دلایل خود در اصل صدور این نامه و توقیع
از طرف امام
عسکرى(ع) تردیدى بهجا نمىگذارد.
البته تفاوتهاى اندکى در برخى جملات و فرازهاى نامه وجود دارد که
آن هم غالباً ناشى از رسمالخط و اختلاف نسخههابویژه کتابهاى رجال مىباشد و
تصحیحکنندگان هم به این
اختلافها توجّه داشتهاند. این در حالى است که هیچکدام از این تفاوت در کلمات به
مراد و معناى اصلى
جملهها خللى وارد نمىسازد.
بههرحال
سعى ما بر این بوده است که کلمات و جملاتى را که تناسب بیشترى با متن نامه و کلمات
قبل و بعدِ
موقعیّت جملات دارند، انتخاب نموده و به سایر عبارات و کلمات ضبط شده هم به هنگام
آوردن متن کامل
نامه در پاورقى اشاره نماییم.
امّا منابعى که همه یا بخشی ازتوقیع درآن آمده است:
1 ـ
اختیار معرفه الرّجال، المعروف برجال الکشى رحمهاللّه، لشیخالطّائفه الامامیّه
ابى جعفر محمّدبن الحسنبن
على الطوّسى قدة 385 ـ 460، صحّه و علّق علیه و قدم له و وضع فهارسه حسن المصطفوى.
رجال
کشى، یکى از چهار کتاب اصلى رجال مىباشد و در اصل «معرفهالنّاقلین» نام داشته
است و مؤلّف آن
ابوعمر و محمّدبن عمربن عبدالعزیز کشى است که در نیمه اوّل قرن چهارم هجرى همزمان
با محدّث
معروف، ابوجعفر محمّدبن یعقوب کلینى، صاحب کتاب «کافى» مىزیسته و در بسیارى از
مشایخ و تلامیذ با
وى شریک بوده است. کلینى در سال 329 درگذشته است امّا تاریخ تولّد و وفات کشى در
دست نیست
کمااینکه اصل کتاب «معرفهالنّاقلین» تألیف کشى از میان رفته و آنچه در دست ما
است، اختیار و انتخاب آن اثر شیخ طوسى است.[7]
این
کتاب معتبرترین مأخذ و قدیمىترین سند تاریخ تشیّع در عصر اوّل دوران حیات ائمّه
شیعه و همچنین
رابطه شیعیان با ائمّه خود، تشکیلات شیعه، فرقه ها و دسته بندىهاى داخلى،
رقابتها و ادّعاهاى بىجاى
برخى از مدّعیان تشیّع معرفت طبقات غلات و تندروان و کذّابان و بدعتگذاران، وقوف
بر روش و سیره
ائمّهعلیهمالسلام در مدح و ذم و جرح
و تعدیل روات و تجلیل یا تنقید از آنان، عکسالعمل و خطمشى اقلیّت
شیعه در قبال دستگاه خلافت بنىامیّه و بنىعبّاس و خلاصه پىبردن به اسرار تشیّع
مىباشد.[8]
منبع و مأخذ اکثر کتابهایى که همه یا بخشى از این نامه را آوردهاند، رجال کشى مىباشد.
با
توجّه به اینکه کتاب اختیار معرفهالرّجال به گفته اهل فن اغلاط بسیارى داشته است
تا آنجا که دانشمند
گرامى، حاجمیرزا حسن مصطفوى، طىّ سالها رنج، کتاب رجال کشى مشوّش و مملو از غلط
را با نسخ قدیمى
مصحح مقایسه و بهقول خودشان آن را از حدود چهارهزار غلط چاپى موجود در چاپ بمبئى
نجات دادهاند،
بعلاوه توضیحات و حواشى مفید و ارزندهاى بر کتاب نوشتهاند.[9]
پس
مىتوان گفت برخى اختلافات در جملات و کلمات، نه ناشى از نامه امام یا نسخههاى
متعدد از آن نامه
است، بلکه بدان دلیل است که مأخذ همه این کتابها رجال کشى بوده است و از این کتاب
هم نسخههاى
متعددى و همراه با اغلاط در دست بوده است و این نامه از نسخههاى متعدد اختیار
معرفهالرّجال نقل شده
است.
2ـ
تحفالعقول عن آل الرّسول(ص) الشّیخ
الثقه الجلیل الاقدم ابومحمّد الحسنبن علىبن الحسینبن
شعبهالحرانى (رحمهالله) من اعلام القرن الرّابع قدم له: محمّدحسین الأعلمى.
شیخ آغابزرگ تهرانى در الذّریعه الى تصانیف الشیعه در حرف تاء[10] مىگوید:
«مؤلّف این کتاب (الحرانى) معاصر شیخ صدوق
متوفّى 381 ه بوده است و از مشایخ شیخ مفید بوده است و شیخ مفید
از او نقل مىکند و او هم از شیخ ابىعلى محمّدبن همام متوفّى 336 ه روایت
مىنماید.»[11]
با
این وصف، دوّمین منبع و مأخذ این نامه بعد از رجال کشى، کتاب تحفّالعقول مىباشد
که بخش اعظم این
نامه را در بخش سخنان امام عسکرى(ع)
آورده است. با توجّه به اینکه در این کتاب منابع و اسناد حذف
شده است، نمىتوانیم بگوییم که این نامه را از کدام منبع اخذ نموده است. حذف بخش
پایانى نامه هم در
کتاب تحفالعقول شاید بهخاطر هدفى است که مؤلّف از انتخاب و گزینش روایات و
احادیث در نظر داشته
است که در سایر احادیث و روایات کتاب هم به چشم مىخورد.
3-علل الشرائع ،ابن بابویه، محمد بن علی درباب صد و هشتاد و دوّم دربیان اسرار و علل شرایع و احکام و اصول اسلام حدیث 6بخشی از این نامه راآورده است.شیخ طوسی در امالی گویا ازعلل نقل کرده است
4ـ امالى شیخ طوسى، ج 2، ص 268 با ترجمه آن
5 ـ جوامعالکلم،جوامع الکلم؛محمد بن شرف حسینی جزایری (قرن۱۱ ) نسخه کتابخانه امام امیرالمؤمنین(ع) شماره 427ونسخه کتابخانه مجلس شورای اسلامی ،ماخذ فهرست، جلد ۱/۲۳، صفحه ۴۰
6ـ مجالسالمؤمنین، قاضى نوراللّه شوشترى
قاضى نورالّه شوشترى در مجالس المؤمنین در ترجمه اسحاقبن اسماعیل مىنویسد:
«علاّمه حلّى در کتاب خلاصه توثیق او نموده و
فرموده که از اصحاب ابىمحمّد عسکرى است. در کتاب مختار توقیعى
شریف از آن حضرت نقل نموده که به اسحاق نوشتهاند در آنجا به اسحاق و جمیع شیعه
آنجا عتاب بر ترک بعضى از
فرایض و سنن فرمودهاند و جمیع شیعه نیشابور را دلالت بر طریق هدایت و ملازمت
احکام شرع سیّدانام و مودّت
ذىالقربى و رعایت حقوق ایشان نمودهاند و توقیع شریف این است ....»[12]
7 ـ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ،علامه مجلسى، جلد 23؛ ص 99، روایت 3 باب 6. و جلد 50 ص 320، روایت 16، باب 4. وجلد 78؛ ص 377 ـ 374. ٩٩
7 ـ تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة،جلد: ١ ،حر عاملی، محمد بن حسن،موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث،ص21روایت 21
8-تنقیح المقال فی علم الرجال (ط – الحدیثه) ،نویسنده:مامقانی، عبدالله درترجه اسحاق بن اسماعیل وابراهیم عبده به نامه اشاره نموده است.
9-سایرمنابع: رجال طوسى، ص 429؛ رجال علاّمه حلّى، ص 11، ش 3؛ تنقیح الرجال، ج 1، ص 111.، دایرهالمعارف تشیّع، جلد دوم،نامه دانشوران ناصرى،جامعالروّات، جلد اول،حیاهالامامالعسکرى(ع)، الشیخ محمّدجوادالطبسى،حیاهالامام العسکرى، باقر شریفقرشى.
معناى توقیع
١ ) -توقیع به معنى نشان دادن نامه مىباشد، نامههاى امامان معصوم علیهم السّلام خصوصا آنهایى که از ناحیهى مقدس حضرت صاحب الامر علیه السّلام صادر شده و یکى از سفیران چهارگانه آن را ابلاغ کرده است، به «توقیعات» مشهور شده است م.
در کتابهاى لغت، توقیع به این معانى آمده است:
نشانگذاشتن
و امضاکردن حاکم بر نامه و فرمان، جواب مختصر که کاتب در نوشته به پرسشها مىدهد،
دستخط فرمانروا و نوشتن عبارتى در ذیل مراسله.13
در اصطلاح
علم حدیث پاسخ به پرسشها یا اطلاعیههایى است که به صورت کتبى از طرف امام براى
آگاهى
شیعیان فرستاده مىشده، چنان که توقیعاتى از حضرت امام على نقى و امام حسن عکسرىعلیهاالسلام نقل
شده است، اما معمولاً توقیع به نامههاى حضرت حجهبن الحسن گفته مىشود که توسط
چهار تن از نائبان
خاصّ ایشان در زمان غیبت صغرى به دست شیعیان مىرسیده است.14.
چنین
به نظر مىرسد که دانشمندان، خواستهاند بین اخبارى که شیعه آنها را در حضور امام
به طور شفاهى
فراگرفته با آنچه به صورت حاشیه و پىنوشت نامه از امام دریافت کرده، تفاوتى موجود
باشد، بدین جهت نوع
دوم را توقیع خواندهاند، که با معانى لغوى و وضع نخستین آن نیز تناسب دارد، زیرا
توقیعات معمولاً جواب
پرسشهایى است که در زیر نامه به اختصار تحریر مىشده و نشان درستى آنها دستخط
شناخته شده یا مهر
نویسنده بوده که در توقیعات وجود داشته است و بدینترتیب اصحاب ائمه و شیعیان زبده
که با خط و نشان
پیشوایان خود آشنایى داشتند به صدور از طرف حجّت خدا، اطمینان کامل پیدا مىکردند.15
امام
عسکرى(ع) در بخش پایانى این نامه
مىفرماید: «وَ قَدْ وَقَّعْنا فى کتابک
بالوصول والدعاء لَکَ و لِمَنْ
شِئتَ وَ قَدْ اجبنا شیعتنا عن مسألته.»
براى
شناخت توقیعات، بعضى از شیعیان و اصحاب با خط امام زمان خود آشنایى داشتند و
نشانىهاى آن را
مىدانستند. مهمتر آن که مؤمنان پژوهشگر و دقیق قبلاً از امام نمونه خط خواسته
بودند.
احمدبن
اسحاق که از صحابه نزدیک امام حسن عسکرى(ع)
است به خدمت حضرت مىرسد و عرض
مىکند:
«نامهاى با دستخط مبارک خود برایم بنویس که
ببینم و خط شما را بشناسم تا هر وقت نامه شما به من مىرسد بدانم
تزویرى در کار نبوده و از خود شماست».
امام
عسکرى(ع) پذیرفت و ضمن این که یادآور
شد گاهى خط به واسطه تعویض قلم مختلف مىشود،
دستور داد قلم و دواتى آوردند و نامهاى نوشت و به وى داد.16
نگاهی به محورها و ابعاد نامه امام(ع)
الف ـ آیات قرآن در نامه امام عسکرى(ع)
با
دقت در آثار علماى دین و سخنان و مواعظ حکما و عرفا، افزون بر تفسیر آیات
بهرهگیرى از قرآن کریم به
شیوههاى گوناگون در گفتهها و نوشتهها و به تناسب اهداف فراوان به چشم مىخورد.
همچنین است نامهها
و مکاتیب. چه آنجا که نامى از قرآن و سوره برده شده باشد و آیات دقیقاً نقل شده
باشد و یا آن که اشارهاى به
قرآن و نام سوره و یا آیه نشده امّا مضمون آن آورده شده باشد.در این میان
بهرهگیرى «اهل ذکر» و «راسخان در علم» از آیات قرآن بهترین و زیباترین نمونه آن
است.
شاید
بتوان گفت یکى از شیوههاى تفسیرى ائمه اطهارعلیهمالسلام
و دریافت دیدگاههاى قرآنى آنان، از
سخنان آمیخته با قرآن و استشهاد آنان بدان روشن مىشود. امام صادق(ع) به قتاده فرمود :اِنَّما یُعْرفُ القُرْآنَ مَنْ خُوطَبَ بِهِ
«(حقایق بلندپایه) قرآن را کسى مىشناسد که مورد خطاب قرآن است.»[13] (یعنى پیامبر(ص) و امامان)
1 ـ در این نامه گاهى آیات قرآن تفسیر شده و گفتارى که بیان شده همان تفسیر آیات است.
2 ـ
در چندین جاى این نامه آیات قرآن، آمده است که امام عسکرى(ع) در این موارد، در ضمن گفتارش، از
این آیات سخن گفته و براى تأیید سخنش به آنها استشهاد و استناد کرده است.
3 ـ
در چند مورد هم گرچه اصل آیات قرآن نیامده است، اما بخوبى روشن است که امام عسکرى(ع) در نامه
خود به مضمون آیات قرآن اشاره نموده است و از آن بهره گرفته است.
امامان
معصومعلیهمالسلام که قرآن ناطق و
مفسّران حقیقى آن بودهاند، در مواقع مختلف و فرصتهاى
گوناگون از قرآن استفاده نموده و احکام را از آن استخراج مىکردند. از آن جمله،
استناد امام جواد(ع) به قرآن
در مجلس معتصم عبّاسى در حضور علماء در خصوص بریدن دست دزد مىباشد.17
ب ـ نامه امام حسن عسکرى(ع) و نهجالبلاغه حضرت على(ع)
اگر
کسى آشنایى اجمالى با نهجالبلاغه امیر بیان حضرت على(ع) داشته باشد و در نامه امام عسکرى(ع) نیز
دقت نماید، بخوبى درمىیابد که در بسیارى از موارد عبارات و کلمات با نهجالبلاغه
شباهت دارد. از آنجا که ائمه هدى نور واحدند و مفسّران واقعى کلام خداوندى و
ترجمان آیات نوراند، شباهت در کلام آنان
به معنى بهرهگیرى از سخنان یکدیگر به صورت مستقیم، یا در اختیار داشتن کلام آنان
(همانند آنچه بین
سایر انسانها معمول است) نمىباشد، اما از سویى این شباهت گفتار دلیلى بر استوارى
کلام امام(ع) و سندى
بر صدور نامه از طرف امام مىباشد.
ج ـ نگاهى به مضامین نامه امام(ع)
علاّمه
محقّق، حاج شیخ باقر شریف قرشى بخش اعظم نامه مورد بحث را در کتاب «حیاهالامام
الحسن
العسکرى علیهالسّلام» آورده است و ابعاد و محورهاى آن را در چند فراز خلاصه نموده
است:
1 ـ ائمّه از اینکه شیعیان از الطاف و مواهب الهى بهرهمند گردند، خرسند هستند و شادمان مىباشند.
2 ـ
بزرگترین نعمت و ارزشمندترین ثمره که امام براى شیعیان خویش خواهان است، دستیابى
به بهشت و
رهایى از دوزخ مىباشد. هرکس به این نعمت برسد، درحقیقت کلید همه نیکیها را قبضه
کرده است.
3 ـ
امام در این نامه به شکاف و فاصلهاى که میان ایشان و اسحاق و یارانش واقع شده
است، اشاره مىکند.
این اختلاف و دورى در زمان امام حسن عسکرى(ع)
رخ نداده است، بلکه ریشه در زمان امامت پدرش، امام
هادى(ع) دارد و از آن هنگام روابط
میان امام و گروهى از یاران تیره شده است، امّا اینکه علّت این امر
چیست، منابع تاریخى چیزى نمىگویند و بهنظر ما باید اسباب آن را در موارد زیر
یافت:
الف )
نفوذ دجّالصفتان، خرابکاران و آزمندان در میان صفوف شیعیان، منجر به فساد عقیده
گروهى شد و
پیامد آن تشکیک درباره حقّانیّت امامانعلیهمالسلام
و حتى ردّوانکار آنان بود.
ب )
عبّاسیان ائمّه را در محاصره شدیدى گرفته و مانع ارتباط آنان با شیعیان مىشوند.
این دورى اجبارى و
عدم تماس مستقیم زمینه را براى گسترش افکار انحرافى در میان شیعیان و گمراهى
سستعنصران و
سادهلوحان فراهم نمود و اگر امکان تماس مداوم وجود داشت، کمترین خطرى شیعه را
تهدید نمىکرد.
ج )
عناصر نفوذى عبّاسیان و مزدوران آنان در میان شیعه اهلبیتعلیهمالسلام رخنه کرده و در صدد
بهبازىگرفتن مقدّرات اجتماعى و فکرى آنان و پراکندن نیرو و توانشان بودند.
د )
در اینجا باید از عامل دیگرى نام برد که موجب تنش و تزلزل اعتقادى عدّهاى از
شیعیان گشت و آن هم
حسدورزیدن برخى از وکلاى امام بود. امام هادى و امام حسن عسکرى(ع) به گروهى از وکلاى مورداعتماد
و درستکار خویش اختیارات کامل داده بودند تا هرگونه صلاح بدانند در حقوق شرعیهاى
که به دستشان
مىرسید، تصرّف کنند و در جهات اصلاحى و بهبود زندگى فقیران و محرومان خرج کنند.
این اعتماد به
وکیلان بر عدّهاىدیگر از شخصیتهاى برجسته که نتوانسته بودند چنین منصبى را
بهدست آورند، گران بود و
آنان دچار شک و حسد شده و این بیمارى کشنده و تباهکننده، آنان را به اعمال
جنایتبار و تفرقهافکنى میان
شیعیان و فاسدنمودن عقاید آنان وادار کرد.
4 ـ
امام کجروى و گمراهى و دورى عدّهاى از راه حق و حقیقت را آشکار کرده، به آنان
هشدار مىدهد که تا
کِى مىخواهند زمام عقل خود را بهدست هواى نفس بسپارند و با کورى در ظلمات پا
گذارند و آنان را از اینکه
در روز قیامت کور و گمراه محشور شوند، برحذر مىدارد.
5 ـ
امام(ع) یادآورى مىکند که حجّت بر
مردم تمام شده و با بعثت پیامبران و جانشینى اوصیا، دیگر عذرى
باقى نمىماند و همگان دربرابر خداوند مسؤول و پاسخگو هستند. اوامر و نواهى
پروردگار به همه رسیده است و راه شک و تردید بسته مىباشد و عصیان و تقصیر بندگان
به گردن خودشان است.
6 ـ
امام(ع) روشن مىکند که حکمت تشریع
احکام و دستورات الهى، نیاز خداوند به آنها نبوده است بلکه
براى جداکردن پاکان از پلیدان و آزمایش بندگان است. لذا هرکس گردن نهد و اطاعت
کند، رستگار مىشود و
هرکس تن زند و روى گردانَد، فرو مىرود و نابود مىگردد.
7 ـ
خداوند بر این امّت منّت گذاشته و پیامبرش محمّد(ص) را فرستاد و پس از او جانشینانى تعیین کرد، تا
آنان را هدایت کنند و اگر پیامبر مبعوث نمىشد، این امّت در وادى گمراهى فرو
مىرفت و راه به جایى نداشت
و هیچیک از فرایض و سنّتها را نمىشناخت. پس مىبینیم که هرچه آنان دارند، براثر
مجاهدات پیامبر و
امامان است که نهتنها مسلمانان بلکه بشریّت نیز از خوان لطف و معرفت آنان
بهرهمند است، وه که آنان چه
خاندان پربرکتى هستند!
8 ـ
خداوند متّعال در اموال مسلمین حقّى مالى براى خاندان پیامبر ـ صلواتاللّه علیهم
اجمعین ـ قرار داده
است که «خمس» مىباشد؛ برنامه اقتصادى اصیلى که موجب شکوفایى زندگى فکرى و دینى در
اسلام
مىگردد و اگر این مالیات نبود، مرجعیّت عامّه و نظام علمى تاکنون پایدار
نمىماند؛ نظامى که دنباله رسالت
روشنگرانه امامان پاک شیعه است. درحقیقت «خمس» پشتوانه مالى محکمى است که شیعیان
به کمک آن
میراث گرانقدر ائمّه را نسلبهنسل تاکنون حفظ و منتقل کردهاند. احکام خمس و
تفصیل آن و مواردى که
خمس بدانها تعلّق مىگیرد، در کتب فقهى شیعه آمده است و ما بدان نمىپردازیم.
لازم به گفتن است که امام(ع) در این نامه تأکید مىکند که «بدون پرداخت خمس، حلّیت زناشویى،
اموال،
خوردن و نوشیدن حاصل نمىگردد و سلامت و طهارت زندگى آدمى مشروط به دادن خمس است.
به احتمال
زیاد، اسحاق و دیگرمخاطبین این نامه از پرداخت حقوق شرعیه به امام یا وکیل ایشان
خوددارى مىکردند و
همین موجب تیرگى روابط میان آنها شده بود».[14]( باقر
شریف قرشى، زندگانی امام حسن عسکری(ع)،ترجمه سیّد حسن اسلامى، دفتر انتشارات
اسلامى؛ 82 ـ 79)
[1] ـ جعفریان، رسول، حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ج2، ص183.
[2] ـ همان؛ 183؛ به نقل از الخرائج والجرائح، ج1/439؛ الصراط المستقیم، ج2/207.
[3] ـ همان؛ 184.
[4] ـ همان؛ 197.
[5] ـ باقر شریف قرشى، زندگانی امام حسن عسکری(ع)،ترجمه سیّد حسن اسلامى، دفتر انتشارات اسلامى ،ص 215.
[6] ـ تحف العقول، 361 بحارالانوار، ج78، ص372.
[7] ـ واعظزاده خراسانى، محمدٰ،تصدیر اختیار معرفهالرّجال، چاپ دانشگاه فردوسى مشهد، ص 4
[8] ـ همان، 9 ـ 8
[9] ـ همان؛ 9
[10] ـ الذّریعه الى تصانیف الشیعه، ج 3، ص 400، به نقل از مقدّمه تحفالعقول، طبع مؤسسه الاعلمى بیروت؛ 7
[11] ـ مقدّمه تحفالعقول؛ 7
[12] ـ شوشتری،قاضی نورالله، مجالسالمؤمنین، ج 1، ص 404.
13ـ مرجع در نقل معانى مذکور عبارت است از: منتهى الأرب فى لغة العرب؛ لغتنامه دهخدا؛ فرهنگ فارسى؛ لسانالعرب.
14-ر.ج به الذریعه
15ـ رکنى، محمدمهدى، نشانى از امام غایب ع، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، چاپ دوم، 1372؛ 5-3.
16 ـ تفسیر نورالثقلین، ج4/322. آیات قرآن در نهجالبلاغه، ص29.
17- بحار، ج50؛ 5.