فصل نهم
از احیاگری تا ادعای مهدویت
احیاگری دینی، پدیده ای نو ظهور نیست و در تاریخ حیات مسلمانان، پیشینه ای طولانی دارد، به گونه ای که فرهنگ احیاگری، بخشی از فرهنگ دینی ما را تشکیل داده است. به طور کلی، نه تنها جهان اسلام بلکه همه ادیان بزرگ، این جریان را در تاریخ خود تجربه کرده اند. در حوزه فرهنگ اسلامی، مصادیق چنین حرکتی را در دوره های نزدیک به حیات پیامبر می توان یافت
قرن اول و دوم، قرن بالندگی علوم دینی و شکل گیری دانشهای سره دینی مانند تفسیر و حدیث (علوم اصیل) بود. ولی در قرن سوم هجری و پس از آن، که دانشهای غیردینی نیز در میان مسلمانان رواج یافت و از سوی دیگر عالمان مسلمان در معرض رویارویی با اندیشه های رایج در سرزمین های تازه فتح شده قرار گرفتند، شاهد شکل گیری حرکت سنت گرایی و نگارش و پراکندن کتابها و رساله هایی با عنوان سنت هستیم که رویکرد حاکم بر اغلب آنها، زنده نگاه داشتن سنت پیامبر و دور داشتن آموزه های خالص دینی از آفت آمیختن با اندیشه ها و برداشتهای غیردینی است. در قرن پنجم، امام محمد غزالی کتاب ارزشمند خود را که برترین اثر او به شمار می آید با عنوان احیاء علوم الدین نگاشت و آشکارا از زنده کردن دانشهای دینی سخن گفت. در همین قرن، جنبش مرابطون به رهبری عبدالله بن یاسین و یحیی بن ابراهیم و یوسف بن تاشفین و نیز جنبش موحدان به رهبری محمد بن تومرت و علی بن عبدالمومن، هر دو در غرب جهان اسلام آن روزگار، در واکنش به برداشتهای دینی در آن منطقه و با هدف احیاگری دینی صورت بست.
برخی حتی اندیشه های ابن تومرت را نه موعودگرایی بلکه اصلاح طلبانه واحیاگرانه دانسته اند
موعودگرایی ازهنگام ظهورآن دراواخرعصراموی تاپایان خلافت فاطمی پدیده ای تماما شیعی بود...
نخسنین کسی که درمیان اهل سنت درچنین جایگاهی قرارگرفت احتمالا ابن تومرت بود. (تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام،پاتریشیا کرون مترجم : مسعود جعفری ،سخن،۱۳۸۹صص 422و 423) ابن تومرت به معنای اصلاحگربودنه به معنای منجی. (همان)
ادعای مهدویت در غرب اسلامی
حرکت دینی محمد بن عبدالله بن تومرت ملقب به المهدی در میان قبایل بربر بلاد مغرب مهم ترین جنبش مهدوی گری مبتنی بر الگوی سنی نیمه اول قرن ششم هجری به شمار می آید؛ جنبشی که به تکوین دومین نظام سیاسی مقتدر بربر با عنوان موحدین انجامید. نقطه آغازین حرکت دینی ابن تومرت بر پایه امر به معروف و نهی از منکر استوار بود تا بدین ترتیب از دولت مرابطان جامعه ای منحط و غوطه ور در فساد اجتماعی و سیاسی به تصویر کشاند و با این پیش زمینه بتواند رابطه معنادار وضع نابهنجار سیاسی، اجتماعی و فکری و ظهور مهدی موعود را بر آن دوره تاریخی و برخود تطبیق کرده، پذیرش آن را برای توده مردم آسان سازد. به همین سبب، دعوی مهدویت ابن تومرت تالی امر به معروف و نهی از منکر واصل جهاد بود. پیشتر به منظور تقویت عصبیت قبایل بربر مصموده برای تاسیس یک نظام سیاسی - دینی منطقه ای در کوتاه مدت و فرا منطقه ای در بلند مدت از راه وحدت اجتماعی عمومی قبایل بربر مصموده با زعامت او بود.
غرب اسلامی آزمایشگاه واقعی مهدویت و نمونه اعلای جاذبه و دافعه؛ تحیر و تملق؛ و گمراهی و امخراق در مورد مهدی معلوم در روایات بوده است. بیان ابن جوزی دربارة گروههای مدعی مهدویت در شرق و غرب به کار میرود. او دربارة قرامطه میگوید: یمخرقون بالمهدی؛ یعنی آنها در مورد مهدی دچار گمراهی شدند و به بیراهه رفتند (ابن جوزی، المنتظم فی التاریخ، چاپ دوم، (بیروت دارالکتب العلمیه، 1415) ج 13، ص283.)
از نیمة نخست قرن اول هجری، امواجی از ادعاهای مهدویت از مدینه آغاز شد و سپس بسیاری از نقاط شرق و غرب را در نوردید، بیشترین دستآورد سیاسی این امواج، در مغرب بود. بنا به روایتی مشهور بین شیعه و سنی، مهدی از نسل فاطمه و دارای حیرت و غیبت است؛ قومی به او هدایت و قومی به او گمراه میشوند. مردم غرب اسلامی در مفهوم مهدی بیشتر از سایر نقاط دچار حیرت بودند و بارها غیبت او در آن جا انکار شد و با ظهور دهها مهدی دیگر، جایی برای طرح غیبت او باقی نماند، این وضعیت باعث سوء استفاده از اخبار مهدی میشد.
ملاحم ظهور مهدی از مغرب، نشانة ذهنیت مردم این منطقه از ظهور موعود است و نشان میدهد که آنها در جستوجوی مصادیقی برای آن بودهاند. برخی از اخبار فقط آغاز ظهور مهدی را از مغرب میدانند. این روایتها از اهتزاز پرچمهای زرد در مغرب، اسکندریه و سپس در شام، در زمان ظهور، خبر دادهاند..
با این وصف، هر حادثهای شبیه به ملاحم ظهور، کافی بود تا در ذهن مردم مغرب شایعه ظهور یک مهدی را قوت بخشد. برای مثال در حادثهای که در روز جمعه پنجم ربیعالاول سال 1281ه ، در مسجد فاس رخ داد، بازرگان معروف این شهر کشته شد و دامنه آشوب به شهر کشید و کشتاری آغاز شد، در این حین کسی اوضاع شهر را دید و گفت: امام مهدی خروج کرده است(احمد بن خالد ناصری، الاستقصاء لاخبار دول المغرب الاقصی، (رباط، منشورات وزارة الثقافة و الاتصال 2001) ط اول، ج 8، ص 132)
در شرق و غرب جهان اسلام جماعتی از مردم، مفهوم غیبت را مخدوش و به مهدیهای حاضر روی آوردند. بدینسان انکار یا اثبات غیبت و اعلام ظهور مهدی، بزرگترین عامل تشنج در خلافت عباسی و دولتهای اسلامی بود.
آنچه مسلم است استفاده از الگوهای خروج منجی در غرب، با موفقیت روبهرو شد. برغواطه، فاطمیان، خوارج، مرابطین، موحدین، بنی حفص، شرفای سعدی و علویها، با استفاده از این الگو، دولتهای نیرومندی به وجود آوردند؛ اما در شرق، مهدویت به صورت بحرانهایی درآمد که عباسیان به سرعت آنها را سرکوب کردند. البته، تأسیس دولت عباسی، خود، مرهون استفاده مناسب و به موقع از الگوی ظهور منجی بود. عباسیان، استفاده از ظرفیتهای مهدویت را با الگوسازی مناسب و به طور گسترده و مثمر آغاز کردند.
توجیهات نظری مهدویت
از لحاظ مبانی نظری، بسیاری از متفکران در غرب و شرق جهان اسلام، راه را برای ظهور آسان مهدیها و متنبیان، در زیر مجموعه مدعیان مهدویت، باز کردند. این مبانی در چهارچوب تأویل، از جمله آیه 41 سوره احزاب و چند روایت، به وسیله علماء مذاهب، به ویژه متصوفه، ارائه شده است.
مهمترین مبنای نظری مهدویت، «امامت باطنی» است. غزالی پایهگذار این نظریه در شرق است؛ اما تکامل نهایی آن در غرب صورت گرفت. نقطه ثقل تصوف غزالی این بود که مهدی یکی از اقطاب راه تصوف است. انگیزه غزالی از این نظریه، مقابله و طرد اندیشه امامت منصوص شیعی بود. او قول امامیه که مهدی از اولاد امام حسن عسکری(ع) است، باطل دانست و معتقد شد مهدی در خراسان مرده و مدفون شده است. وی بعد از انکار مهدی معلوم در روایات شیعه و سنی، الگوی خود را درباب مهدویت در چهارچوب طریقت و تصوف ارائه داد. در الگوی غزالی، هر شخص صالح بدون توجه به نسب، میتواند مهدی باشد. او با استناد به دیدگاه علاءالدوله سمنانی، یکی از بزرگان تصوف، نظریه خود را این طور ارائه نمود: «و قد صرح القطب الربانی الشیخ علاء الدوله سمنانی ان المهدی صار من الابدال و غاب عن اعین الرجال ثم صار قطبا و مات فی تلک الحال و تولی القطبیه بعده من ارباب الکمال. (علی بن سلطان محمد القاری الهروی، رساله فی المهدی المنتظر، نسخه خطی، ص12) غزالی تنها شخصیت نادر جهان اسلام بود که بر مبنای الگوی مزبور، یک مهدی برای شرق و یک مهدی برای غرب ساخت. ارائه دو مهدی در شرق و غرب، برای از کار انداختن توان شیعه در استفاده از ظرفیتهای مهدویت در جهان اسلام بود. عصاره سیاست شرقی غزالی، اعلام مهدویت المستظهرباالله، خلیفه عباسی، بود که مبانی مهدویت او را با طرد مبانی نظریه غیبت شیعه امامی مطرح کرد و عصاره سیاست غربی او، تربیت یک طلبة بربر بود تا وی بتواند در بین بربرهای هم جنس و فرهنگ خود، به عنوان مهدی ظهور کند. محور اساسی سیاست غربی او، تعیین مهدی معلوم برای غرب اسلامی بود. او به ضرورت این مطلب تصریح نمود و در جلسات درس خود ابن تومرت را «امید آینده مغرب» نامید و بر ضرورت ظهور یک بربر به عنوان مهدی در مغرب تأکید کرد.[ (لا بد ان هذا البربری سیظهر) ر، ک: علی بن زرع فاسی، الانیس المطرب بروض القرطاس فی اخبار الملوک المغرب و تاریخ مدینه فاس، (رباط، دار المنصور للطباعه و النشر، 1972 م) ص 190.] متصوفه، الگوی غزالی را در غرب اسلامی رواج دادند. دو قرن بعد، ابنعربی شکل متقن و مبسوطی از آن ارائه کرد. ابنعربی در توجیه مبانی نظریه مهدویت، نوعی ولایت را برای مهدی فرض کرد. این ولی قائم ممکن است شخصی از عرب باشد؛ چنان که ابنعربی ادعا میکند که این ولی عرب را در سال 595 ه دیده است و امکان دارد که ابنعربی، خود همان ولی باشد. [ محی الدین ابن عربی، فتوحات مکیه، (قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتب، 1394 ه) ج 12، ص 64.] در همین زمان، نظریه مهدویت نوعیه غزالی در شرق نیز در عبارات مثنوی مطرح شد.
زمینههای موعودگرایی در غرب اسلامی
زمینههای آغازین اندیشه مهدویت در غرب را باید در دو منشأ اساسی جستوجو کرد: یکی در تبلیغات مسیحی که از چند قرن پیش از آغاز فتوحات مسلمانان در مغرب، به وسیلة دولت مسیحی روم و مبلغان وابسته به آنها صورت گرفته بود؛ و دیگری در احادیث و روایات ملاحم و فتن پیامبر، ائمه شیعه و صحابه که دربارة مهدی و آخرالزمان در مغرب، آمده بود.
مهدویت ابن تومَرت
قبایل برغواطی به خوبی از موقعیتهای مختلف سیاسی ـ اجتماعی منطقه در راستای مصالح خود بهره میجستند. آنها از حمایت فاطمیان و بنی حمود برخوردار شدند و از فرصت سقوط امویان بهترین بهره را به دست آوردند. بعد از فروپاشی فاطمیان، وابستگان برغواطی آنها در صفاقس که از بنوملیل بودند، اعلام استقلال کردند.[ عبدالوهاب حسنی، ورقات، چاپ دوم، (تونس، مکتبه المناره، 1972) ج 2، ص 442.] یوسف بن تاشفین، امیر بزرگ مرابطی، برای سلطه کامل بر برغواطه مجبور شد، دست نشانده علویان مدعی مهدویت در آندلس، یعنی بنی حمود را از میان بردارد. با قتل عام و سرکوب مکرر برغواطه و شیعیان در مغرب و آندلس مدعیان سنتی مهدویت در مغرب از دور خارج شدند و زمینه برای مهدی بن تومرت (524 ه) فراهم شد تا بزرگترین ادعای سیاسی مهدویت را مطرح کند. او جامع شعارهای همه مدعیان مهدویت پیش از خود بود و عناصری از ویژگیهای مهدویت شیعه، خوارج، مرابطین و امویان را در دیدگاه خود جا داده بود.
ابن تومرت، بزرگترین مدعی مهدویت در مغرب بود. اهمیت وی به دلیل ارتباط با دستگاه خلافت بغداد از طریق غزالی و نیز رشته پیوند و انتقال اندیشه مهدویت در شرق و غرب جهان اسلام است. مردم مغرب، نقش او را به مثابه بودا تلقی کرده، او را «اسوفا» مینامیدند. دلایل استقبال از مهدی و موفقیت او در استفاده از نیروی مهدویت، عبارتند از:
1- او از پیش خود را برای اعلام مهدویت آماده کرد، نیروهای خواص معتقد به خود را براساس الگوی یاران مهدی معلوم در روایات، در رده بندی تشکیلاتی بسیار منظم و منسجم، سامان داد و عموم مردم را با نظم معینی در ارتباط تشکیلاتی با خود قرار داد. تعلیم و پرورش افراد مستعد پیش از ادعای مهدویت صورت گرفت.
2- براندازی مرابطین: بستر ظلم ستیزی که به دنبال فساد مرابطین فراهم آمده بود و در کنار تعارض قبیلهها (اکثر قبایل مصامده از مرابطین ناراضی بودند)، بهترین وسیله برای قدرت نمایی مهدی بود. جامعه او آماده ظهور ظلم ستیزی بود که مرابطین را از صحنه خارج کند... او مرابطین را فئه باغیه معرفی میکرد.
3- هجوم نیروهای صلیبی به سواحل کشورهای غرب اسلامی، حضور دولتی دینی در این منطقه را طلب مینمود.
4- ذهنیت مهدوی مردم: مهدی خود را از نسل پیامبر دانست و ادعای عصمت نمود تا در بین مردمی که با اندیشههای مربوط به ظهور مهدی وعلائم او از طریق شیعه آشنا بودند، پذیرفته شود. او پیش از مهدویت به «امام» و بعد از آن به «امام معصوم» و «مهدی معلوم» معروف شد. مهمترین جنبة اندیشه مهدوی ابن تومرت، استفاده از اندیشههای شیعه در زمینه امامت است.[ ابن خلدون، مقدمه، (بیروت، دارالکتب اللبنانی، 1420 ه)، ص 82، 230] .
اخلاف ابن تومرت نیز این چهرهسازی را دنبال کردند. عبدالمؤمن هم نسب خود را از طریق ادریسیان به پیامبر رساند.[بیذقُ اخبارالمهدی ص26] و خود را از اعرابی دانست که بنا به ملاحم، باید شرق و غرب جهان را تصرف کنند. جانشینان ابن تومرت هم چنان در نامههای رسمی خود از مهدی با عنوان امام معصوم یاد میکردند و با استفاده از القاب خلافتی مناسب مهدویت، آداب خاصی برای بزرگ داشت مقام مهدویت او اجرا میکردند.
5- استفاده گسترده و منظم از خشونت نظامی بر ضد مخالفان به دست ابن تومرت و جانشینان او
منکران مهدویت ابن تومرت
ابن تومرت پیش از ورود به مغرب، از مکه و مصر رانده شد و در مغرب نیز با موج عظیمی از مخالفان، منکران و مدعیان مهدویت روبهرو شد که تعداد آنها درخور توجه است. نویسندة کتاب اخبارالمهدی از 313 شورش ارتدادی در مغرب بر ضد مهدی بن تومرت که مهدویت او را انکار کردند، یاد کرده است.[ همان، ص 124] هم چنین، وی از دوازده شورش ارتدادی در آندلس نام برده است.[ همان، ص 126] سرکوب شورشها باعث شد مورخان از سفاکی و خونریزی مهدی در ادعای مهدویت یاد کنند. ذهبی ضمن تاکید بر سفاکی مهدی، بر کذب او ادعای اجماع کرده است.[ذهبی، العبر فی خبر من غبر، (کویت، بی تا) ج 4، ص 58.] از جمله مدعیان مهدویت در دوره موحدین، محمد بن عبدالله بن هود ماسی در سوس است. او مهدویت مهدی را انکار کرد و قیام بزرگی بر ضد موحدین به راه انداخت و خود را هادی نامید. سرانجام، وی به دست عبدالمامون در ذوالحجه 541ه ، سرکوب شد. [مولف مجهول، الحلل الموشیه فی الاخبار المراکشیه، (الدار البیضاء دارالرشاد الحدیثه، 1979 م) ص 121]
] در سال 540ه و هم زمان با اواخر دولت موحدین، شخصی به نام ابوالقاسم احمد بن حسین بن قسی که از کارگزاران مرابطین در آندلس و مدتی به کار خزانه داری مشغول بود، هم زمان با فتنه ابن هود ماسی در مغرب، در آندلس ادعای مهدویت نمود و مهدویت ابن تومرت را منکر شد. [ ناصری، پیشین، ج 2، ص 68.] در سال 600 ه، عبدالرحمن بن الفرس از علمای آندلس در بلاد جزوله در ایام ناصر موحدی، ادعا کرد که مصداق مهدی معلوم در این روایت پیامبر است: لایقوم الساعة حتی یخرج رجل من قحطان یسوق الناس بعصاة یملاها عدلا کما ملئت جورا... در همین سال در جبال ورغه، محمد بن عبدالله بن عاضد، آخرین خلیفه فاطمی مصر، خود را مهدی منتظر نامید. در سال 601، نیز پسر او خود را فاطمی خواند.
با سرکوب جنبشهای مهدویت، موحدین دولت قدرتمندی براساس مهدویت برپا کردند و حدود نود سال بر سراسر مغرب و بخش اعظمی از آندلس حکومت کردند. در اواخر حکومت آنها، مامون، خلیفه موحدی، مهدویت مهدی را انکار کرد و گفت: هر چه مهدی بن تومرت گفته بدعت است. سرانجام، مخالفت شدید شیوخ موحدین با او، زمینههای سقوط دولت موحدین (646 ـ 515) را فراهم کرد.
مهدویت حفصی
با سقوط دولت موحدین، چهار دولت در مغرب روی کار آمدند. مهمترین این دولتها که خود را وارث دولت موحدین و ارزشهای مهدویت میدانست، دولت حفصیان بود. مؤسس این دولت، عبدالواحد حفصی، از اصحاب خاص مهدی بن تومرت بود. ابوزکریا اولین امیر حفصی که مدتها والی افریقیه بود، با خلع مأمون موحدی، منکر مهدویت ابن تومرت، در سال 626 ه، اعلام استقلال نمود.
دولت حفصی را میتوان دولت مهدویت خواند. دومین امیر حفصی در 647 ه، خود را خلیفه و امیرالمومنین نامید و ملقب به المستنصربالله شد؛ لقبی که مناسب با اندیشه مهدویت است
(دکتر محمدرضا پاک ، مهدویت در غرب اسلامی) فصلنامه / تاریخ اسلام / 1385 / شماره 27
فصل دهم
ابن تومرت وتاثیرات اندیشه
کلامی وفلسفی
با روی کار آمدن موحدین، و جایگزین شدن آن ها، به جای مرابطین در آندلس، فلسفه، حیات مجددی را آغاز کرد و علوم عقلی درخششی موقت در مغرب و آندلس به دست آورد .
طرح اندیشه آزاد فلسفی، سیر تدریجی و پر تلاطمی را از ابن مسره (د 318 ق) تا ابن رشد (م 594 ق) به همراه داشت . ابتدا ابن مسره، در اواخر دوره امویان اندیشه فلسفی را در غالب فلسفه نوافلاطونی وارد آندلس کرد . او اولین گام به سوی عقلگرایی را برداشت . در دوره مرابطین ابن باجه اولین گام اساسی را، به سمت اندیشه های محض فلسفی برداشت و بر اهمیت عقل قبل از شرع تاکید کرد . گام دوم را ابن طفیل برداشت و بر استقلال عقل انسان در داستان زنده بیدار، اصرار ورزید . سرانجام ابن رشد، گام نهایی را برداشت و عقل را به عنوان یگانه منشا اندیشه صحیح در هر زمینه معرفی کرد و اندیشه آزاد فلسفی را به عنوان تنها راه درست کسب معرفت دانست .
در این دو قرن مبارزه میان فقها، متکلمان و فلاسفه، به علت نفوذ سیاسی فقها در دولت مرابطین و دولت موحدین، پیروزی ظاهری از آن فقها بود . فتاوی تکفیر آن ها متوجه فلاسفه بود و با وجود این در عهد موحدین، فلسفه بزرگ ترین دستاورد خود یعنی اثبات اندیشه آزاد فلسفی را به دست آورد . این اندیشه در آثار ابن رشد به طور بسیار گسترده مطرح شد .
اما، به دلیل موقعیت سیاسی و وضعیت فرهنگ عامه، این دست آورد عظیم برای جهان اسلام هیچ سودی در بر نداشت و سود آن عاید اروپا شد . (عبدالرحمن بدوی، فلسفه العصور الوسطی، ص 161) زیرا دو قرن چالش بین فلسفه و کلام و فقه در بستری از نزاع دائم میان جناح های شیعی و سنی، جریان اندیشه فلسفی در مغرب و آندلس را متوقف ساخت . ابن طفیل شریعت را علت توقف فلسفه در آندلس دانست . وی در مورد سرنوشت فلسفه در آندلس گفت:
به علت آن که به حکم ملت حنیفی و شریعت محمدی، پژوهش در آن ممنوع است، فلسفه وارد آندلس نشد . (ابوبکر ابن طفیل، زنده بیدار، ص 23)
در نگرشی وسیع علت عدم رواج فلسفه در غرب اسلامی به ویژه در آندلس را می توان ناشی از چهار مطلب دانست:
1 . مباینت اصول فلسفه با مبانی کلامی مذاهب سنی در غرب و استفاده مذاهب شیعی برای اثبات اندیشه های خود از مبانی فلسفی;
2 . کاهش تعصب مسلمانان آندلس، نسبت به مبانی اسلامی بر اثر رواج اندیشه فلسفی در آندلس;
3 . گرایش تعصب آمیز به سنت سلف و حدیث در غرب به دنبال پیروزی مرابطین در آن جا;
4 . تصمیم واقع گرایانه امرای مسلمان در وضعیت بحرانی که در مقابله با مسیحیت وجود داشت . چون در این شرایط تمسک به ظواهر ایمانی قرآن و حدیث بیش تر به کار می آمد تا مباحث فلسفی که نوعی تساهل و تسامح در برابر اندیشه مخالف را فراهم می کرد
غزالی و مغرب
آنچه در دوره مرابطین اتفاق افتاد، مرحله مهمی در تعامل و تنازع میان فقه مالکی و نظام اعتقادی فقهای این مذهب با کلام غزالی و گرایش های فلسفی ابن باجه بود . در این نزاع متعصبان فقه و مذهب مالک پیروز شدند; اما کلام غزالی با وجود شکستی که در دوره مرابطین عائد آن شد، طرفداران نیرومندی در مغرب و اندلس پیدا کرد و امواج گسترده ای در حمایت از اندیشه کلامی غزالی به وجود آمد. غزالی که در پی تغییر سیاست دولت مرابطین نتوانست در مغرب حضور یابد، همچنان مترصد حوادث مغرب بود . هنگامی که خبر سوختن کتاب های او در قرطبه را برای او آوردند; برای سرنگونی مرابطین دعا کرد . (همان، ص 105) در جلسات درس او همواره افرادی از دیار مغرب مشغول تحصیل بودند . غزالی، بدون چشم داشت سیاسی در مورد آینده مغرب، در کار تعلیم این افراد نبود . از چهره های شاخص دانشجویان درس وی ابن تومرت بود . غزالی در یکی از جلسات درس خود از او به عنوان امید آینده مغرب نام برد . (عبدالواحد مراکشی، همان، ص 127) این نشان می دهد که غزالی در صدد بود تا برنامه های خود را که مرابطین مانع ازاجرای آن در مغرب شده بودند، را به دست ابن تومرت، در آن بلاد، عملی سازد . ابن تومرت، در همین جلسات درسی غزالی به فکر براندازی مرابطین و تشکیل دولتی که مروج اندیشه کلامی غزالی باشد، افتاد . (. الحلل الموشیه، ص 105)
ابن تومرت، امید آینده مغرب
محمد بن تومرت که به سال 501 قمری برای فراگیری علم به شرق سفر کرده بود، به زادگاه خود بازگشت . او در نظامیه بغداد، جزو شاگردان برجسته غزالی بود و روابط بسیار صمیمی با غزالی داشت . (اسماعیل ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 12، ص 147) او از جمله افرادی بود که سیاست واقعی مدارس نظامیه، که گسترش نفوذ اندیشه اشعری به روایت غزالی و مقابله با تشیع و حمایت از مذهب تسنن بود را در غرب جهان اسلام، محقق ساخت .
ابن تومرت بعد از یک دوره چهارده ساله دوری از وطنش، به سال 514 قمری وارد مغرب شد . ابن خلدون می نویسد:
ابن تومرت در حالی که دریایی از علم بود، به مغرب بازگشت . (عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، العبر، ج 5، ص 237)
وبا امر به معروف و نهی از منکر مردم را به فقه مالک وقرآن فرا خواند . ولی در حقیقت او ماموریت داشت، اندیشه تاویلی غزالی، در چهار چوب مذهب اشعری را در مغرب، رایج و حاکم سازد . (همان، ج 6، ص 467) ابن تومرت در گسترش مذهب اشعری نقش بسیار مهمی را ایفا کرد . او بااستفاده از قدرت دولتی مردم را وادار کرد تا طبق اندیشه اشعری (همان، ص 467) فکر کنند .
ابن تومرت در ابتدای ورود به غرب با یحیی بن تمیم بن معز بن بادیس، صاحب بلاد افریقیه ملاقات کرد (اسماعیل ابن کثیر دمشقی، همان، ج 12، ص 147) و از حمایت او برخوردار شد . سپس از شهری به شهر دیگر به امر به معروف و نهی از منکر پرداخت و چنان مشهور شد که دولت مرابطین او را احضار کرد و ابن تومرت در میان جمعی از فقیهان مرابطین با مالک بن وهیب که بر مطالب فلسفی تسلط داشت در حضور علی بن یوسف بن تاشفین مناظره نمود . مالک، امیر علی بن یوسف را به قتل ابن تومرت فراخواند، و به او هشدار داد اگر ابن تومرت وارد قبایل مصامده شود، شورشی بزرگ به پا خواهد شد . (عبدالواحد مراکشی، همان، ص 131)
طرح تاویل
او برای نجات اندیشه در مغرب وآندلس از اوضاع آشفته ای که فقهای مرابطین ایجاد کرده بودند، نوعی از تاویل در فهم نصوص و آیات قرآنی را مطرح کرد و مرابطین را که هرگونه بحث درباره نصوص و آیات را نفی می کردند، مجسمه و مشبهه نامید و توحید آن ها را مخدوش دانست (عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، همان، ج 5، ص 240) ; راه حصول معرفت را توحید مبتنی بر عقل دانست; نقش عقل را در حوزه شرع محدود کرد و تنها شناخت عقاید مبتنی بر عقل را توصیه نمود و برای پایان دادن به اضطراب ناشی از مقابله بین عقل و شرع که در محافل فکری آندلس و مغرب حاکم بود، عدم معارضه بین عقل و شرع را مطرح ساخت . مراکشی می نویسد:
ابن تومرت، عقاید خود را در کتابی به نام اعز ما یطلب گرد آورد . در عقاید او رگه هایی از اندیشه های معتزله (در مساله نفی صفات وتنزیه مطلق) و عقاید ابن حزم نیز به چشم می خورد . (همان، ص 132)
او کتابی در توحید به نام مرشده تالیف کرد . بسیاری از کتاب های خود را به زبان بربری تالیف کرد که نقش زیادی در جذب قلوب عموم مردم داشت . (الحلل الموشیه، ص 110) کتابی به نام امامت و کتابی به نام قواعد نیز به زبان عربی و بربری نوشت .
با این وصف، او با توجه به زمینه عقائد و آرایی که در منطقه وجود داشت در چهار چوب اندیشه اشعری، افکاری نو در مغرب ارائه داد که زمینه های سقوط دولت دینی مرابطین فراهم گردید .
او ضمن پذیرش کلام عقلی شده غزالی، گام بلندی را در راه گرایش به عقل برداشت و آن را به حوزه شرع هم تسری داد . در این راستا، در زمینه فقه هم دست به اصلاحاتی زد و احادیث مخالف با عقل را کنار گذاشت . او دستور داد از احادیث صحیح مسلم و فقه مالک، مجموعه ای به ترتیب ابواب فقه تهیه کرده و از رجوع به اقوال فقیهان گذشته در مسائل فقهی خودداری کنند و تنها مراجعه به قرآن و احادیث درست را، در زمینه مطالعات فقهی مجاز شمرد و با اصل اجتهاد مخالفت کرد وبدین شکل از نفوذ فقها کاست وشیوه فروعی آن ها را مورد انتقاد قرار داد . او با اهمیت دادن به مساله شورا، اصحاب ویاران خود را به شکل خاصی سازماندهی کرد و مانع از تمرکز قدرت دردست فقها شد . (عبد الواحد مراکشی، همان، ص 133) عبدالمؤمن در ادامه سیاست او از نفوذ فقهای مالکی کاست . فرزندان عبدالمؤمن هر کس را که به مذهب مالک تعصب می ورزید تعقیب کردند و علیه او وارد عمل شدند . بدینسان ابن تومرت با تشکیل دولتی نیرومند که پایه های عقیدتی مستحکمی داشت، بحران عقیدتی فرهنگی در مغرب و آندلس را به طور موقت به سود اندیشه خود خاتمه داد .
امامت و مهدویت خاصه
از نکات شاخص اندیشه کلامی ابن تومرت ارائه الگویی التقاطی در امامت بود . سازمان رهبری موحدین بسیار منسجم و گسترده بود . نقطه محوری این سازمان، مهدویت بود . او برای وحدت بخشیدن به یاران خود از الگوی موفق بنیانگذاران دولت ادریسی و فاطمی در مغرب پیروی کرد . و حتی گامی فراتر از آن ها برداشت . او ضمن این که نسب خود را به امام علی بن ابی طالب (ع) رساند (همان، ص 132) ، ادعای عصمت و مهدویت خاصه نمود وخود را مهدی آخر الزمان نامید . مراکشی اشاره می کند: او چیزی از تشیع را در بین عقاید خود مخفی داشت ولی آن را برای عامه مردم اظهار نمی کرد . در عین حال او بر حقانیت خلفای راشدین تاکید ورزید . (همان، ص 137) این نشان می دهد او تنها در پی استفاده سیاسی از اندیشه مهدویت بوده است . چون بذر مهدویت از سال هاپیش در مغرب وجود داشت و او بدون این که اعتقادی به مبانی تشیع داشته باشد، بهترین استفاده را از آن نمود و از بالاترین پتانسیل موجود مهدویت استفاده کرد; حتی از دولت شیعی فاطمی که خوداز اولین مروجان مهدویت در مغرب بودند، از مهدویت بهره بیش تری هت سامان دادن به حکومت خود، برد . به ویژه آن که مورخ بزرگی چون ذهبی (د 748 ق)، بر کذب ادعای مهدویت او ادعای اجماع کرده است . (محمد بن احمد ذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج 4، ص 58)
رواج علم کلام
ابن تومرت مرابطین را به دلیل مخالفت با اندیشه های کلامی غزالی به جمود بر ظواهر محکوم کرد و علم کلام و اعتقادات را رواج داد و باعث رشد و گسترش کلام در غرب شد . او اصحاب خود را به تاویل آیات فرا خواند و آن ها را به قرائت آیاتی سفارش کرد که مشتمل بر معرفت خدا و قضا و قدر باشد . (الحلل الموشیه، ص 110) مراکشی می نویسد:
به دلیل خوض اصحابش در علم کلام و بحث در مورد اعتقادات، ابن تومرت آن ها را موحدین نامید (عبدالواحد مراکشی، همان، ص 142) و مرابطین را منحرف از توحید دانست . (الحلل الموشیه، ص 110)
وی عقاید آن ها را نفی کرد و عقاید خود را عقاید درست اسلامی دانست. مراکشی می نویسد:اصحاب او بیش تر از هر کس در این زمان در مورد مسائل اعتقادی وارد شدند وبه آن پا فشاری کردند . (عبدالواحد مراکشی، همان، ص 142)
این گرایش فزاینده اهل سنت مغرب به کلام نشان می دهد که حرکت ابن تومرت، یک انقلاب کلامی برای دفاعی جدید از تسنن بود . مورخ مغربی، ابن خلدون، اهل سنت و متکلمان را یکی دانسته و از آن ها با عنوان متکلمون، یاد کرده است . (عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، مقدمة ابن خلدون، ص 458) با اقدامات ابن تومرت، اندیشه و کتب غزالی، در سراسر مغرب از محبوبیت برخوردار شد و در جامع قرویین در فاس و جامع زیتونه در تونس و دیگر مراکز علمی مغرب مورد استفاده قرار گرفت .
در دوره مرابطین علم کلام توفیق چندانی پیدا نکرد . در این دوره از افراد اندکی، مانند مرادی (د 489 ق) و شاگرد او یوسف بن موسی الضریر سرقسطی، (د520 ق) نام برده اند (حسن علی حسن، الحضارة الاسلامیه فی المغرب و الآندلس عصر المرابطین و الموحدین، ص 486) اما در دوره موحدین علم اعتقادات شکوفا شد و متکلمان بزرگی در زمینه مذهب و کلام اشعری پدید آمدند . از جمله متکلمان بزرگ، ابوعمرو عثمان بن عبدالله السداجی (د 564 ق)، امام اهل مغرب در اعتقادات بود که کتاب العقیدة البرهانیه فی المذهب الاشعری را نوشت و نیز محمدبن عبدالکریم الفندلاوی الفاسی (ابن الکتانی) (د 596 ق) که مدرس و امام در کلام بود، قابل ذکر است . (. همان، ص 486)
گرایش موحدان به کلام و فلسفه
جانشین ابن تومرت، عبدالمؤمن (د 588 ق)، بنابه سیره او، اهل علم را از اطراف بلاد فراخواند و آن ها را به دو قسم طلبة الموحدین و طلبة الحضر تقسیم کرد (عبدالواحد مراکشی، همان، ص 42 و 245; احمد بن محمد، ابن خلکان، ج 3، ص 477) و برای آن ها شهریه مقرر نمود و به علم اعتقادات مشغول ساخت . از جمله افرادی که به مراکش فرا خواند ابن رشد بود.
فصل یازدهم
شکست بحیره و درگذشت ابن تومرت
در سال ( ۵٢۴ ه/ ١١٣٠ م) ابن تومرت خیال کرد که مىتواند با قواى موحدى خود شهر مراکش را تصرف کند. او پیش از آن خود را براى این کار تا حدّى آماده و مهیا کرده بود. روشن است که ابن تومرت و یارانش هم در ارزیابى مرابطان اشتباه کردند و هم نسبت به خود بیش از حد خوشبین بودند. آنان در صفر ۵٢۴ ه/ژانویه ١١٣٠ م با حوزههاى مراکش به جنگ و ستیز پرداختند و سپس به فرماندهى عبد المؤمن بن على و عمر اصناج و ابو عمران موسى بن تمارا جدمیوى براى محاصره مراکش پیشروى کردند.
اهالى مراکش براى انجام کارهاى خود از شهر بیرون رفته بودند. همین که چشمشان به موحدان افتاد هراسان به طرف باب الشریعه دویدند تا وارد شهر شوند. در این اثنا، موحدان براى خود دژى چوبین ساختند تا موقتا در آن سنگر و پناه گیرند. بر اثر ازدحام مردم در باب الشریعه جمع زیادى از بین رفتند. بقیه داخل شهر شدند و دروازه را بستند.
موحدان پیشروى کردند و در باغستانى موسوم به بحیرة الرقائق که روبروى باب الدباغین و باب ایلان، از دروازههاى مراکش، بود اردو زدند. على بن یوسف به قواى خود پیغام
فرستاد که نیروى کمکى برایش بفرستند. این محاصره حدود چهل روز به درازا کشید تا اینکه سردار مرابطى، وانودین بن سیر، با لشکر سجلماسه از راه رسید و در محل باب الدباغین اردو زد. لشکر دیگرى هم از جنوب رسید. در بیست و چهارم جمادى الاولى سال ۵٢۴ /آوریل ١٣٣٠ نبرد سرنوشتساز درگرفت. موحدان قتل عام شدند و نیروهاى آنان تارومار گردید. از یاران ابن تومرت، ابو محمد عبد الله بشیر و ابو الربیع سلیمان بن مخلوف هوارى (منشى محمد بن تومرت) و ابو عمران موسى بن تمارا جدمیوى (دبیر کل گروه) و ابو بکر ابو یحیى بن یجیت و تعداد دیگرى از اهل عشره و اهل خمسین به قتل رسیدند. عبد المؤمن بن على که سوار بر اسب به قول بشیر «اخضر» خود بود با یک پرش بلند، تهمانده جان خود را برداشت و گریخت. ابو حفص عمر هنتاتى نیز مجروح شد. رهیدگان و در رأس آنها عبد المؤمن بن على پا به فرار نهادند. مرابطان به تعقیب آنها پرداختند و بار دیگر در محل اغمات بر ایشان تاختند.
گریختگان به کوه هزرجه رسیدند. هزرجه قوم ابو ابراهیم اسماعیل بن یسلالى هزرجى از اعضاى گروه ده نفره بودند. عبد المؤمن بن على از هزرجه بیمناک شد؛ لذا پنجاه نفر براى نگهبانى از دروازه دامنه منتهى به تینملل انتخاب کرد تا مبادا هزرجیان آن را به روى ایشان ببندند. بدینسان، عبد المؤمن بن على و همراهانش توانستند خود را به تینملل برسانند. در میان قبایل موحدان قبیله هیلانه بیشترین خسارت را دید؛ زیرا، مردان این قبیله اولین کسانى بودند که به هزیمت رفتند و مرابطان آنان را تعقیب کردند و هرچه خواستند از آنها کشتند تا جایى که پانزده هزار نفرشان به هلاکت رسیدند. عجیب است که وقتى ابن تومرت اخبار این شکست را دریافت کرد تنها از حال عبد المؤمن بن على، و نه دیگران، جویا شد و چون دانست که او سالم است، گفت: انگار که کسى نمرده است.
زنده ماندن او برکت است. فرض کنید پیروز شدهاید
غیر از روایت ابن القطان که سال درگذشت مهدى را سال ۵٢۴ ه نقل کرده از منابع موحدین نیز روایتى در دست داریم که قول ابن القطان را تأیید مىکند و آن روایت ابو بکر صنهاجى یکى از یاران ابن تومرت است که خود در معرکه حاضر بوده است. ابو بکر صنهاجى سال ۵٢۴ ه آورده است.( اخبارالمهدی ص 28 )ابن اثیر در الکامل (ج 10ص204) و ابن ابى زرع در روض القرطاس (ص116) و زرکشى در تاریخ الدولتین (ص 4) از او متابعت کردهاند.
اما در مرگ ابن تومرت همه متفقاند که او در هنگام جنگ بحیره بیمار بوده و چون شکست در لشکرش افتاد بیمارىاش شدت یافت و بیش از چند روز زنده نماند.
دلیل روشنتر آنکه موحدین سال ۵٢۴ ه را که سال مرگ ابن تومرت است عام- البحیره گویند(ابن القطان، نظم الجمان (مخطوط یاد شده برگ ۴٢ الف) ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ٢ /ص ۵٢ ،عنان ج3 ص 194)
(دربارۀ تاریخ وفات ابن تومرت نگاه کنید به تحقیق هوئیسى میراندا در کتاب تاریخ سیاسى حکومت موحدان، ج ١ ، ص ١٠٩ ؛ نیز بنگرید به بحث دکتر محمود على مکى راجع به این تاریخ در تعلیقهاش بر نظم الجمان، ص168)
امّا این شکست روحیه ابن تومرت را درهم شکست و پس از آن اندکى بیش نزیست و در ١۴ رمضان ۵٢۴ ه آگوست ١١٣٠ م از دنیا رفت. خبر درگذشت او از سایر یارانش مخفى نگه داشته شد. پنج نفر باقیمانده از گروه ده نفره، یعنى عبد المؤمن بن على و ابو ابراهیم اسماعیل بن یسلانى هزرجى و ابو محمد وسنار و عمر اصناج، به همراه خواهر محمد بن تومرت امّ عبد العزیز بن عیس، جلسهاى تشکیل دادند. ابو حفص عمر اینتى به دلیل بیمارى نتوانست در این جلسه حاضر شود. این عده عبد المؤمن بن على را به جانشینى ابن تومرت برگزیدند. عبد المؤمن از آن پس خود را خلیفه و امیر المؤمنین لقب داد. اما بیعت علنى با او در سال ۵٢٩ ه/ ١١٣۵ م، یعنى پنج سال پس از وفات ابن تومرت، انجام گرفت.
عبد المؤمن بن على این مدت را، با همکارى اعضاى باقیمانده ایت عشره مخصوصا ابو حفص عمر هنتاتى، صرف گردآورى صفوف موحدان و سازماندهى آنها کرد. او در یکپارچه ساختن موحدان و سروسامان دادن به امور آنها پس از مرگ محمد بن تومرت، مهارت فوق العادهاى از خود نشان داد. عبد المؤمن به محض اعلان جانشینى خود نامههاى فراوانى براى بزرگان موحدان فرستاد و آنها را به همبستگى و پایدارى سفارش کرد و توصیهها و رهنمودهاى ادارى و سیاسى خود را به آنان ارائه داد. نامههاى عبد المؤمن حکایت از خردمندى و تجربه و آگاهى او به مسائل دارد پس از دریافت خبر شکست موحدون بیماری امام رو به وخامت گذاشت. چون مرگ را نزدیک دید، روزی پیروان را فرا خواند و آنان را مدتى موعظه کرد. آنگاه به خانهاش داخل شد و پس از ساعتى بیرون آمد. دستار از سربرگرفت و خطاب به مستمعان گفت: من عن قریب به سفری دور خواهم رفت. مردم با چشمانى اشکبار گفتند: ما نیز با تو خواهیم آمد، لیکن او گفت: این سفری نیست که با من بیایید. این سفر برای من تنهاست. این گفت و باز به خانه رفت و دیگر کسى او را ندید (بیذق، 81). در چند روزی که پس از وداع آخرین زنده بود، تنها آن دسته از اصحاب که به جماعه و اهل خمسین موسوم بودند (مراکشى، 194)، یا به گزارش بیذق (همانجا)، 5 نفر از یاران نزدیک امام، عبدالمؤمن، ابو ابراهیم، عمر اصناک، وسنار و خواهر امام به نام ام عبدالعزیز بن عیسى در خدمتش بودند و آخرین سؤالات را از او مىکردند و او ضمن دادن پاسخ، آنها را به وحدت، پرهیز از اختلاف کلمه و عزم و حزم ترغیب مىکرد (مراکشى، 195-196). او سرانجام 4 ماه پس از واقعة بحیره، در 13 رمضان (زرکشى، 7) یا 25 رمضان 524ق در حدود 50 (ابن عذاری، 4/84) یا 51 سالگى (ابن اثیر، 10/578) چشم از جهان فروبست. ابن خلدون ( العبر، 6(2)/472) وفات او را 522ق نوشته است که درست نمىنماید. ابن تغری بردی (5/254) آن را جزو حوادث 528ق آورده که محققاً صحیح نیست. مدت زعامتش از تاریخى که با او بیعت شد تا زمان وفات، 8 سال و 8 ماه و 13 روز ( الحلل، 117) یا 9 سال (زرکشى، 7) یا 20 سال؟ (ابن اثیر، 10/578) طول کشید.
وصیت ابن تومرت ودفن او
او در آخرین وصایایش، پس از آنکه عبدالمؤمن را به امیرالمؤمنین ملقب کرد، از اصحاب خواست که تسلیم و فرمانبردار او باشند (همانجا؛ مراکشى، 196). اصحاب از بیم افتراق کلمه و اینکه مبادا قبایل مصموده، چون عبدالمؤمن از قبیلهای دیگر بود، با او مخالفت ورزند، تا 3 سال وفات امام را پنهان نگه داشتند و مردم مىپنداشتند که وی هنوز مریض است (ابن خلدون، العبر، 6(2)/472)، اما سرانجام در 527ق مرگ وی را اعلان کردند (سالم، 2/781).
ابن تومرت را در مسجدی دیوار به دیوار خانهاش در تینملل دفن کردند. قبر او برای قرنهای متمادی زیارتگاه معتقدان مؤمن او بود. امرای موحدی والاترین نشانههای اجلال را بدان تخصیص مىدادند (عنان، تراجم، 255). گویا گور او یک چند محل توقف و تأمل اهل زهد و تقوا بوده است، چنانکه در شرح حال ابوالعباس احمد بن حسن معروف به ابنقنفذ (د 809ق/1406م)، فقیه،محدث و مورخالجزایری، آمده است که وقتى مولدش را به قصد سیر و سفر ترک گفت، چندی بر سر گور مهدی بن تومرت به تأمل و تفکر پرداخت III/843) , 2 EI). مردی از اهالى الجزایر از توابع بجایه، قصیدة مفصلى در نعت مهدی سرود و بر آرامگاه او در حضور اعیان موحدی انشاد کرد، یا به روایتى آن قصیده را که مطلعش:
سلام على قبر الامام الممجّد سلالة خیر العالمین محمد
است به آنجا ارسال داشت (مراکشى، 189-191). مضامین و عبارات ستایش آمیز این شعر نشان مىدهد که ابن تومرت در نظر پیروان شیفتة خود از چه پایگاه والای روحانى، قدسى و افسانهای برخوردار بوده است.
داوری تاریخ:
آنچه صاحب نظران از متقدم و متأخر در حق ابن تومرت و رسالت او نوشتهاند، طیف وسیعى از آرای مختلف را تشکیل مىدهد که در یک سوی آن آرای بسیار ستایش آمیز مورخانه مانند ابن خلدون، و در سوی دیگر انتقادهای تند کسانى چون شعیب ارنؤوط به چشم مىخورد. در راستای این طیف به نظرهای دیگری برمىخوریم که به این یا آن سوی طیف گرایش دارد. ابن خلدون در مقدمة تاریخ خود (1/47، 48) به گفتههای مذمت آمیز جمعى از «فقهای سست رای مغرب » دربارة ابن تومرت سخت مىتازد و اتهامات آنان را یکسره مردود مىشمارد و بدگوییهای آنان را ناشى از حسادت به پایگاه بلند علمى و فقاهتى ابن تومرت مىداند. مىگوید: چون ابن تومرت شیوة ملوک مرابطى را تقبیح و تعلیماتى به خلاف آنان بر مردم عرضه مىکرد، فقیهانى که ریزه خوار خوان نعمت این ملوک بودند، زبان به نکوهش شیوهها و آرای وی گشودند. او نه تنها ابن تومرت را - به خلاف نظر بعضى از مورخان - بر کنار از خدعه و نیرنگ مىشناسد، بلکه وی را مردی زاهد، متقى، بیزار از تنعمات دنیوی و مقاوم در برابر ناملایمات توصیف مىکند: مردی که حتى از داشتن فرزند که بسیاری از مردم شیفتة آنند، خود را محروم کرد و چشم از همة آرزوها پوشید. وی سپس مىپرسد اگر این همه پرهیزگاری و پارسایى در راه خدا نبوده، ابن تومرت چه قصدی داشته است (همو، مقدمه، 1/49). حسین مؤنس (ص 178)، از معاصران، نظر کسانى را که مىگویند ابن تومرت مىکوشید تا سلطنت را در خاندان خود مستقر کند، مردود مىداند، چون او زن و فرزندی نداشت. وی مىافزاید که ابن تومرت به هیچ یک از مظاهر جاه و سلطنت متمسک نشد، و اگر چه در عمل به پایگاه دینى و قدرت سیاسى نامحدودی دست یافت، اما عنوان خلافت، سلطنت یا امارت را برای خود برنگزید. شعیب ارنؤوط ابن تومرت را از جملة کسانى مىداند که دنیا را به بهانة آخرت طلب مىکنند و خلافت آنچه را که در ضمیر مىپرورند، بر مردم ظاهر مىکنند. اینان ناگزیر از حیله، خدعه و تظاهر به زهد و نسک و تعصب نسبت به اسلام و مقدسات آنند. وقتى آنچه را که اراده کردهاند حاصل نمودند، از اتباع خود انقیاد تام و خضوع مطلق توقع دارند؛ به جهت مطامع خویش، عرض و مال مردم را مباح مىشمارند و در شرع خدا مرتکب کارهای باطل مىشوند (19/539، 540) (مونس ،حسین، خلاصه ای ازصص 286تا 313)
کتابنامه:
الف:کتب
- ابن ابی دینار، محمد، المؤنس فی اخبار افریقیا و تونس، به کوشش محمد شمام، تونس، ۱۳۸۷ق.
ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفه-
ـ ابن ابی زرع، علی ، الانیس المطرب بروض القرطاس فی اخبار الملوک المغرب و تاریخ مدینه فاس (الرباط، دارالمنصور للطباعه و النشر، 1972م)..
- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبدالله القاضی، (بیروت، دارالکتب¬العلمیه، 1415 ه-
- ابن تغری بردی ، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة ، قاهره 1348.
- ابن تومرت ، اعز ما یطلب، (الجزایر سنه ١٩٠٣ )-
ـ ابن جوزی عبدالرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق
ـ ابن جوزی، سبط، تذکرة الخواص، (قم، رضی، 1418 ه، ق)
ابن بطوطه ، رحلة ابن بطوطة ، چاپ محمد عبدالمنعم عریان ، بیروت 1407/ 1987
ـ ابن خطیب، اعمال الاعلام، (بیروت، دارالمکشوف، 1956
- ابن خلّکان، احمدبن محمد. وفیات الاعیان. به کوشش احسان عباس. بیروت: دارالثقافه، 1971-1972م. 1391-1392 ق. = 1350-1351؛
- ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالحمید آیتی، چاپ اول، (تهران، مؤسسه تحقیقات علمی و فرهنگی، ، 1370 ش.) .
ـ العبر، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، ۱۳۵۲ش..
ـ العبر، موسوعه العلامه ابن خلدون، (بیروت، دارالکتب اللبنانی، 1420ق.
ـ ابن رشد, محمد, الضرورى فى السیاسه, ترجمه احمد شعلان, چاپ اول, (بیروت, مرکز الدراسات الوحده للعربیه).
ـ تهافت التهافت, چاپ اول, (دارالفکر البناتى, 1993 م).
ـ فصل المقال فى الحکم بین الشریعه و العقل من الاتصال, چاپ ششم, (دارالمشرق, 1991 م).
ـ فلسفه ابن رشد (1- فصل المقال 2- الکشف عن مناهج الادله فى عقائد المله), تحقیق مصطفى عبدالجواد, چاپ دوم, (قاهره, مکتبه المحودیه, 1968 م).
- الضروری فی السیاسه، ترجمه احمد شعلان، چاپ اول، (بیروت، مرکز الدراسات الوحدة للعربیه
ابن سعید مغربی، علی بن موسی، المغرب فی حلی المغرب، 2 جلد، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417 ه)،
ـ ابن شمّاع، الادلة البینه النورانیه فی مفاخر الدولة الحفصیه، (بیروت، دارالکتب العربیه، 1984م)
ابن صاحب الصلاة، عبدالملک، المن بالامامة، ص۶۵ـ۶۶، جم، به کوشش عبدالهادی نازی، بیروت، ۱۹۸۷م.
ـ ابن الصغیر، تاریخ بنی رستم، ترجمه حجتالله جودکی، چاپ اول، (تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1375ش)
ابن صاحب الصلاة، عبدالملک، المن بالامامة، ص۶۵ـ۶۶، جم، به کوشش عبدالهادی نازی، بیروت، ۱۹۸۷م.
- ابن عذاری مراکشی، البیان المغرب فی الاخبار الاندلس و المغرب، 5 جلد، چاپ سوم، (بیروت، دارالثقافه، 1983 م) .
- ابن عربی، محی الدین، فتوحات مکیه، تحقیق عثمان یحیی، 15 جلد، چاپ دوم، (قاهره، الهیئة المصریه العامه الکتاب، 1985) .
- ابن طفیل، زنده بیدار، ترجمه، بدیع الزمان فروزان فر، چاپ اول، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1351ش
ـ ابن یوسف ابن ابی بکیر بن احمد مرعی، فراید فواید الفکر فی الامام المهدی المنتظر، نسخه خطی موجود در مجموعه 333 از مرکز احیاء التراث الاسلامی در قم
ـ ابن عذاری مراکشی، البیان المغرب، لافی بروفنسال، (بیروت، دارالثقافه، 1400هـ ابن عربی، محی الدین، فتوحات مکیه، تحقیق عثمان یحیی، (قاهره، الهیئه المصریه للکتاب، 1978م)
ـ ابن عذارى مراکشى, البیان المغرب فى الاخبار الاندلس و المغرب, 5 جلد, چاپ سوم, (بیروت, دارالثقافه, 1983 م)
ـ ابن عربى, محى الدین, فتوحات مکیه, تحقیق عثمان یحیى, 15 جلد, چاپ دوم, (قاهره, الهیئه المصریه العامه الکتاب, 1985)
ـ ابن طفیل, زنده بیدار, ترجمه, بدیع الزمان فروزان فر, چاپ اول, (تهران, بنگاه ترجمه و نشر کتاب, 1351ش).
ـ ابن کثیر الدمشقى, اسماعیل, البدایه و النهایه , 7 جلد, (دار احیا… التراث العربى, 1417م)
-ابن کثیر، البدایة و النهایة، تحقیق علی شیری، (بیروت، دار احیاء التراث، 1408 ق)
ـ ابن یوسف ابن ابی بکیر بن احمد مرعی، فراید فواید الفکر فی الامام المهدی المنتظر، نسخه خطی موجود در مجموعه 333 از مرکز احیاء التراث الاسلامی در قم
-ابن وردی، عمر، تتمة المختصر فی اخبار البشر، به کوشش احمد رفعت بدراوی، بیروت، ۱۳۸۹ق
ابو عبد الله الحمیرى، الروض المعطار، المنشور بعنایة الاستاذ لیقى پروقنسال (القاهره)
- ابن تغرى بردى، یوسف، النجوم الزاهرة فى ملوک مصر و القاهرة (مصر، وزارت الثقافة و الارشاد القومى، المؤسسة المصریة العامه، 1383 ق)
- ابن شاکر الکتبى، محمد، فوات الوفیات و الذیل علیها، به کوشش احسان عباس (بیروت، دارالثقافة، 1947 م)
ابى الفداء عمادالدین اسماعیل، تاریخ ابوالفداء (بىجا، بىنا، بىتا- )
- ابن قطان، ابوعلى حسن بن على بن محمدبن عبدالملک کتامى، (1990م)، نظم الجمان و واصنع البیان فیما سلف من اخبار الزمان، تحقیق محمود على مکى، بیروت، دارالمغرب الاسلامى.
- ادوارد زامباور، نسب نامة خلفا و شهریاران، ترجمه محمد جواد مشکور، تهران، ۱۳۵۶ش-
- اسماعیل پاشا بغدادی، هدیة العارفین، استانبول، ۱۹۵۵م-
. - استرین ولفسن، هری، فلسفه علم کلام، ترجمه احمد آرام، چاپ اول، (تهران، انتشارات الهدی، 1368ش
- استانلی لین پل، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حکومتگر، ترجمه صادق سجادی، تهران، ۱۳۶۳ش.
- افریقی، لیون، وصف افریقیا، چاپ دوم، (بیروت، دارالعرب الاسلامی، 1983م)..
- انجمن مفاخر فرهنگی، خلاصه مقالات همایش بین المللی قرطبه و اصفهان، (دو مکتب فلسفه اسلامی در شرق و غرب) چاپ اول، (تهران، اردیبهشت 1381ش)
- امین، حسن،الموسوعة الاسلامیة، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م
- اوروی، دومینک، ابن رشد، ترجمه فریدون فاطمی، چاپ اول (تهران، نشر مرکز، 1375ش).
- انجمن مفاخر فرهنگی، خلاصه مقالات همایش بین المللی قرطبه و اصفهان، (دو مکتب فلسفه اسلامی در شرق و غرب) چاپ اول، (تهران، اردیبهشت 1381ش)
- اندری جولیان، تاریخ افریقای شمالی، ترجمه محمد مزالی، 3 جلد، چاپ ششم، (توس، دارالتونسیه للنشر، 1985م) جلد 2
- بدوی، عبدالرحمن، فلسفه العصور الوسطی، چاپ دوم، (مصر، دارالنهضه، 1969م)
ـ بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی (تهران، اسلامیه، بی¬تا
بیذق،ابوبکر علی صنهاجی بیذق، کتاب اخبار المهدی ابن تومرت و ابتداء دولة الموحدین، به کوشش لوی
ـ بدوى, عبدالرحمن, فلسفه العصور الوسطى, چاپ دوم, (مصر, دارالنهضه, 1969م
بیضون، ابراهیم، الدولة العربیة فی اسبانیة من الفتح حتی سقوط الخلافة، بیروت، ۱۹۸۶م
- حتی، فیلیب . ک، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ اول، 2 جلد، (تبریز، کتابچی، 1344ش-
- الحلل الموشیه فی ذکر الاخبار المراکشیه، محقق سهیل زکار و عبدالقادر زمامه، (الدارالبیضاء، دار الرشاد الحدیثه، 1979م)
حموی، یاقوت بن عبدالله. معجم الادباء. مصر: دارالمأمون، 1355-1357 ق.= 1313-1315
- حموی، یاقوت شهاب الدین، معجم البلدان، 7 جلد، چاپ دوم (بیروت، دارصادر، 1955 م-
خطیب بغدادى، احمد بن على، تاریخ بغداد (بیروت، دارالکتب العلمیة، بىتا-
- جابری، محمد عابد، المثقفون فی الحضارة العربیه، چاپ اول، (بیروت، مرکز الدرسات الوحدة العربیه، 1995م) .-
- جهانگیری، محسن، محی الدین عربی، چاپ سوم، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1367ش)
- ذهبى، محمد بن احمد ، العبر فى خبر من غبر، به کوشش ابوهاجر محمد السعید بن بسونى زغلول (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا)
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر الاعلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمرى، (بیروت، دارالکتب العربى، 1411 ق)
- العبر فى خبر من غبر, 7 جلد, تحقیق صلاح الدین منجد, چاپ اول, (کویت, 1963م
ـ سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۹۸۴م..
ـ دول الاسلام، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۵ق/۱۹۴۶م
- رقیحی، احمد عبدالرزاق رقیحی، فهرست مخطوطات مکتبة الجامع الکبیر صنعاء، یمن، ۱۹۸۴م
- زرکلی، خیرالدین. الاعلام. بیروت: 1986 م. 1407 ق. = 1365
زرکشی،محمد، تاریخ الدولتین الموحدیة و الحفصیة، به کوشش محمد ماضور، تونس، ۱۹۶۶م.
- ژام دارمستتر، مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم هجری، ترجمه محسن جهانسوز، تهران، ۱۳۱۷ش..
- ژیلسون، اتین، عقل و وحی در قرون وسطی ترجمه شهرام پازوکی، چاپ اول، (تهران، انتشارات گروس، 1378ش)
- سالم، عبدالعزیز ، المغرب الکبیر، بیروت، ۱۹۸۱م
- سبکی،عبدالوهاب ، طبقات الشافعیة الکبری، قاهره، ۱۳۲۴ق
- سیوطى، جلالالدین، تاریخ خلفا، به کوشش محمد محىالدین عبدالحمید (بىجا، بىنا، بىتا )
- سیوطی، جلال الدین، تاریخ خلفاء (قم، رضی، 1411ق )-
- صفدی، خلیلبن ایبک. الوافیبالوفیات. به کوشش هلموت ریتر. بیروت: شرکه المتحده للتوزیع، 1962 م. = 1381 ق.= 1341؛ )
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى (الرسل و الملوک)، ترجمهى ابوالقاسم پاینده (تهران، اساطیر، 1375
عمرموسی،عزالدین" دولت موحدون در غرب جهان اسلام- تشکیلات و سازمانها"ترجمه صادق خورشا،قم :پژوهشکده حوزه ودانشگاه،1381.،
- فاخوری، حنا، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، چاپ سوم، (تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1367ش
- فاخورى، حنا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمد آیتى (تهران، زمان، 1358 و 1367
- قلقشندى، احمد بن على، مآثر الانافه فى معالم الخلافة، به کوشش احمد فراج (بیروت، عالم الکتب، بىتا)
-قفطی، علی بن یوسف. انباه الرواه. به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم. قاهره: مطبعه دارالکتب المصریه، 1950 م. = 1369 ق. = 1328؛ 8
عامری،یحیی، غربال الزمان فی وفیات الاعیان، به کوشش محمد ناجی، دمشق، ۱۹۸۵م.
عمادالدین کاتب، محمد،خریدة القصر، به کوشش محمد مرزوقی و محمد عروسی مطوی، تونس، ۱۹۶۶م.
عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین، بیروت، ۱۹۵۷م.
-عنان، محمد عبدالله، تاریخ دولت اسلامی در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج 3 و 4، تهران: موسسه کیهان، 1366.
عنان،محمد عبدالله، تراجم اسلامیة، قاهره، ۱۳۹۰ق
عنان، محمد عبدالله،عصر المرابطین، قاهره، ۱۹۶۴م
-قلقشندی، احمد ، قلائد الجمان، به کوشش ابراهیم ابیاری، قاهره، ۱۳۸۳ق.
قلقشندی، احمد ، مآثر الانافة، به کوشش عبدالستار احمد فراج، کویت ۱۹۶۴م.
ـ ژیلسون, اتین, عقل و وحى در قرون وسطى ترجمه شهرام پازوکى, چاپ اول, (تهران, انتشارات گروس, 1378ش).
ـ على حسن, حسن, الحضاره الاسلامیه فى المغرب و الاندلس عصر المرابطین و الموحدین, یک جلد, چاپ اول, (مصر, خانجى, 1980م).
ـ حسنی عبدالوهاب، حسن، ورقات، چاپ دوم، ( تونس، مکتبة المنارة، 1972).
ـ طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن (بیروت، اعلمی، 1417ق).
ـ الغزنوی، امام محمود بن حمد بن الحسین، کتاب العین و العیان عن وقعات آخر الزمان، (نسخه خطی موجود در مجموعه 333 از مرکز احیاء التراث الاسلامی در قم)
-=کرون ، پاتریشیا ،تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام ترجمه مسعود جعفری تهران:سخن،۱۳۸۹
ـ کونیستون، جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمه حسین توفیقی (قم، مرکز مطالعات و تحقیقات، چاپ اول، 1377).
ـ الهروی القاری، علی بن سلطان محمد، رسالة فی المهدی المنتظر
- العقیقی، نجیب، موسوعه المستشرقین، 3 جلد، چاپ اول، (مصر)
- مجتهدی، کریم، فلسفه در قرون وسطی، چاپ اول، (تهران، انتشارات امیرکبیر، 1376 ش) .
- محمدالمنصور، التاریخ و ادب النوازل، چاپ اول، (رباط، منشورات کلیه الآداب و العلوم . . . ، 1995م) .
- مراکشی، عبدالواحد، المعجب فی تلخیص اخبار المغرب، چاپ اول، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419 ه) .
-------------------------------------------- ، به کوشش محمد سعید عریان و محمد العربی علمی، قاهره، ۱۳۶۸ق/ ۱۹۴۹م.
ـ مجتهدى, کریم, فلسفه در قرون وسطى, چاپ اول, (تهران, انتشارات امیرکبیر, 1376 ش).
ـ محمدالمنصور, التاریخ و ادب النوازل, چاپ اول, (رباط, منشورات کلیه الآداب و العلوم..., 1995م).
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، (بیروت، موسسه الوفاء، 1403ه-
ـ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده (تهران، امیرکبیر، 1381ش
-المقّرى، ازهار الریاض فى اخبار عیاض (القاهره)
ـ --------، نفح الطیب (بیروت، دارصادر، 1986م)
-مونس، حسین ، معالم تاریخ المغرب و الاندلس، قاهره، ۱۹۸۰م-
--------------، تاریخ وتمدن مغرب، ترجمه حمیدرضا شیخی، تهران، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس و انتشارات سمت، چاپ اول، 1374
- مغربى,سعید، على بن موسى, المغرب فى حلى المغرب, 2 جلد,چاپ اول (بیروت, دارالکتب العلمیه, 1417 ه'), جلد 2
ـ الناصری، احمد بن خالد، الاستقصاء لاخبار الدول المغرب الاقصی (الدارالبیضاء، منشورات وزارة الثقافة و الاتصال، 2001م).
-نصوری ،محمدرضا،متمهدیان و مدعیان مهدویت، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود.بی تا.بی نا.
ب-مقالات:
- بهادر،قیم، تطور دعوی مهدویت ابن تومرت - 515 - 524 ه. ق - و نقش آن در تکوین دولت موحدان در مغرب اقصی، پژوهش های تاریخی » بهار 1390 - شماره 9
- پاک، محمد رضا، تحول اندیشه های کلامی و فلسفی در عهد موحدین ، ماهنامه تاریخ اسلام، شماره 12 ا
- پاک ، محمدرضا،" مهدویت در غرب اسلامی " فصلنامه / تاریخ اسلام / 1385 / شماره 27
- حسینی،سیدعلی اکبر"دولت موحدون" پژوهشکده باقرالعلوم (ع)
- زرین کوب ،عبدالحسین ،ابن تومرت، «مهدی» مغربی، جستارهای ادبی » زمستان 1350 - شماره 28
- علوی؛مریم "دولت موحدین در شمال آفریقا"پژوهشکده باقرالعلوم (ع)
- علی خانی اسماعیل،جریان شناسی جنبش های مهدوی ،معرفت کلامی، سال اول، شماره سوم، پاییز 1389، .
- فرامرزی،عبدالرحمان،مهدیان دروغی،نشریه تقدم،شماره 2مهر،مهر1306
- تابستان 1390 فرهمند،یونس،پژوهشی در تاریخنگاری مغرب اسلامی،فصلنامه تاریخ اسلام ،شماره 40
- کیوانی ،مجدالدین، ابن تومرت،دائره المعارف بزرگ اسلامی،شماره مقاله،1006
- مطبعه چی اصفهانی،سید مصطفی، کارنامه نشر دینی در مغرب، کتاب ماه دین » بهمن و اسفند 1382 - شماره 76 و 77
- ناصری طاهری ،عبدالله ، نگاهى به تاریخنگارى مغرب اسلامى ، تاریخ پژوهان 1388 شماره 20
- یلدرم، اونور ،ابن تومرت وموحدون،ترجمه وهاب ولی،فصلنامه تاریخ اسلام ،1381،شماره 9
ج-نشانی پایگاهها
- http://www.noorlib.ir/
http://www.noormags.com/