موضوع:
خوارج در شمال آفریقا
باتشکرازاستادگرانقدرجناب
آقای دکترمهدی جلیلی
محمدرضا سوقندی
دانشجوی دوره دکتری
تاریخ وتمدن ملل اسلامی
SOQANDI@GMAIL.COM
نیمسال اول تحصیلی
93-92
باسمه تعالی
فهرست مطالب
مقدمه
فصل اول
سیری درمنابع
فصل دوم
پیدایش خوارج-خوارج در شرق
فصل سوم
خوارج در شمال آفریقا
فصل چهارم
زمینه ها وعلل ورود عقاید
خوارج به شمال آفریقا و شکلگیری چند حکومت مستقل خارجیمذهب
فصل پنجم
تاثیرات اقتصادی خوارج درمغرب
فصل ششم
خوارج اباضیه ودولت
بنورستم
فصل هفتم
خوارج صفریه و دولت بنومدرار
با دو قرن حکومت
فصل هشتم
نگاهی به نظام تعلیم وتربیت وآثارفرهنگی
وشخصیت های خوارج درمغرب
فصل نهم
ابوعبدالله شیعی درمغرب
وپایان حکومت های خارجی
کتابنامه
مقدمه:
در مقدمه ناگزیریم
به اختصار فرازی از تاریخ و تمدن مغرب اسلامی
را بیان نماییم. مغرب نام سرزمینی در شمال افریقا
در امتداد سواحل دریای مدیترانه غرب مصر بین طرابلس و سواحل اقیانوس اطلس است. مناطق
جغرافیایی این منطقه به سه بخش تقسیم میشود که عبارت است از :
1.
مغرب ادنی که مسلمانان از ابتدای فتوحات خود، آن را ولایت افریقیه نامیدند.
2.
مغرب
اوسط.
3.
مغرب
اقصی که شامل کشور مغرب (مراکش) امروزی است.
مردم
مغرب از نژاد بربرها بودند که آنها را به دو گروه اصلی بربرهای برانس و بُتر تقسیم
میکنند. دین اکثر بومیان مغرب بتپرستی بود.
جبهه
شمال افریقا یکی از توجهات اصلی خلفای اموی در فتوحات اسلامی بوده است، زیرا از یک
طرف این مناطق تحت نفوذ حکومت روم بود و رومیان تهدیدی جدی برای حکومت اسلامی
محسوب میشدند و از طرف دیگر از این مناطق غنایم سرشاری نصیب مسلمانان میشد.
فتح
مغرب ادامه پیشروی مسلمانان در قاره افریقا و فتح اندلس دروازه ورود آنها به خاک
اروپا بود. فتح مغرب زمینه نشر هرچه بیشتر اسلام را فراهم نمود و نیز زمینهساز
فتح اندلس گردید. لفظی در کتب تاریخی وجود دارد به نام افریقیه که برخی حدود
آن را تونس امروزی دانستهاند امّا در اصل این منطقه که اهمیت بالای کشاورزی و دامداری
دارد، شامل سه منطقه یعنی تونس بعلاوۀ طرابلس در شرق آن بعلاوۀ زاب می باشد. فتح مغرب
از همان دورۀ خلیفۀ دوّم؛ عمر شروع شد. یعنی عمروعاص فاتح مصر به تصرف منطقۀ برقه و
طرابلس پرداخت. امّا این فتح بدان معنی نیست که مسلمانان در آنجا مستقر شدند. گویی
هدف عمروعاص بیشتر بدست آوردن غنیمت و وضع جزیه بر مغلوبیت بود. از عصر عمروعاص تا
پایان حکومت موسی بن نصیر را عصر فتوحات در مغرب می نامند. از زمان جانشینی پسر موسی
بن نصیر یعنی عبدالله در افریقیه (یعنی سال 95 هـ . ق) یا برخی گویند از زمان حکومت
محمّد قریشی در سال 97 هـ . ق را شروع عصر والیان میدانند که تا زمان روی کارآمدن
ابراهیم بن اغلب در سال 184 هـ . ق پایان می پذیرد.
عصرفتوحات:
بعد از فتوحا تی که عمروعاص
انجام داد، در زمان عثمان [خلیفۀ سوّم] بار دیگر مغرب مورد توجّه قرار گرفت؛ لذا عبدالله
بن سعد [بن ابی سرح برادر رضاعی عثمان بن عفان؛ مادر عثمان او را شیر داده است./ عبدالله
بن سعد بن ابی سرح پس از اسلام آوردن، بعد از واقعۀ صلح حدیبیه، مرتد شد و به مشرکان
پیوست. بعد از فتح مکه با وساطت عثمان امان گرفت و دوباره اسلام آورد.] در این دوره
موفق شد در «نبرد سبیطله» [یا:غزوة العبادله] تنها حاکمی که از رومیان در افریقیه باقی
مانده بود، به نام گریگوریوس (جرجیر) را شکست دهد. این پیروزی او به فرماندهانی که
پس از عصر عثمان و امام علی علیه السلام یعنی دورۀ معاویه به سمت مغرب رفتند، انگیزه
داد تا در نبرد با نیروهای رومی به فکر تصرّف سراسر مغرب بیفتند. چنانچه در دورۀ معاویه
بعد از مدّتی فرمانروایی معاویة بن حدیج [سکونی]، چهرۀ معروف فتوحات مغرب عنی عقبة
بن نافع [فهری] سمت فرماندهی گرفت. بسیاری از منابع اعتقاد دارند او توانست تا ساحل
اقیانوس اطلس را تحت سلطۀ مسلمانان درآورد. البته به خاطر وسعت این منطقه او ناچار
گردید به سمت مغرب أدنی بازگردد و شهر معروف قیروان را تأسیس نماید. البته او مدتی
به علت حسادت نزدیکان از فرماندهی برکنار شد. باز در عصر یزید مجدداً به سمت فرماندهی
نیروها در افریقیه رسید و نهایتاً منابع اسلامی مرگ او را با عنوان شهادت توصیف می
کنند و اینکه در اواخر سال 64 یا 65 در نبرد با یکی از چهره های معروف بربران؛ کسیلة
بن لمزم [برنسی] کشته شد. خلاصه، بعداز عقبة، دو نفر دیگر یعنی «زهیر بن قیس [بلوی]»
و حسان بن نعمان [غسانی]» روی کار آمدند تا
نوبت به موسی بن نصیر رسید. اگرچه منابع در مورد
موسی بن نصیر اغراق بسیار کرده اند، اما با این حال جدا از آن اغراقها میتوان گفت که
او توانست بر تمام منطقۀ مغرب مسلط شود و به اندلس نیز راه پیدا کند.
عصروالیان:
در دورۀ امویان دوازده (12) والی برای منطقۀ مغرب انتخاب شد که البته
اگر عبدالله پسر موسی بن نصیر را که قبل از رفتن او به طرف دمشق حکومت مغرب را داشت،
به حساب آوریم، سیزده (13) نفر میشوند. دورۀ والیان اموی با والیگری عبدالرحمان بن
حبیب [نوادۀ عقبة بن نافع] تمام می شود. در دورۀ عباسی بیست (20) والی در این منطقه
حکومت می کنند تا آنکه در زمان هارون الرشید از آنجایی که سیاست او به مانند عباسیان؛
فتوحات نبود و بیشتر تلاش می کرد مناطق متصرفه را حفظ نماید و از آنجایی که مرکز خلافت
یعنی بغداد با منطقۀ مغرب بسیار فاصله داشت و همزمان شیعیان نیز در مغرب اقصی بواسطۀ
حکومت ادریسیان قدرت گرفته بودند، هارون الرشید با پیشنهاد ابراهیم بن اغلب که پدرش
(یعنی پدر ابراهیم) برای مدتی حکومت افریقیه نیز داشت، موافقت کرد. مضمون این پیشنهاد
آن بود که در قبال پرداخت پولی سالیانه و آنکه نام خلیفه در خطبه و سکه باشد، ابراهیم
بن اغلب تمام امور افریقیه را تحت سیطرۀ خود داشته باشد. به عبارت دیگر بصورت نیمه
مستقل در آنجا حکومت کند. حکومت اغلبیان از سال 184 هـ . ق پایان عصر والیان در افریقیه
است. البته عصر والیان در مغرب میـــانه با حکومت بنورستم در سال 164 هـ . ق و در مغرب
اقصی با حکومت ادریسیان در سال 172 هـ . ق پایان یافته بود
عصر حکومتهای خارجی مغرب:
نکتۀ جالب در تاریخ
مغرب آنجاست که می بینیم بر خلاف شرق خلافت اسلامی (یا: خلافت شرقی) که از زمان حکومت
علی بن ابیطالب علیه السلام در تمام ایّام امویان و بخشی از حکومت عباسیان، خوارج،
دست به شورش می زدند، امّا نتوانستند با ایجاد حکومت خارجی در مناطق اصلی جهان اسلام
یعنی ایران، ماوراء النهر، عراق و جزیرة العرب، شام و مصر بتوانند در برابر آنچه که
آنان به عنوان حاکمان کافر می دانستند، مقاومت کنند، امّا در مغرب موفق به تشکیل دو
حکومت شدند. البته این دو حکومت از دو شاخۀ [علیحده از]
خوارج بودند. شاید درگیریهای بربران و عربها و درگیریهایی که خود عربها با یکدیگر داشتند،
و شاید پناه بردن امویان و بعد عباسیان به عربیّت به همراه سختگیریهایی که در اخذ
مالیات صورت میگرفت و بر خلاف دهههای اوّل فتوحات دورانی بدتر از دوران بیزانسی ها
را به خاطر مردم می آورد، سبب شد تا عقیدۀ خوارج از جمله تأکید آنان بر عدالت و از
جمله اینکه خلیفه می تواند عرب نباشد و حتی بربر باشد، سبب جلب بربران مغرب به سمت
عقیدۀ خوارج شد. از میان شاخه های خوارج، شاید بتوان گفت شاخۀ اباضیه (که به عبدالله
بن اباض منسوب است) معتدلترین شاخه بود. اباضیها بر
خلاف شاخه های تندروی خوارج (مثل ازارقه که تندروترین بود) معتقد بودند که برای یک
خلیفه، شرط عرب بودن و بخصوص قریشی بودن مطرح نیست و هرکس با داشتن شایستگی و صلاحیت
از جمله داشتن علم می تواند به خلافت برسد. دوّم این که آنان برخلاف شاخه های افراطی
خوارج حکم به قتل فرزندان و زنان مسلمانان غیرهمعقیدۀ خود نمی دادند. آنان به مانند
شاخۀ صـفریه معتقد بودند که آنانی که همعقیدهشان نیستند، کافر در دین نیستند، بلکه
کافر در نعمت هستند (یعنی کفران نعمت کرده اند) و بهتر است که با آنان معاملات و مراودات
اقتصادی در حد ضرورت صورت بگیرد. حکومت بنورستم توسط فردی
به نام عبدالرحمان بن رستم بن بهرام پایهگذاری شد. منابع بین اینکه او نژاد ایرانی
یا عربی داشته است، اختلاف دارند. برخی به خاطر اسم پدر و پدربزرگش به نام بهرام بر
این اعتقادند که او ایرانی بوده، امّا بسیاری هم تلاش دارند که [مردم] او را از اعراب
بدانند. به هر صورت اساس حکومت بنورستم
بواسطۀ تلاشهای او و فردی به نام ابوالخطاب عبدالاعلی (یا:عبدالعلی؟) گذاشته شد (در
سال 144 هـ . ق)، امّا عباسیان به این ت لاش واکنش نشان دادند؛ چرا که آنان تا قیـــروان
را نیز به تصرف خود درآورده بودند و این برای عباسیان زنگ خطری محسوب می شد. با ارسال
لشکر عباسی به فرماندهی «محمّد بن اشعث» عبدالاعلی کشته شد و تقریباً بیست (20) و برخی
گویند هجده (18) سال بعد عبدالرحمان بن رستم حکومتی را که به نام رستمیان می شناسیم،
به واقع پایه گذاری نمود.که دراین پژوهش به نحوه ورود وزمینه های شکل گیری ودولت
های مذکورمی پردازیم.
فصل
اول
سیری درمنابع
دراین تحقیق
ابتدا به معرفی مهم ترین منابع می پردازیم، ازمنظرهای
گوناگون میتوان منابع را دسته بندی نمود.
الف- منابع تاریخ
سیاسی خوارج در شمال آفریقا
دراین تحقیق
ابتدا بایستی به معرفی مهم ترین منابع می پردازیم ،ازمنظرهای گوناگون میتوان
منابع را دسته بندی نمود. دسته بندی ذیل مبنای پژوهش دکتر رضا کردی درکتاب تاریخ
سیاسی خوارج شمال آفریقا می باشد که نویسنده در پژوهش خود از منابع مذکور بهره
گرفته است:
1-
منابع تاریخی اباضیان
2-
تواریخ عمومی ومنابع
تاریخی خاص مغرب
3-
کتاب های ملل ونحل
4-
نوشته های جغرافیایی
وسفرنامه ها
5-
آثارادبی
6-
منابع حدیثی ورجالی
7-
تحقیقات جدید
معرفی اجمالی منابع
1- منابع تاریخی اباضیان
الف) کتاب فیه بدء
الاسلام و شرایع الدین و نکت من فضایل الصحابه المهتدین و لمع من اخبار الجبابره
المعتدین و جمله من اخبار ائمة الاباضیة الراشیددن و کیف کان امرهم مع الظلمة
الجائرین. نویسنده «لواب بن سلام»
ب) السیرة و الاخبار
الائمه، نویسنده ابوزکریا یحیی بن ابی بکر ورجلانی
ج) سیر المشایخ
المغرب، نویسنه ابوالربیع سلیمان بن عبدالسلام وسیانی
د) طبقات المشایخ
بالمغرب، نویسنده ابوالعباس احمد بن سعید بن سلمیان بن علی بن یخلف درجینی مزاتی.
ه) سیر المشایخ،
نویسنده ابوالعباس احمد بن سعید شماخی
2- تواریخ عمومی و منابع تاریخی خاص مغرب
الف- فتوح مصر و
اخبارها، ابوالقاسم بن عبدالرحمن بن عبدالله بن عبدالحکم
ب- اخبار الائمة
الرستمیین، ابن صغیر تاهرتی مالکی
ج) اخبار مجموعه،
نویسنده ناشناخته مربوط به نیمه های قرن چهارم هجری
د) تاریخ افریقیه و
المغرب، ابواسحاق ابراهایم بن قاسم معروف بن رقیق قیروانی
ه) الکامل فی التاریخ،
عزالدین بن اثیر جَزَری
و) البیان المُغرب فی
اخبار الاندلس و المغرب
ز) العبر و دیوان
المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی سلطان الاکبر
م) الاستقصاء لاخبار
الدول المغرب الاقصی
3- کتابهای مسانید (آثار مسند در زمینه ی
عقاید)، ملل و نحل، ردود (کتابهایی که مخالفان در رد نوشته اند)
الف) الفتن از نُعیم
بن حماد مروزی
ب) المحلی بالآثار ابن
حزم
ج) العظمة از عبدالله
بن محمد اصفهانی
د) الفَرق بین الفِرق
از عبدالقاهر بغدادی
ه) مقالات الاسلامیین،
از علی بن اسماعیل اشعری
و) الفِصل از ابن حزم
ز) الملل و النحل از
عبدالکریم شهرستانی
م) اعتقادات الفرق
المسلمین و المشرکین از محمد بن عمر رازی
ن) مناصحه وهب بن منبه
صنعانی
ل) تلبیس ابلیس از ابن
جوزی
س) الصواعق المحرقه از
ابن حجر هیثمی
ش) التنبیه و الرد علی
اهل الاهواء و البدع از ابوالحسین محمد بن احمد مَلَطی شافعی
4- نوشته های جغرافیایی
الف) البلدان از
یعقوبی
ب) سه کتاب المسالک و
الممالک، معجم ما استُعجَم، المُغرب از ابوعبید بکری اندلسی
د)صورة الارض از ابن
حوقل
ه) احسن التقاسیم از
مقدسی
ز) نزهة المشتاق از
ادریسی
و) معجم البلدان از
یاقوت حموی
س) تقویم البلدان از
ابوالفداء
5- آثار ادبی
الف) البیان و التبین
از جاحظ
ب) الاغانی از
ابوالفرج اصفهانی
ج) صبح الاعشی، از
قلقشندی
د) المستطرف فی کل فن
مستطرف از شهاب الدین محمد بن احمد ابشهی
و) العقد الفرید ابن
عبد ربه اندلسی
ز) نفخ الطیب از احمد
بن محمد مقری تلمسانی
م) جمهرة خطب العرب از
زکی صفوت
ن) الفهرست از ابن
ندیم
ل) ابجد العلوم از
قنوجی
س) کشف الظنون از حاجی
خلیفه
ش) معجم المطبوعات از
الیان سرکیس
6- متون فقهی و تفسیری مانند الام از محمد
بن ادریس شافعی
ب) متون صحاح مانند
سنن و مسانید و شروح آنها مانند صحیح مسلم
ج) کتابهای طبقات و
تراجم مانند طبقات الفقهاء از ابواسحاق شیرازی
د) کتابهای جرح و
تعدیل مانند تاریخ الکبیر از بخاری
ه) آثار حدیثی مربوط
به زهد مانند الدعوات از قطب الدین راوندی
7- تحقیقات و مطالعات جدید
شرق شناسان
الف) تادیوش لویتسکی،
اباضی شناس لهستانی
ب) استروتمان
ج) امیل فیلکس گوتیه
د) گئو ویدن گرن
ه) فرانسوا دکره
ز) احسان یار شاطر
س) تاریخ تمدن از ویل
دورانت
ش) شارل اندریه ژولیان
نویسنده ی کتاب تاریخ آفریقای شمالی
ل) گسترش اسلام در غرب
آفریقا از کروین هسکیت
ن) تاریخ جوامع اسلامی
از ماروین لاپیدوس
نویسندگان مسلمان
الف) تاریخ المغرب
العربی، سعد زغلول عبدالحمید
ب) الخوارج فی البلاد
المغرب حتی منتصف القرن الرابع الهجری، از محمود اسماعیل عبدالرزاق
ج) دراسات فی تاریخ او
الحضاره المغرب الاسلامی، از عبدالرحمن ذنون طه
د) الاباضیة عقیدة و
مذهبا از صابر طعیمه
ه) الاباضیه فی موکب
التاریخ از علی یحیی معمر
ز) الاباضیه بین الفرق
الاسلامیه، از همو
ل) سلیمان پاشا
بارونی، الازهار الریاضیة
م) الاباضیة بالجرید
از صاح باجیه
ن)
العقود الفضیة فی اصول الاباضیة از سالم بن حمد حارثی عمانی
ی) نشاة الحرکة
الاباضیة از عوض خلیفات
س) معجم مصادر
الاباضیة از علی اکبر ضیائی خراسانی
ب- سیری درمنابع خوارج با
رویکردتاریخ نگاری شمال آفریقا
حوزه تاریخنگاری
مغرب اسلامی در آغاز پیداییاش از تاریخنگاری مکتب مصر بسیار تأثیر پذیرفت. مصریان
نخستین کسانیاند که از تاریخ مغرب اسلامی گفتهاند. افزون بر این، مدرسه تاریخنگاری
شمال مغرب اسلامی (اندلس) از پیشینه دراز و گوناگونی فراوانی برخوردار است و دولتهای
آن سرزمین بهویژه امویان اندلس در سده سوم و پایانی عمر خود و پس از آنان ملوک الطوائف
به این موضوع بیش از دیگران توجه کردهاند. البته تاریخنگاری در شمال افریقا از سده
هفتم هجری به بعد اوج گرفت و اگرچه نوآوری و تازگی در این مدرسه دیده نمیشود، شمار
آثار و نوشتههای تاریخیاش فراوان است. بیگمان دو گونه از تاریخنگاری؛ یعنی رجالشناسی
و انساب را از رستههای فراگیر در در حوزه تاریخنگاری مغرب اسلامی باید دانست.
ابن صغیر، تاریخنگار
اختصاصى دولت اباضى ـ مذهبِ بنورستم از مورخان قرن سوم در مغرب اسلامى است. او که به
تصریح خودش در تاریخ الائمة الرستمیین معاصر
ابویقظان بن افلح بن عبدالوهاب از حاکمان دولت بنورستم در مغرب الاوسط بوده، یکى از مورخان شمال افریقاست که تاریخ بنورستم و
سیماى اجتماعى این دولت اباضى ـ مذهب را با ایجاز و اختصار، اما واقعبینانه به تصویر
مىکشد. تاریخ بنىرستم تنها مرجع تاریخى درباره بنورستم، و یکى از منابع اساسى در
مورد خوارج اباضیه است.
قرن چهارم هجرى
آغاز دوره جدید و رونق تاریخنگارى مغرب اسلامى است. شکلگیرى دولت نوبنیاد فاطمى در
افریقیه که پایان دوره ستر و پنهانکارى جریان قدرتمند اسماعیلى بود، باعث شد تا مورخانى
چون قاضى نعمان تمیمى (000-363ق) با نوشتن آثارى چون المجالس والمسایرات و نیز افتتاح الدعوة و ابتداء الدوله بخشى از تاریخ دولت اسماعیلى مخالف دو خلافت بغداد
و قرطبه را در دسترس قرار دهند و از حضور تشیع در صفحات مغرب اسلامى سخن بگویند. درباره
تاریخ همین دولت در شمال افریقا باید از سیره جعفر الحاجب اثر جعفر بن منصور الیمن، داعى اسماعیلى که همراه
عبیدالهب المهدى مؤسس دولت فاطمى به مغرب رفته و در سجلماسه با او زندانى خوارج بنومدرار
بوده است، نام برد. ابوالعرب محمد بن احمد بن تمیم تمیمى قیروانى (000-333ق) عالم،
تاریخنگار و تراجمنویس نسبتاً متعصب شمال افریقا و همعصر آغاز دولت فاطمیان، تاریخ
مفصلى در هفده جلد نگاشته که در دسترس نیست. اما سرگذشتنامه معروف او به نام طبقات
علماء افریقیه و تونس منبع ارزشمندى در مختصات
مذهبى مغرب الادنى یا افریقیه در قرن سوم و چهارم هجرى است.
ابوزکریا یحیى
بن ابى بکر و رجلانى (000-471ق) از تاریخنگاران اباضى ـ مذهب شمال افریقاست که کتاب
السیرة و اخبار الائمه او (درباره عصر بنورستم)
از منابع مهم تاریخ اجتماعى این خطه است. چگونگى ورود مذهب اباضى به مغرب اسلامى و
سیر دگرگونىهاى آن، تاریخ دولت بنورستم، جدال بنورستم با فاطمیان و نیز سرگذشتنامه
بزرگان اباضیه در دو قرن چهارم و پنجم از مطالب مهم این متن است.
این مورخ خارجى
مسلکِ اباضى، تعصب شدیدى به مذهب خود دارد. و زمانى که از آن دسته از اباضیانى که بعد
از سقوط دولت بنورستم به فاطمیان پیوستند سخن مىگوید از آنها به مسوّده (=سیاهرویان)
یاد مىکند.
کتاب الاستبصار
فی عجائب الامصار از مورخى گمنام در قرن ششم
در مراکش است. نویسنده کتاب در سه بخش به ترتیب از اماکن مقدس مصر، شمال افریقا و سودان
سخن مىگوید.
از آثار تاریخى قرن هفتم در مغرب اسلامى، کتاب طبقات المشایخ یا طبقات الاباضیه تألیف ابوالعباس احمد بن سعید بن سلیمان درجینى،
شاعر و مورخ اباضى مذهب این عصر است. این کتاب مهمِتاریخى، مشتمل بر دو بخش است: بخش
اول که درباره ورود اباضیان به شمال افریقا، تأسیس دولت بنورستم، سیره سیاسى امامان
بنورستم و بعضى عالمان این فرقه در مغرب است برگرفته و در واقع، بازنویسى کتاب ابوزکریا
و رجلانى (السیرة و اخبار الائمه) است. اما بخش دوم که سرگذشتنامه و سیره عالمان اباضى
مذهب در مشرق و مغرب اسلامى در دوازده گروه (طبقه) مىباشد نوشته شخص درجینى است.
مدرسه تاریخنگارى
مغرب اسلامى در قرن هشتم، تاریخنگاران بزرگى پرورش داده است. شاخصترین مورخ این عصر،
ابنخلدون است که تاریخ جامع اسلامى را نوشته و براى همه شناخته شده است. اگر چه اطلاعات
تاریخىِ ابنخلدون در حوزه مشرق اسلامى برگرفته از مورخان شرفى است، اما در جغرافیاى
غرب اسلام، نوآورىهاى گرانسنگى دارد، مانند آنچه در مورد اقوام بربر نوشته است.
البیان المغرب
فی اخبار الاندلس و المغرب نوشته ابوالعباس
احمدبنمحمد عذارى مراکشى، معروف به ابنعذارى یکى از جامعترین متون تاریخىِ مغرب
اسلامى است. ابنعذارى تاریخ خود را غالباً براساس حولیات و سالشمارى دنبال مىکند. نظم در نگارش، دقت و امانتدارى، مراجعه گسترده
به منابع تاریخىِ پیشینیان، از ویژگىهاى برجسته
این تاریخ است.
نزهة الأنظار فی
عجائب التواریخ و الآثار تألیف محمود مقدیش
(1154-1228ق) تاریخنگار تونسى است که با اقتباس از پیشینیان، تاریخ خود را تدوین کرده
و ضمن بحث از جغرافیاى مغرب اسلامى، به تاریخ امویان، عباسیان و بعضى از دولتهاى شرقى
پرداخته است و به تفصیل در مورد تاریخ شمال افریقا تا عصر عثمانى سخن مىگوید.
آنچه در سطور
بالا آمد نگاهى گذرا به تاریخنگارى مغرب اسلامى با موضوع آثار مرتبط با خوارج تا آغاز
دوران معاصر بود. اما آنچه شایسته بررسى جداگانه است و باید در مقالهاى دیگر به آن
همت کرد، نقد و بررسى تاریخنگارى و تاریخنگرى معاصران مسلمان و غیر مسلمان درباره
مغرب اسلامىاست، خصوصاً درباره تاریخ شمال افریقا. بعضى محققان معاصرِ شمال افریقا
معتقدند اساسا نویسندگان و تاریخ پژوهان مسلمانِ معاصر که عموماً عرباند، چون شهرنشین
بودهاند و با بادیهنشینى بیگانه، تاریخ شمال افریقا در دوره اسلامى را که اساساً
تاریخ بادیه است بهخوبى پژوهش نکردهاند و نادرند محققانى چون عبدالله العروى که با
تألیف تاریخ المغرب توانسته از عهده تاریخنگارى مغرب اسلامى برآید.
ج- معرفی منابع کتب فرق وملل ونحل
درمیان
آثارمنتشر شده درباره فرق ومذاهب وملل ونحل به معرفی خوارج وعقاید آنان پرداخته
شده است که اهم این آثار وکتابها به ترتیب الفبائى معرفى می شوند:
1 اعتقادات فرق
المسلمین والمشرکین
فخرالدین محمد
بن عمر الخطیب (فخر رازى ) متوفى 606،مکتبة الکلیات الازهریه ، 1398.
شرح و توضیح :
طه عبدالرؤ ف سعد، مصطفى الهوارى : تحت عنوان المرشد الامین
فخر رازى از عالمان
شافعى مذهب و از متکلمان اشعرى مسلک وسختکوش در تاءلیف و تصنیف استو. با این که در
مجموعه آثارش ، گرایش آشکارى به اشعریگرى دارد، اما گرایشهاى عقلانى قابل توجهى نیز
در لابلاى آثارش مى توان یافت . کتاب یاد شده بسیار مختصر است و مؤ لف ، آن را در ابوابى
سامان داده است که درباب دوم به گزارش فرقه هایى از خوارج مى پردازد.
2 الانصاف فیما
یجب اعتقاده ولا یجوز الجهل به
القاضى ابى بکر
بن الطیب الباقلانى البصرى ، متوفاى سال 403 تحقیق : محمد زاهر بن الحسن الکوثرى ،
موسسة الخانجى ، 1963
باقلانى از متکمان
و نویسندگان پرکار و سختکوش اشعرى در قرن چهارم است . او در این کتاب ، خلاصه اى گویا
و سودمند از عقاید مذهب شیعه اشعرى را به دست آورده است . باقلانى در این کتاب افزوده
بر این گزارش آراء و اندیشه هاى اشعریان و استدلال براى اثبات آن ، به نقل دیدگاه
هاى مخالفان نیز پرداخته و در رد آنها سخن گفته است .پس از این همه ، به یاد کرد خوارج
و معتزله پرداخته است .(ص 70) ؛ واظهار مى کند که بدترین آنان معتزله اند!
3 الحبر الزخّار
ج 1(51 36) احمد
بن یحیى بن المرتضى ، متوفى 860، بیروت مؤ سسة الرسالة .
نویسنده از پیشوایان
و متفکران زیردى است و کتاب را مانند دایرة المعارفى از علوم اسلامى سامان داده است
. اولین بخش کتاب در صفحات یاد شده درباره ملل و نحل است . این بحث با گزارشى از فرق
غیر اسلامى آغاز شده و بابحث و بررسى از مذاهب اسلامى ادامه یافته است . او فرق اسلامى
را شش گروه دانسته است : شیعه ،معتزله ، خوارج ، مرجئه ، عامه ، حشویه (ص 39)
4 بیان الادیان
(تاءلیف 485) ابولمعانى
محمد الحسینى العلوى ، تصحیح عباس اقبال تهران انتشارات سینا،1312
کتاب بر اساس آنچه
مصحح آن آورده ، کهنترین متن فارسى مربوط به ملل و نحل است و در چهار باب (ودر چاپ
دیگر پنج باب ) سامان یافته است :درباب اول عقاید مختلف را درباره خداوند آورده است
؛ آنگاه نوبت به خوارج مى رسد که ابتدا از سابقه تاریخى آنان سخن گفته و شکل گیرى آغازین
آنها را به بحث گذاشته (ص 44 49؛ و سپس به تفصیل دیدگاه ها وانشعابات آنان را آورده
است . کتاب با انصراف و بدون تعصب نگاشته شده است و مصحح تعلیقات و توضیحات بر آن افزوده
اند.
5 تبصرة العوام
فى معرفة المقالات الانام
منصوب به سید مرتضى
بن داعى حسینى رازى ، تصحیح عباس اقبال ، مطبعه مجلس 1313، انتشار مجدد، اساطیر،
1364 ش .
کتاب به زبان فارسى
نگاشته شده و مؤ لف آن به صورت قطعى مشخص نیست . مصحح کتاب در مقدمه به تفصیل درباره
مؤ لف احتمالى سخن گفته ، اما راه به جایى نبرده است . از باب چهارم به یاد کرد فرق
اسلامى پرداخته و ازخوارج شروع کرده است .
6 التبصیر فى الدین
و تمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهاکین .
ابوالمظفر الاسفراینى
، متوفاى 471، تحقیق محمد زاهد بن الحسن الکوثرى ، قاهره ، مطبعة الانوارى ، 1359 ق.
در باب چهارم گزارشى
است از آراء خوارج که در ضمن آن اشاره اى به پیدایش خوارج نیز آمده است. (ص 27) درباب
پنجم از معتزله قدریه سخن گفته سات وآنچه به پندارش نادرست بوده ، با عنوان فضایح آنان
یاد کرده است . درباب دوازدهم درباره مشبهه است که خود را منتسب به اسلام کرده اند
و مولف آنان را کافر مى داند، مانند غلاة شیعه ، الحماریة ، معتزله ،المیمونة ،خوارج
و...
7 التنبیه والردّ
على اهل الاهواء والبدع
ابوالحسین محمدبن
عبدالرحمن الملطى الشافعى (م 377) تحقیق محمد زاهد بن الحسن الکوثرى .
بعدازمرجئه خوارج جریان دیگرى است که مورد گفتگو قرار گرتفه
(ص 47) و در ضمن بحث از گروهاهاى مختلف آن ، از محکّمه بحث را آغاز کرده است و با ازاراقه
ادامه داده است و بعد ازآن از اصحاب شیب خارجى یاد کرده است .دراین بخش نامهایى به عنوان گروه هاى خوارج آمده است که
برخى از آنها در منابع دیگر یاد نشده اند.
8 الحور العین
(صص 36 215)
ابوسعید بن نشوان
الحمیرى ، متوفاى 573 تحقیق کامل مصطفى .
مولف در یک تقسیم
بندى کلى از شش فرقه یاد مى کند: معتزله ،مرجئه ،شیعه ، خوارج ، حشویه ، وعامه . وى
در موارد خوارج با تفصیل سخن گفته است . مؤ لف زیدى مذهب است و از این روى درباره زیدیه
مطالب فراوانى آورده است (صص 184 189)
9 الخطط المقریزیه
(المواعظ والاعتبار بذکر الخطط والاثار)
ج 2،ص 344 362
تقى الدین ابوالعباس احمد بن على المقریزى ، متوفاى 845 بیروت دار صادر.
وی دربیان
فرقه ها می نویسد:فرقه ششم حروریه هستند که همان خوارجند و در حرورا بر على (ع) شوریدند؛
آنها بر وعید تاءکید دارند. فرقه دهم خوارج است و انشعابات آن ،که براى هر کدام از
اینها سطورى نوشته است
10کتاب الزینه
القسم الثالث
(صص 229 312) ابوحاتم احمد بن حمدان رازى (م 322) تحقیق عبدالله سلوم السامرائى
نویسنده از عالمان
برجسته مذهب اسماعیلیه و از داعیان بزرگ مرام مزبور است . بحث از معتزله کوتاه اما
بعد از خوارج و فرقه هاى مختلف آن طولانى است .
11 الفرق بین الفرق
عبدالقاهرین طاهین
محمد (م 429)تحقیق محمد محیى الدین عبدالحمید، مصر. 366 ص .
وی دربخشی
ازکتاب از خوارج ، معتزله و مرجئه بحث کرده
است
12الفرق المتفرقة
بین اهل الزیغ النزدقة
ابومحمد عثمان
بن عبدالله بن الحسن العراقى الحنفى ، تحقیق الدکتور یشار قوتلواى ، آنکارا،1961.
وی براى ناصبیه
که به تعبیر وى خوارج هستند، کوزیه و شمراخیه نیز تراشیده است . شیوه مولف آن است که
ابتدا عقاید و آراء فرقه ها را مى آورد و آن گاه به نقد وردّ آن مى پردازد. از این
رو در این کتاب ، مى توان تفصیلى در باب عقاید گروه ها، به ویژه در زمینه هاى فقهى
پیدا کرد. پس از گروه خوارج از روافض سخن رفته است و از آنان به عنوان امامیه وغلاة
و زیدیه یاد کرده است
13الفصل فى الملل والاهواء والنحل
ابى محمد على بن
احمد بن حزم الظاهرى ، بیروت ، دارالمعرفة ، 1975
کتاب حاضر از مشهورترین
آثار در شناخت فرقه ها و نحله هاست . ابن حزم فرق اسلامى را به پنج گروه تقسیم مى کند:
اهل النسه ،معتزله ، مرجئه ، شیعه ، خوارج ، پس از این ، کلیاتى در وجه افتراق کلى
این فرقه ها با اهل سنت بیان مى کند و به تبیین عقاید مختلف درباب توحید وتشبیه مى
پردازد. گواینکه کتاب حاضر بیشتر بر محور عقاید شکل یافته است ؛ اما از یاد کرد فرق
وتوضیحاتى درباره نحله ها نیز خالى نیست .جزء چهارم کتاب حاضر (صص 179 تا 227) شامل
بحثهایى است از شیع ، معتزله ، خوارج ، مرجئه و... بحثهایى درباره قضا و قدر، اعجاز،
وعد و وعید، عصمت انبیاء، امامت از دیگر مباحث کتاب است .
14الکامل فى اللغة
والادب
ابوالعباس محمد
بن زید المبرد. تحقیق محمد ابولفضل ابراهیم . مصر ج 3 صص 163 366
الکامل از جمله
آثار بسیار سودمند است که مولف بخش اعظم جلد سوم آن را به بحث درباره خوارج اختصاص
داده است . خوارج گروهى هستند که به جهاتى دورى از مراکز فرهنگى و علمى ، سهمى قابل
توجه در فرهنگ وادب اسلامى ندارند و بقایاى آنها نیز هنوز به هنى وضع گرفتارند. مبرد
نویسنده چیره دست قرن چهارم هجرى به دلایلى که بر ما معلوم نیست ، به تفصیل شناسایى
و شناساندن خوارج پرداخته است .
مطالب مبرد گو
اینکه بیشتر جنبه تاریخى دارد، اما مطالب فراوانى نیز در لابلاى صفحات یاد شده درباره
عقایده آنان آورده است ، روشن است که در شناخت نحله ها و جریانهاى فرهنگى و فکرى وسیاسى
، بررسى تاریخ نقش مهمى دربازشناسى دقیق ماهیت آنان خواهد داشت ؛ وکتاب مبرّد از این
لحاظ و با توجه به اینکه متنى است کهن و باقى مانده از قرن سوم بسیار سودمند تواند
بود.
کمتر کتابى به
تفصیل الکامل در میان آثار کهن درباره خوارج توان یافت کتاب از آغاز پیدایش خوارج مطلب
را مى آغازد و بایاد کرد اخبار رویارویى آنان با على (ع ) و ماجراى نهروان ادامه مى
دهد، و در ضمن این مباحث به بسیارى از عقاید آنان و داوریهاى فقها نسبت به خوارج اشاره
مى کند. سپس به تفصیل از نافع بن ارزق از چهره هاى برجسته خوارج ، سخن مى گوید و
معمولا ضمن یادکرد شخصیتهاى اشعارى از آنان مى رود که افزون بر ارزش ادبى ، در شناخت
عقاید و روحیات آنان سودمنداست .
همچنین برخورد
بنى امیّه و حجّاج بن یوسف با خوارج از جمله مطالبى است که به تفصیل آمده است . مولف
در مواردى بر اساس منابع خوارج ، مطالبى آورده و برخى نامه هاى آنان را به یکدیگر نقل
کرده که به لحاظ تاریخى و فکرى شایان توجه است . در صفحات دیگر از درگیریهاى خوارج
با والیان بصره سخن رفته و از جنگهاى مهلب نیز با خوارج به تفصیل یاد شده است .
15 الکشف عن مناهج
اصناف الخوارج
صاحب ابن عباد،
(چاپ شده در نثر الدر، ابوسعید الابى ، ج 5، مصر 1987، ص 237 229)
نثر الدر از جمله
کتابهاى ادبى و کشکولى به شمار مى آید، در جلد پنجم کتاب فصلهایى را به نقل قصه ها
ونکات ادبى مربوط به دو فرقه اسلامى اختصاص داده ، یکى شیعه ودیگرى خوارج .
در ضمن مطالب مربوط
به خوارج ، رساله کوتاهى از صاحب بن عباد درباره خوارج آورده است . صاحب ، در آغاز
مطلب متفق علیه خوارج را در تکفیر عثمان وامام على (ع ) آورده و پس از آن فرق خوارج
را برشمرده است . در ذیل نام هرفرقه از بنیانگذار آن و نیز در مواردى اشاره به برخى
ازمعتقدات ویژه آنهاکرده است . وى مجموعا از سى وپنج فرقه نام برده است . پس از آن
وجه نامگذارى آنها را به خوارج و شراة بیان نموده و با اظهر برائت ازآنها درخواست درود
بر خدا بر رسول وابن عم او و اهل بیت آن حضرت که اذهب الله عنهما الرجس وطهر هم تطهیرا
رساله کوتاه خود را پایان داده است .و این رساله به لحاظ اشتمال آن بر اسامى مقدار
زیادى از رؤساى خوارج ونیز محل سکونت برخى از خوارج جالب توجه مى باشد. همچنین آراء
خاص برخى از فرق خوارج با دقت بیان شده و در شناخت کلى این فرق حائز اهمیت است .
16 مسائل الامامة
منسوب به ناشى
ء الاکبر(قرن سوم)، تحقیق فان اس، بیروت، 1971
نام اصلى کتاب
مسائل الامامه و مقتطفات من الاکتاب الاوسط فى المقالات است که به ناشى ء اکبر نسبت
داده شده است . بعد از خلافت امام على (ع) دوفرقه حشویه و خوارج و مرجئه نیز افزوده
شدند. از صفحه بیست و دو به بعد، وارد بحث انشعابهاى داخلى شیعه با توجه به بحث امامت
شده است . کتاب مملو از آگاهیهاى نو، تحلیلهاى جدید و مآخذ بسیار مهمى براى شناخت فرقه
هاى شیعى است . در ادامه از عقائد خوارج ، مرجئه و معتزله درباب امامت بحث شده است
. این کتاب نه تنها یک کتاب فرقه شناسى بلکه کتابى است در شناخت آراء سیاسى مسلمانان
.
17 مقالات الاسلامیین
واختلاف المصلین
ابولحسن على بن
اسماعیل الاشعرى (متوفاى 330) تحقیق محمد محیى الدین عبدالحمید، مصر 1369 ق .
این کتاب از منابع
کهن ملل و نحل است و از آن جهت که نویسنده آن پیشواى مذهب اشعرى است ، بسیار قابل توجه
است . ا. بحث از خوارج و مرجئه در صفحات بعدى آمده است و آنگاه به معتزله اشاره کرده
است . مولف تا صفحه 320 تبیین عقاید مختلف پرداخته و پس ازآن به تفصیل از عقاید خود
که سازنده و پردازنده مذهب اشعرى است سخن گفته است .
18 - المقالات
والفرق (فرق الشیعة )
سعد بن عبدالله
ابى خلف الاشعرى القمى ، تصحیح و تقدیم و تعلیق محمد جواد مشکور، مرکز انتشارات علمى
و فرهنگى ، 1361 ش .
اما المقالات والفرق اولین بار بر اساس دو نسخه موجود
آن به تحقیق و تعلیق محمد جواد مشکور به سال 1341 منتشر شد. محقق ، مقدمه اى مفصل بر
کتاب نوشت و در ضمن آن افزون بر زندگانى مولف ، راجع به کتاب نیز توضیحاتى آورد.پس
از مقدمه ، متن کتاب از اختلاف امت بر سر
استاد مشکور، کتاب
فرق الشیعه نوبختى را هم به فارسى ترجمه و نشر کرده اند.(تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى،
1361)
19 کتاب الملل
والنحل
ابو منصور عبدالقاهر
بن طاهر بن محمد تمیمى بغدادى (م 429) تحقیق البیر نصرى نادر، بیروت ، دارالمشرق ،
1986
نویسنده کتاب ،
همان نویسنده کتاب معروف الفرق بین الفرق است .
نخستین بخش کتاب
از کیسانیه بحث شده بلا فاصله به بحث خوارج و فرقه هاى آن پرداخته شده است . گویا از
بخش نخست کتاب که درباره فرقه شیعه بوده از بین رفته است . پس از خوارج معتزله و بعد
آن از مرجئه و در نهایت از نجاریه و جهمیه بحث شده است . باب پایانى کتابى در باره
اهل سنت به عنوان فرقه ناجیه است .
20 الملل والنحل
محمد بن عبدالکریم
شهرستانى (م 548) تحقیق محمد بن فتح الله بدران ، قاهره ، افست قم ، منشورات رضى .
نویسنده از عالمان
مشهور قرن ششم هجرى است و کتاب یاد شده از مهمترین و مشهورترین اثر اوست .
شهرستانى کرامیه
را به عنوان گروه سوم مشبه آورده است . بحث بعدى درباب خوارج و فرقه هاى مختلف آن است
که به سیر تاریخى آن از محکّمة الاولى ، ازارقه وشعبهاى دیگر توجه شده است .
برخی دیگر آثار
متأخران:
1- ملخص تاریخ
الخوارج، نگارش محمد شریف سلیم که در سال 1342 در قاهره چاپ شده است.
2- الخوارج فی
الاسلام، تألیف عمر ابوالنصر که در سال 1949 در بیروت منتشر شده است.
3- وقعة النهروان،
تألیف خطیب هاشمی که در سال 1372 در تهران چاپ شده است.
4- الخوارج فی
العصر الاموی، تألیف دکتر نایف محمود معروف که در بیروت دوبار چاپ شده و تاریخ دومین
چاپ آن 1401 است.
رساله های شرق
شناسان
5- الخوارج و
الشیعة، تألیف فلوزن آلمانی که در سال 1902 به زبان آلمانی نوشته شده و عبدالرحمان
بدوی آن را به عربی ترجمه کرده است.
6- ادب الخوارج،
که رساله ی فوق لیسانس زهیر قلماوی در سالهای 1930 تا 1940 است. قلماوی در این رساله
درباره ی برخی از شعرای خوارج مانند عمران بن حطان سخن گفته است. کتاب در سال 1940
منتشر شده است.
تاریخ سیاسی خوارج شمال آفریقا(درسده
های اول ودوم هجری)
کتاب «تاریخ سیاسی
خوارج شمال آفریقا » تالیف دکتر رضا کردی
است که در بهار سال 1389 توسط پژوهشگاه حوزه ودانشگاه منتشر شده است . وی تلاش دارد با تکیه بر دادههای منابع، فرآیند شکلگیری
این نوع از حکومتها در آن فراز از تاریخ اسلام را مورد بازکاوی قرار دهد.
سپیده دم اندلس
سپیده دم اندلس
جلد: ١ نویسنده:
مونس، حسین مترجم: شیخی، حمید رضا ناشر: بنیاد پژوهشهای اسلامى آستان قدس رضوی محل
نشر: مشهد مقدس سال نشر: ١٣٧٧
«سپیده دم اندلس»،
ترجمه فارسى کتاب فجر الاندلس حسین مؤنس، به قلم حمیدرضا شیخى است. تاریخ اندلس را
مىتوان از جنبههاى گوناگونى کاوید؛ اما نویسنده در این کتاب با نگاهى تحقیقى و نقّادانه
به بررسى فقط یک دوره چهل و پنج ساله؛ یعنى دوره والیان یا استانداران مىپردازد.
تاریخ و تمدن مغرب
نویسنده : دکتر حسین مونس مترجم : حمیدرضا شیخی بنیاد
پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی چاپ : دوم ، 1390تعداد صفحه : 464
وی در معرفی
نخستین دولت های مغرب ودولت های خارجی مباحث ذیل را مطرح می نماید.
دولت اباضی مذهب رستمیان در تاهرت و شرق مغرب میانه
امامتهای خوارج در مغرب حکومت صفری مذهب مدراریان
در اقلیم تافللت و سجلماسه
نقاط قوّت و ضعف امامتهای خوارج در مغرب
اسلام خوارج
اسلام خوارج؛ سلسله
پژوهشهای اسلام از نگاههای متعدد، زیر نظر دکتر عبدالمجید شرفی(الاسلام الخارجی)
تألیف ناجیه الوریمی
بوعجیله
ترجمهی عبدالله
ناصری طاهری و سمیهسادات طباطبایی
تاریخ انتشار:
۱۳۹۰
این پژوهش میکوشد تا بر اساس شیوهی علمی،
دیدگاه رایج دربارهی تجربهی خارجی را تغییر دهد و آن را چهرهای از چهرههای فرهنگی
اسلام به شمار آورد. بنابراین با تحلیل گفتمانها، تفکیک آن و تعیین مرجع تاریخیاش
میکوشد عوامل انتشار نسبتاً درازمدت این تجربه را در عالم واقع دریابد.
افزون بر این،
تلاش دارد از اسرار قدرت وابستگی که جامعهی خارجی برای پایبندی به آن برنامهریزی
میکند پرده بردارد، بهویژه این اعتقاد که صحیحترین فهم و درک را از اسلام دارد و
به درستترین شکل به آن عمل میکند.
تاریخ و اعتقادات
اباضیه
مؤلف: علی اکبر ضیائی تعداد صفحات: 712 صفحه شمارگان:
1000 نسخه ناشر: نشر ادیان محل چاپ: تهران
تاریخ چاپ: 1390
دکتر علی اکبر
ضیائی در کتاب خود با عنوان «تاریخ و اعتقادات اباضیه»، تاریخ و عقاید مذهب اباضی را
به تفصیل مورد بحث قرار داده است. مؤلف سعی کرده است که با دیدگاهی بیطرفانه و با
استناد به اسناد و مدارک مورد قبول اباضیان تحولات تاریخی و نیز اعتقادات و فقه آنان
را مورد بررسی قرار دهد.
خوارج در تاریخ
یعقوب جعفری
ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
سال انتشار: 1373
کتاب با تکیه بر منابع
فراوان تاریخى و حدیثى و کلامى و ادبى و با استفاده از منابع موجود خوارج، به تحلیل
تاریخ خوارج و چگونگى پیدایش و انتشار آن ها در بلاد اسلامى مى نشیند و همچنین به بررسى
عقاید و اندیشه ها و بیان فرق ههاى گوناگون و معرفى شخصیت هاى نظامى و سیاسى و فکرى
و ادبى آنان مى پردازد. در فصل آخر کتاب نیز خطبه ها و سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام
درباره خوارج که در نهج البلاغه آمده، به عنوان منبعى مطمئن و بى نظیر در جهت شناخت
خوارج، با تبویب خاصى، آورده شده است
تاریخ تحلیلی مغرب
نویسنده: محمد رضا شهیدی پاک
ناشر: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی (س)
سال انتشار: 1389
بررسی
تحلیلی تاریخ مغرب اسلامی از عصر دولتهایی که از دوره والیان تا ورود خلافت عثمانی
بر این سرزمین است میباشد که بهمنظور استفاده دانشپژوهان دوره کارشناسی ارشد رشته
تاریخ، نگارش یافته است. طی قرن سوم تا دهم هجری، قدرت سیاسی در این منطقه، بین بیست
خانواده حکومتی استمرار پیدا کرد. محدوده مغرب اسلامی، مورد مناقشه تاریخدانان قرار
دارد و مباحث نگارنده، حد فاصل برقه تا طنجه را شامل میشود که با این تعریف، اندلس
از آن خارج بوده و در اصطلاح جغرافیای سیاسی، از آن بهعنوان آفریقای شمالی یاد میشود.
نگارنده ابتدا به معرفی مغرب و شهرهای آن پرداخته و سپس تاریخ حکومتهای گوناگون آن،
مانند خوارج، دولت اغلبی، ادریسی، بنیزیری، بنیحماد، مرابطین، فاطمیان و موحدین را
مورد بررسی قرار داده است.
مقدمه ای بر تاریخ
مغرب اسلامی
کتاب مقدمه
ای بر تاریخ مغرب اسلامی به نویسندگی دکتر عبدالله ناصری طاهری
خش اول کتاب مربوط
به مغرب اسلامی است که شامل جغرافیای مغرب، مغرب عصر اموی، نفوذ خوارج، دولت ادریسی،
دولت اغالبه، فاطمیان اسماعیلی و مغرب، دولت مرابطون و موحدون است
بخش دوم کتاب در
باره اندلس است که از فتح آن آغاز شده و سیر دولت هایی را که در این منطقه حکمرانی
کرده اند، در ادامه آورده است. امویان دوران مهم تاریخ عصر نخست اندلس اسلامی است.
پس از آن عصر ملوک الطوائف، از بنوحمود، بنوذوالنون، بنوعباد، بنودهور و بنوتجیب در
مناطق مختلف است.
طبق وعده ای که
در مقدمه بوده قرار بوده است یک کتابشناسی مفصل در باره موضوع به کتاب ضمیمه شود که
گویا فراموش شده است.
در هر
حال کتاب حاضر، اثری جمع و جور، درسی و متکی به متون شناخته شده در تاریخ مغرب اسلامی
و اندلس که توسط یک محقق آشنا با تاریخ غرب اسلامی نوشته شده است.
فهرست برخی دیگر
ازمنابع
الاباضیه فى عمان
و علاقاتها مع الدولة العباسیه، محمدرشید العقیلى، چاپ عمان، 1984 م.
الاباضیه فى مصر
و المغرب و علاقتهم باباضیة عمان والبصرة، رجب محمد عبدالحلیم، عمان، مکتبة العلوم،
1410 هـ.
الاباضیه فى موکب
التاریخ، على یحیى معمر، قاهره، مکتبة وهب، 1384 ه.
ادب الخوارج فى
العصر الاموى، سهیر القلماوى، قاهره، لجنة التألیف و الترجمه، 1945 م.
الاهتداء، ابوبکر
احمدبن عبداللّه نزوانى، عمان، وزارة التراث القومى، 1406 هـ.
بدء الاسلام، ابنسلام
اباضى، بیروت، دارصادر، 1406 هـ.
الخوارج عقیدة
و فکرا و فلسفة، دکتر عامر النجار، بیروت، عالم الکتب، 1406 هـ.
الخوارج فى الاسلام،
عمر ابوالنصر، بیروت، مکتبة المعارف، 1949.
الخوارج فى العصر
الاموى، دکتر نایف محمود معروف، بیروت دارالطلیعه، 1401 هـ.
الخوارج فى الغرب
الاسلامى، دکتر محمود اسماعیل، قاهره، مکتبة مدبولى، 1976.
الخوارج و الشیعه،
یولیوس ولهاوزن، ترجمه عبدالرحمان بدوى، کویت، وکالة المطبوعات، 1978 م.
الخوارج هم انصار
على علیهالسلام ، سلیمانبن داودبن یوسف، الجزایر، 1403 هـ.
ملخص تاریخ الخوارج،
محمد شریف سلیم، قاهره، دارالتقدم، 1924 م
دانشنامه بزرگ
اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد : 11
صفحه : 4682
چند نمونه از کتابهای
احکام اباضیه
- اجوبه ابی نبهان
- اجوبه فقهیه
ابو یعقوب وارجلانی
- احکام الدماء
ابی العباس احمد ابن محمد
- احکام الزکات
جاعد ابن خمیس خروصی
- احکام السفر
فی الاسلام یحیی معمر
- رساله"
فی احکام الزکات" مسلم ابن ابی کریمه
فصل دوم
پیدایش خوارج – خوارج در شرق
خوارج در لغت
خوارج، جمع خارجى،
از خروج به معناى سرکشى و طغیان گرفته شده و معادل فارسى آن شورشیان، جمع شورشى است.[۱]
کلمه «خروج» اگر به «على» متعدى شود دو معناى نزدیک به یک دیگر دارد: یکى در مقام
پیکار و جنگ برآمدن و دیگرى تمرّد و عصیان و شورش.[۲]
معنای اصطلاحی خوارج
واژه خوارج، جمع
خارجى است، و آن در اصطلاح، فرقهیى اسلامى است که بر امام على بن ابى طالب (ع) در
صفین خروج کردند. و توسّعا اقوام «قیام» کننده بر ضد حاکم را «خارجون» و «خوارج» هر
دو مىگویند. بعدها نیز هرکس را که بر ضد امامى خروج مىکرده که جماعت بر امامت او
اتفاق کرده بودند، خارجى مىگفتند، خواه این خروج در روزگار صحابه بر ضد ائمه راشدین
باشد، خواه پس از آنها بر ضد تابعین یا سایر حکام اسلامى.[۳]
اسامی دیگر خوارج
شراة
شراة یکى از نام
های خوارج، مفرد آن شارى و به معناى فروشندگان مىباشد. برخی گفته اند: این عنوان را
خوارج از این رو انتخاب کردند که (به گمان خودشان) جان خویش را براى پاداش اخروى فدا
مىکردند.[۴]
بر این اساس این
نام از آیه: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ …»[۵] گرفته
شده است.
خوارج لقب شراة
را به همان معنائی که در آیه ذکر شده میگرفتند،
اما مخالفان آنها، شراة را جمع شاری و شاری را به معنای لجباز و عنود گرفتهاند. ابن
منظور هم گفته است که « شری» به معنای غضب و لجاجت آمده و این که به خوارج، شراة
میگویند برای آن است که آنها لجاجت میکردند.[۶]
حروریه
حروریه نام دیگر
خوارج است. چنان که شهرستانی در ملل و نحل می نویسد: اسماؤهم: حروریة، و محکمة، و مارقة.[۷]
این لقب از آن جهت برخوارج اطلاق میشود که نخستین گروه انشعابی از سپاه امیرالمومنین
(ع) که دوازده هزار نفر بودند پس از بازی حکمیت و توطئۀسران خوارج، از آن حضرت جدا
شدند و با محکوم کردن قبول حکمیت به جای کوفه به[۸] حروراء رفتند و در آن جا اجتماع
نمودند؛ از این رو به «حروریه» موسوم شدند.[۹] به نظر میرسد که اطلاق حروریه به خوارج
در همان روزهای نخست شایع بوده است.[۱۰]
مُحَکِّمه
یکی از اسم های
دیگر خوارج محکمه می باشد. خوارج را محکّمه می خواندند. چون حکمیت را قبول نکرده
و شعار لا حکم الا لله را سر دادند، و از سپاه امام علی (ع) خارج شدند.[۱۱]
مارقین
مرق در لغت عرب
به معناى خروج است. چنانچه می گویند که «مرق السهم من القوس»؛ یعنى تیر از کمان بیرون
رفت. امّا مارقین جماعت خوارج را می گویند که در ایام خلافت آن حضرت (ع) از اطاعت ایشان
بیرون رفتند.[۱۲]
مارقین جمع مارق
و صفت فاعلى از مروق، به معناى جستن تیر از کمان است، خوارج را که از جمع مسلمانان
بیرون شدند، مارقین می گویند.[۱۳] دلیل نام گذارى خوارج به مارقین گفتار پیامبر اکرم
(ص) است که در باره ذو الثّدیه فرمود: از اصل و نسب این مرد، قومى برمىخیزند که از
دین خارج مىشوند چنان که تیر از هدف انحراف مىیابد.[۱۴]
خوارج
فراگیرترین نام
برای این گروه، نام خوارج است. این نام از حدیث معروفی از پیامبر (ص) اقتباس شده که
فرمود: سَیَخْرُجُ قَوْمٌ یَمْرُفُونَ مِنَ الدّین؛ بهزودی قومی خروج میکنند که آنها
از دین بیرون رفتهاند. همچنین از این نظر که آنان بر امیرمؤمنان علی(ع) خروج کردند،
به آنها خوارج گفته میشود.[۱۵]
شهرستانی در تعریف
اصطلاحی خوارج میگوید: هر کسی که بر امام حق خروج کند آن هم امامی که مردم بر او اتفاق
کردهاند، خارجی نامیده میشود، اعم از این که در زمان صحابه بر خلفای راشدین خروج
کرده باشد و یا پس از آنها در عهد تابعین و یا هر امامی در هر زمانی باشد.[۱۶]
بیشک این تعریف،
تعریف نادرستی است؛ زیرا خوارج اصطلاح خاصی است که شامل خروجکنندگان بر امیرمؤمنان
علی(ع) آن هم در جریان جنگ صفین و پس از قبول حکمیت میشود. پس از آن هم، هر کسی اندیشه
های آنها را پذیرفته باشد، در اصطلاح جزو خوارج به شمار میآید و این درست نیست که
ما هر کسی را که بر امامی خروج کرد خوارج بنامیم، بلکه آنها را در اصطلاح فقهی «باغی»
و «بغاة» مینامند. حتی کسانی که پیش از جریان حکمیت بر حضرت علی(ع) خروج کردند، مانند
سپاه معاویه و یا طلحه و زبیر و سپاه جمل، در اصطلاح، خوارج نامیده نمیشوند. البته
اطلاق این نام به آنها از نظر لغوی اشکالی ندارد، ولی بحث درباره اصطلاح خاص خوارج
است که در متون تاریخی و کلامی آمده است.
آقای نایف محمود
نیز سخن شهرستانی را پذیرفته است و حتی در تأیید او عبارتی را از ابنکثیر نقل کرده
که گفته است: انقلاب کنندگان بر ضدّ عثمان خوارج بودند.[۱۷]
این مطلب درست
نیست و نباید معنای لغوی یک لفظ را با معنای اصطلاحی در هم آمیخت. این که ابنکثیر
به انقلابیون علیه عثمان خوارج گفته است یا منظورش معنای لغوی کلمه است و یا خواسته
است میان آنها و خوارج که در جنگ صفین به وجود آمدند، رابطه برقرار سازد و بگوید اینان
همانها بودند. این احتمال را آقای نایف محمود خود نیز بیان کرده است.
خود خوارج نیز
این نام را میپسندند و در شعرهایی که از آنها برجای مانده است، کلمه خوارج را مرتب
تکرار کردهاند. آنها خوارج را از همان مادّه خَرَجَ گرفتهاند، ولی به معنای خروج
علیه ستم و کفر دانستهاند و به آیه شریفه: «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِرا
اِلَی اللّه وَ رَسُولِه[۱۸] استناد کردهاند[۱۹]
اعتقادات خوارج
عقیده خوارج در
مورد ارتباط ایمان و عمل
خوارج عمل را جزء ایمان می دانند؛ زیرا از نظر آنها ماهیت
ایمان عبارت است از قول و معرفت و عمل.[20] آنان اعمال را جزء ایمان دانسته و ارتکاب هر گناه کبیرهای را موجب کفر و بیرون شدن
از اسلام میدانند؛ از این جهت مرتکب گناه کبیره را کافر میشمارند.. همچنین فاسقان
را جزو کفار به شمار میآورند. بدینسان قلمرو مؤمنان یعنی امت اسلامی را تا حد ممکن
مضیق ساختهاند.و معتقدند، کسب مراتب گوناگون ایمان، بر پایه اعمال استوار است.[21]
عقیده خوارج در
مورد امامت
تمامى خوارج به
امامت فاضل [برتر] عقیده داشته، امامت مفضول [فروتر] را روا نمىدانند. آنان معتقدند
که بهترین امامان کسى است که خود را براى قیام مهیّا سازد و مردم را به جهاد فراخواند.
پس هرگاه کسى از آنان به این امر مبادرت ورزید، برترین آنان و شایستهترین شخص براى
امامت است. آنان عقیده دارند که امام مىتواند شخصى از دیگر اقوام عرب و یا عجم باشد
و همه قبایل از دید آنان یکساناند. آنان چنین عقیده دارند که فخرفروشى به قومیّتها
و برتر دانستن گروهى از گروه دیگر کفر است و از نظر آنان فضیلت فقط به تقوا است.[22]
عقیده خوارج درباره
خلفا
خوارج با تمام
اختلافی که در برخی از مسائل دارند، امّا در مورد کفر علی، عثمان، طلحة، زبیر، عایشه
و سپاهیانشان و معاویه و یارانش در صفین، اتفاق نظر دارند. [23]
شهرستانی نیز در
این مورد می نویسد: همه خوارج با تمام اختلافاتی که بین فرقه هایشان وجود دارد، قائلند
به این که حضرت علی (ع) ، عثمان، معاویه، طلحه ، زبیر، و لشکریان اینها کافرند. ولی ابوبکر و عمر را تعظیم می کنند.[24]
عقیده خوارج در
مورد خلافت
«خوارج» حکمیّت
را به عنوان خیانتى به خدا که داور یگانه است تلقّى کردند و گفتند: داورى یا حکمیت
خدا را تنها از طریق انتخاب آزاد همه امت مىتوان به دست آورد. آنها بر این عقیده بودند
که هرکس، حتى یک سیاه حبشى اگر داراى خصوصیات لازم باشد، اهلیّت تصدّى ریاست امت اسلام
را دارد، و تقوى و پاکى تنها ملاک اهلیت این کار است. [25].
بر این اساس خوارج
معتقدند:
1- خلافت باید به انتخاب آزاد مسلمانان باشد. [26]
2- لازم نیست که خلیفه حتما از قریش باشد.
3- واجب است که خلیفه به امر خدا خاضع باشد، و در حکم خدا باید
تحکیم را نپذیرد، وگرنه عزلش واجب مىشود.
4- در نظر ایشان، از حیث بر عهده گرفتن خلافت، زن نیز چون مرد
است، یعنى مىتواند خلافت را عهدهدار شود. مشروط بر اینکه بتواند
از آن و واجبات آن دفاع کند. [27]
عقیده خوارج در
باره گناهان کبیره فرقهها و مکاتب کلامى اسلامى درباره وضعیت ایمانى گناه کاران نظریّههاى
گوناگونى پیش کشیدهاند. در این باره خوارج بر این عقیده اند: هر کس گناه کبیره انجام دهد یا اصرار بر صغیره کند کافر
است و از اسلام بیرون رفته و سزاوار کشتن است؛
از این رو آنان به کفر امیر المؤمنین (ع) در قصه حکمیت حکم می کنند، با این که خود
آنها، حضرت را بر قبول حکمیت واداشتند، و او را مجبور بر قبول حکم کردند، با این که
آن بزرگوار به طور مطلق به حکم آنان رضایت نداد، بلکه در صورتى که بر طبق کتاب و سنت
حکم کنند رضایت داد، و آن دو بر خلاف کتاب و سنت حکم کردند. [28].
خوارج و امربه معروف
و نهی از منکر
خوارج در مورد
امر به معروف و نهی از منکر معتقدند: شورش بر والى و امام ستم گر بدون هیچ شرطی لازم است. آنان مىگفتند: امر به معروف و نهى
از منکر، مشروط به چیزى نیست و در همه جا بدون استثنا باید این دستور الهى انجام گیرد.
[29] این جهت که اعمال بصیرت در امر به معروف و نهى از منکر واجب است مورد اتفاق جمیع
فرق اسلامى است به استثناى خوارج. خوارج روى همان جمود و خشکى و تعصب خاصى که داشتند
مىگفتند امر به معروف و نهى از منکر تعبد محض است، شرط احتمال اثر و عدم ترتب مفسده
ندارد، نباید نشست در اطرافش حسابگرى کرد، تکلیفى است باید چشمبسته انجام
داد. خوارج طبق همین عقیده با علم به اینکه کشته مىشوند و خونشان هدر مىرود
و با علم به اینکه هیچ اثر مفیدى بر قیامشان مترتب نیست قیام مىکردند، ترور
مىکردند، شکم پاره مىکردند، از این رو اینها نه فقط در عمل بصیرت نداشتند بلکه منکر
بصیرت در عمل در باب امر به معروف و نهى از منکر بودند و از این راه مصیبتى بزرگ براى
عالم اسلام به وجود آوردند. [30]
شعار خوارج و نظر
امام علی (ع) در مورد خوارج
در جریان جنگ صفین
وقتی قضیه حکمیت پیش آمد عده ای از یاران امام به تصمیمی که آن حضرت گرفته بود اعتراض
داشتند و فریاد زدند: لا حکم الا لله. امام آن گاه که شعار خوارج را شنید، فرمودند:
سخن حقّى است، که از آن اراده باطل شد! آرى درست است، فرمانى جز فرمان خدا نیست، ولى
اینها مىگویند زمامدارى جز براى خدا نیست، در حالى که مردم به زمامدارى نیک یا بد،
نیازمندند، تا مؤمنان در سایه حکومت، به کار خود مشغول و کافران هم بهرمند شوند، و
مردم در استقرار حکومت، زندگى کنند، به وسیله حکومت، بیت المال جمع آورى مىگردد و
به کمک آن با دشمنان مىتوان مبارزه کرد. [31]
اقسام خوارج
ما دراینجا صرفا به اقسامی ازخوارج که مرتبط با
موضوع تحقیق می باشداشاره می نماییم.
ازارقه
ازارقه فرقهاى
از خوارج هستند که نام خود را از پیشواى خویش نافع بن ازرق (که ابو راشد کنیه داشت)
گرفتند و می گویند: مخالفان ایشان از اهل قبله مشرکند و هر که به مذهب ایشان در نیاید
ریختن خون او و زن و فرزندش جایز است.
پس از کشته شدن
نافع، پیروان او با عبید اللّه بن ماحوز بیعت کردند و تا شوال سال ۶۶ هـ که در سلبرى
کشته شد پیشواى ایشان بود.
پس از کشته شدن
زبیر بن ماحوز، برادر عبید الله بن ماحوز که خوارج بعد از قتل برادرش، به فرماندهى
خود برگزیده بودند،[32].
ازارقه سنگسار
(رجم) کردن را منکر شدند و خیانت در امانت را روا دانستند و گفتند مخالفان ما مشرکند
و اداى امانت ایشان جایز نیست و حدّ شرعى را درباره کسى که قذف مرد زن دار مىکرد روا
ندانستند، ولى حدّ شرعى را بر کسانى که قذف زنان شوهردار مىنمودند جارى مىکردند.
دست دزد را در
بیش و کم مىبریدند و اندازهاى در مال دزدى در نظر نمىگرفتند.
ازارقه چون با
نافع بن ازرق بیعت کردند او را امیر المؤمنین خواندند و خوارج عمان و یمامه نیز به
ایشان پیوستند.
حجاج بن یوسف،
مهلّب بن ابى صفره را به جنگ ایشان فرستاد و از آنان کشتار بسیار کرد.
ازارقه، على (ع)
را کافر شمردند و عبد الرحمن ملجم را در شهید کردن آن حضرت بر حق مىدانستند.
ایشان خوارجى را
که از جنگ با مخالفان خوددارى مىکردند کافر شمردند و ریختن خون اطفال و زنان مخالفان
را جایز مىدانستند و مىگفتند که اطفال مشرکان در دوزخند و نیز مىگفتند که جایز است
خداوند پیامبرى بفرستد در حالى که مىداند پس از نبوتش کافر خواهد شد و جایز است که
پیغمبرى بفرستد که پیش از نبوتش کافر بوده و از وى گناهان کبیره و صغیره صادر شده باشد
و نیز می گویند که: مرتکبان کبیره جملگى کافرند و با دیگر کفّار به دوزخ وارد می شوند[33]
اباضیه
اباضیه به کسر
همزه پیروان عبد اللّه بن اباض تمیمىاند که مردى خارجى بوده، و از دیگر خوارج انشعاب
پذیرفت. پیدایش این فرقه هنگامى صورت گرفت که عبد اللّه بن اباض از خوارج افراطى کناره
گرفت، و مانند فرقه «صفریه» راه اعتدال برگزید.
ابو بلال مرداس
بن ادیّه تمیمى از پیشوایان نخستین این فرق بوده و در سال ۶۲هـ کشته شد. پس از او عبد اللّه بن اباض ریاست آن فرقه
را به دست گرفت.
وى در سال ۶۵هـ به کلى از خوارج ازرقى جدا شد و در بصره بر ضد زبیریان
خروج کرده و چون مردى فقیه بود در منابع اباضیه او را امام اهل التحقیق و امام القوم
و امام المسلمین خواندند. سبب قعود و اعتدال عبد اللّه بن اباض ظاهرا سازش او با عبد
الملک بن مروان خلیفه اموى و همراهى با وى بر ضد عبد اللّه بن زبیر بود[34].
عقاید اباضیه:
آنان بر خلاف ازارقه
که از خوارج تندرو بودند، مخالفان خود از اهل قبله را کافر مىدانستند نه مشرک[35]،
حتى ازدواج با ایشان و میراث بردن از آنان را روا مىشمردند، و مىگفتند مرتکبان کبائر
موحّدند نه مؤمن، استطاعت را عرضى از اعراض مىدانستند که با افعال عباد تحقق مىیابد.
بر خلاف دیگر خوارج، امامشان را امیر المؤمنین و خودشان را «مهاجرین» نمىخواندند،
و مىگفتند که هرگاه تکلیف ساقط شد عالم نیز فانى خواهد شد.[36]
شهادت مخالفانشان
را بر دوستانشان جایز مىدانستند، و مىگفتند هر که مرتکب «گناه کبیره» شود کافر نعمت
است نه کافر ملّت.[37]
مهمترین شاخههاى
مذهبى اباضى معروف به اباضیه حفصیه- حارثیه- یزیدیه می باشد.[38]
زیادیه (صفریه)
زیادیه یا صفریه
پیروان زیاد بن عبد الرحمن بودند که از خوارج «ثعلبیه» به شمار مىرفتند و شیبان بن
سلمه خارجى را تکفیر کردند. و الزِّیَادیَّةُ من الخوارِج: فِرقة، نُسِبوا إِلى زِیادِ
بن الأَصفَر، و یقال لهم: الصُّفْریّة أَیضاً. [39]
صفریه به ضم صاد
و کسر را، گروهى از «حروریه» و خوارج، منسوب به عبد اللّه بن صفّار، و یا به رئیس خود،
زیاد بن اصفرند و یا منسوب به صفره (رنگ زرد) هستند.
بعضى این اسم را
به کسر صاد گرفته و این نسبت را به علّت بىدینى ایشان دانستهاند.
اصمعى می گوید:
مردى از «صفریه» با رفیقش در زندان مخاصمه مىکرد و به وى گفت: «انت و اللّه صفر من
الدین» به خدا سوگند تو از دین هیچ ندارى.
به قول عبد القاهر
بغدادى: اینان از پیروان زیاد بن اصفرند و گفتارشان چون ازارقه است و گناهکاران را
مشرک می دانند و در کشتن کودکان و زنان مخالف خود همداستان نیستند.
گروهى از «صفریه»
می پنداشتند: گناهانى را که در شرع براى آنها حدى معین شده مرتکب آنها را جز به موضوع
آن گناه مانند: زانى، قاذف و سارق نمىتوان نامید و آنان را مشرک نتوان شمرد و هر گناهى
که در شرع برایش حدى معین نشده کفر است … .
گروهى از «صفریه»
با بیهسیه هم داستان شده و گفتند تا گناهکار را نزد قاضى نبرند و او را حد نزنند حکم
به کفر او نتوان داد.
پس «صفریه» بر
سر سه دسته شدند:
دستهاى مانند
«ازارقه» هر گناهکارى را مشرک می دانند.
گروهى گفتند: نام کفر بر هر گناهکارى که گناه او
را حد شرعى نمىباشد اطلاق مىشود و آنکس را که
براى ارتکاب گناه حد می خورد از ایمان بیرون است ولى کافر نیست.
عدّهاى گفتند:
نام کفر بر گناهکارى که او را قاضى «حد» زند اطلاق مىشود.[40]
اقدامات خوارج
از جمله اقدامات
خوارج، در دوران معاویه، این بود که بارها قیام کردند و هر بار سرکوب شدند. یکی از
قیامهای مهم خوارج در این دوران، قیام مستورد بن علفه[41] تمیمی است. وی در حیره
به جمعآوری نیرو و سلاح پرداخت و در سال ۴۳ هجری خروج کرد. حاکم اموی کوفه، مغیرة
بن شعبه، معقل بن قیس از یاران وفادار امام علی(ع) را ـ که البته به فرمان امام عمل
نکرد و با خوارج جنگید ـ با سه هزار سپاهی به مصاف خوارج فرستاد. دیدگاه خوارج در نامه
رهبر خوارج منعکس شده است. وی در نامهای به یکی از فرماندهان جناح مقابل نوشت: «ما
قومی هستیم که از تعطیلی احکام غمگین بوده، تو را به کتاب خدا و سنت پیامبر و ولایت
ابوبکر و عمر و برائت از عثمان و علی[ع] دعوت میکنیم. اگر بپذیری به راه راست در آمدهای
وگرنه، هیچ عذری نداری و باید آماده جنگ شوی.[42]
شهادت امام علی(ع)
اگرچه در جنگ نهروان
بسیاری از خوارج کشته شدند، تعدادی از آنها برای فرار از مرگ توبه کرده و به محض آنکه
به کوفه بازگشتند، دوباره نغمه خارجی زدند. این افراد به همراهی خوارج دیگر بلاد و
بازماندگان مقتولان نهروان هسته اصلی خوارج پس از نهروان را ایجاد کردند. در طی سالهای
۳۸ تا ۴۰ هجری گروههای کوچک خوارج هر از چند گاهی، به اطراف حمله کرده و با پیروی
از نهروانیان، خویش را به تهلکه میانداختند. بلاذری و ابناثیر از پنج دسته از ایشان
یاد کردهاند. اینان در گروههای دویست تا سیصد نفری به شهرها حمله میکردند و البته
همیشه با ارسال سپاهی از سوی حضرت امیر(ع) سرکوب میشدند. در سال ۴۰ هجری عدهای از
خوارج در مکه جمع شده و نقشه قتل امام علی(ع)، معاویه و عمرو بنعاص را طراحی کردند
و تعدادی داوطلب انجام این کار شدند. مطابق با این توطئه، امام علی(ع) توسط ابن ملجم مرادی که از خوارج بود، به شهادت
رسید؛ اما معاویه در نماز جماعت حاضر نشد و از ترور جان سالم به در برد و عمرو بنعاص
نیز زخمی شد.[43]
خوارج در کلام معصومین
کلام پیامبر گرامی
اسلام (ص)
حضرت خاتم النبیین
(ص) در باره خوارج فرمود: به زودى در امت من جماعتى خوشگفتار و بدکردار پیدا خواهند
شد، اینان مردم را به کتاب خداوند دعوت می کنند و حال آن که خودشان هیچ خبرى از وى
ندارند.
این گروه قرآن
را می خوانند و لیکن از خواندن آن سودى نخواهند برد، آنان از دین بیرون می روند همان
گونه که تیر از کمان خارج می گردد، و این جماعت به طرف دین نخواهند آمد، همچنین که
تیر به طرف تیرکش باز نمی گردد، اینها بدترین مخلوقات هستند، خوشا به حال آن کس که
به دست این طائفه کشته گردد، و یا با آنان جنگ کند و آنها را بکشد، و کسى که این مردم
را بکشد در نزد خداوند مقامش از آنها شایستهتر است.[44]
همچنین احمد بن
حنبل از محمّد بن ابراهیم روایت کرده است که گفت: شنیدم رسول خدا (ص) میفرمود:«خروج
مینمایند مردمی در میان شما که نمازهایتان را در مقابل نماز خودشان کوچک میشمارند
و روزههایتان را در برابر روزههای خود، ناچیز میدانند و کارهای شما را در مقابل
کارهایشان،حقیر و ناچیز به شمار میآورند؛قرآن فراوان میخوانند، ولی از حنجرههایشان
بالاتر نمیرود؛ از دین خدا خارج میشوند،چنانکه تیر از کمان خارج شود».[45]
کلام امیرالمومنین
(ع)
خوارج نهروان
که اجتماع آنان براى مخالفت با امیر المؤمنین در صحراى حروراء نزدیک کوفه بوده، نماز
شب مىگزاردند و قرآن مىخواندند، حضرت علی (ع) در بارۀ آنان بیاناتی دارند که به برخی
از آن اشاره می شود.
۱- در باره سود
نداشتن عبادت بدون شناختن امام زمانشان فرمود: خوابى که با یقین و باور به امام زمان
و خلیفه بر حقّ باشد بهتر است از نمازگزاردن با شک و تردید؛ زیرا مبدأ تعلیم عبادات
و کیفیّت و چگونگى آنها و یکى از ارکان دین، امام وقت است و کسی که در او تردید داشته
باشد نمازگزاردن و قرآن خواندنش درست نیست.[46]
۲- امام علی (ع)
چون روز نهروان به کشتگان خوارج گذشت فرمود: بدا به حال شما! این همه زیان را کسى به
شما رساند که شما را فریب داد!» پرسیدند:چه کسى آنها را فریب داد؟ فرمود«شیطان و نفس
امّاره که به سمتبدیها مىکشاند.[47]
۳- امام علی (ع)
به خوارج فرمودند: شما را از آن مىترسانم! مبادا صبح کنید در حالى که جنازههاى شما
در اطراف رود نهروان و زمینهاى پست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن که برهان روشنى
از پروردگار، و حجّت و دلیل قاطعى داشته باشید. از خانهها آواره گشته و به دام قضا
گرفتار شده باشید. من شما را از این حکمیّت نهى کردم ولى با سرسختى مخالفت کردید، تا
به دلخواه شما کشانده شدم.
شما اى بىخردان
و … ، من
که این فاجعه را به بار نیاوردم و هرگز زیان شما را نخواستم!.[48]
سرنوشت خوارج
امیرالمومنین علی
(ع) در مورد سرنوشت خوارج می فرماید: قتلگاه خوارج این سوى نهر است، به خدا سوگند از
آنها جز ده نفر باقى نمىماند، و از شما نیز ده نفر کشته نخواهد شد.
آن حضرت فرمود:
و چون خوارج کشته شدند، گفتند، اى امیر مؤمنان! همگى کشته شدند. فرمود:
نه، سوگند به خدا
هرگز! آنها نطفههایى در پشت پدران و رحم مادران وجود خواهند داشت، هر گاه که شاخى
از آنان سر برآورد قطع مىگردد تا اینکه آخرینشان به راهزنى و دزدى تن در مىدهند..[49]
پی نوشت ها:
[1]. طریحى، فخر
الدین، مجمع البحرین، ج ۲، ص ۲۹۱، کتابفروشى مرتضوى، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۵ ش.
[۲]. معلوف لویس،
فرهنگ المنجد، (عربی به فارسی)، ترجمه، ریگی، محمد بندر، ص ۳۷۳، انتشارات هاتف، چاپ
سوم، ۱۳۸۰ ش.
[۳]. حلبى، على
اصغر ، تاریخ علم کلام در ایران و جهان، ص ۹۹، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ، دوم،
۱۳۷۶ ش
[۴]. ابن منظور،
محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۴، ص ۴۲۹، ناشر، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۴ ق.
[۵]. از مردم کسانى
هستند که نفس خود را به جهت خشنودى خداوند می فروشند، بقره، ۲۰۷٫
[۶]. ابن منظور،
محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۴، ص ۴۲۹٫
[۷]. شهرستانى،
الملل و النحل، ص ۶۲، ناشر، الشریف الرضی، قم، چاپ سوم، ۱۳۶۴ش.
[۸]. حروراء روستائی
بود در بیرون کوفه و گویا با کوفه دو میل فاصله داشته است.
[۹]. ابن منظور،
محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۴، ص ۱۸۵، ناشر، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۴ ق.
[۱۰]. همان.
[۱۱]. ابن منظور،
محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۲ ص ۱۴۲، ناشر، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۴ ق.
[۱۲]. ابن منظور،
محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۰، ص ۳۴۱، ناشر، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۴ ق
[۱۳]. نهج البلاغة،
ترجمه، شهیدى، سید جعفر، متن، ص ۴۵۱، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، چاپ چهاردهم،
۱۳۷۸ ش
[۱۴]. ابن میثم،
شرح نهج البلاغه، محمدی مقدم، قربانعلی، نوایی یحیی زاده، علی اصغر، ج ۴، ص ۵۲۳، بنیاد
پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، چاپ اول، ۱۳۷۵٫
[۱۵]. شیخ صدوق،
من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص ۱۲۴، جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ ق
[۱۶]. شهرستانى،
الملل و النحل، ج ۱ ص ۱۳۲، ناشر، الشریف الرضی، قم، چاپ سوم، ۱۳۶۴ ش
[۱۷]. ابن کثیر
الدمشقى، البدایة و النهایة، ج ۷، ص ۱۸۰٫ بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷م.ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ
[۱۸]. نساء،۱۰۰
[۱۹]. جهت مطالعه
بیشتر به http://maarefeaqli.nashriyat.ir/node/461 مراجعه شود.
[20]. علامه حلی،
کشف المراد، شرح، محمدى، على، ص ۵۹۵، ناشر، دار الفکر، قم چاپ چهارم، ۱۳۷۸ ش
[21]. علوى عاملى،
میر سید محمد، لطائف غیبیه، متن، ص، ۵۳۹، ناشر، مکتب السید الداماد.
[22]. ناشئ، اکبر،
فرقههاى اسلامى و مسأله امامت، ترجمه ایمانى، علیرضا، ص ۱۰۰، ناشر، مرکز مطالعات
ادیان و مذاهب، قم چاپ، اول، ۱۳۸۶ ش.
[23]. شهرستانى،
الملل و النحل، ص ۵۸، ناشر، الشریف الرضی،
قم، چاپ سوم، ۱۳۶۴ ش
[24]. حنفى، حسن،
من العقیدة إلى الثورة، ج۵، ص ۲۵۰، ناشر، مکتبة مدبولی، قاهره
[25]. حلبى، على
اصغر ، تاریخ علم کلام در ایران و جهان، ص ۹۹، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ، دوم،
۱۳۷۶ ش،
[26]. همان، ص
۱۰۳٫
[27]. همان.
[28]. (شرح علامه
مجلسی بر روایت)، کلینی، اصول کافى، ترجمه، مصطفوى، سید جواد، ج ۴، ص ۱۲۲، ناشر،
کتاب فروشى علمیه اسلامیه، تهران، چاپ اول؛ پژوهشکده تحقیقات اسلامى، فرهنگ شیعه،
ص ۴۱۶، ناشر، زمزم هدایت، قم، چاپ دوم، ۱۳۸۶ ش
[29]. جمعى از
نویسندگان، امامت پژوهى( بررسى دیدگاههاى امامیه، معتزله واشاعره)، ص ۳۹۱، ناشر، دانشگاه
علوم اسلامى رضوى، مشهد، چاپ اول، ۱۳۸۱ ش؛ سبحانى، جعفر، بحوث فی الملل و النحل،
ج ۵، ص ۴۷۵، ناشر، مؤسسة النشر الإسلامی، مؤسسة الإمام الصادق ع، قم
[30]. مطهری، مرتضی،
مجموعه آثار، ج ۴، ص ۸۲۳٫
[31]. نهج البلاغه،
خطبه، ۴۰٫
[32]. ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه حالت، ابو القاسم، خلیلى، عباس ، ج۱۲،ص۱۶۰،
مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، ۱۳۷۱ش.
[33]. بغدادى عبد
القاهر الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص: ۶۲-۶۴، ناشر: دار الجیل-
دار الآفاق، بیروت، ۱۴۰۸ ق؛ شهرستانى، الملل و النحل، ص ۶۳-۶۴، ناشر، الشریف الرضی،
قم، چاپ سوم، ۱۳۶۴ ش؛ ش؛ مشکور، محمد جواد،
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص۴۳-۴۴، ناشر، آستان قدس رضوى، مشهد چاپ دوم، ۱۳۷۲ ش
[34]. شهرستانى،
الملل و النحل، ص ۲۲، ناشر، الشریف الرضی، قم، چاپ سوم، ۱۳۶۴ ش.
[35]. همان، ج۱،
ص ۱۵۶٫
[36]. همان.
[37]. بغدادى عبد
القاهر، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص ۸۲، ناشر: دار الجیل- دار
الآفاق، بیروت، ۱۴۰۸ ق؛ مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص ۹، ناشر، آستان
قدس رضوى، مشهد، چاپ دوم، ۱۳۷۲ ش
[38]. الملل و
النحل، ج۱، ص ۱۵۸؛ مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص ۷، ناشر، آستان قدس
رضوى، مشهد چاپ دوم، ۱۳۷۲ ش.
[39]. حسینى واسطى،
سید مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۴، ص ۴۸۷، ناشر، دار الفکر، بیروت چاپ:
اول، ۱۴۱۴ ق.
[40]. شهرستانى،
الملل و النحل، ناشر، ج۱، ص ۱۵۹، الشریف الرضی، قم، چاپ سوم، ۱۳۶۴ ش؛ مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص۳۰۳-
۳۰۲، ناشر، آستان قدس رضوى، مشهد چاپ دوم، ۱۳۷۲ ش
[41] یا علقمه.
[42]. طبری، أبو
جعفر محمد بن جریر تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، ج۵، ص۱۸۱،
بیروت، دارالتراث ، ط الثانیة، ۱۳۸۷/۱۹۶۷٫ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ
[43]. محدث اربلى،
کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج ۱، ص ۴۳۹، بنى هاشمى، چاپ اول، ۱۳۸۱ ق؛ طبری، أبو جعفر
محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، ج ۵، ص ۱۴۴، بیروت،
دارالتراث ، چاپ دوم، ۱۳۸۷/۱۹۶۷٫ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ
[44]. شیخ طبرسى،
إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۳۲، ناشراسلامیه، تهران، چاپ سوم، ۱۳۹۰ ق.
[45]. ابن ابی
الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۲۶۷، انتشارات کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی، قم،
چاپ اول، ۱۳۳۷ قم، چاپ اول، ۱۳۳۷٫
[46]. نهج البلاغة،
نامه ۹۳٫
[47]. نهج البلاغة،
ترجمه شهیدى، سید جعفر، متن، ص ۴۲۰، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، چاپ چهاردهم،
۱۳۷۸ ش
[48]. نهج البلاغة،
ترجمه دشتى، محمد، ص ۹۱، ناشر، مشهور، قم، چاپ اول، ۱۳۷۹ ش
[49]. نهج البلاغة،
خطبه، ۵۹٫